جریان تحریم تنباکو چه بود؟
جریان تحریم «تنباکو» بطور خیلی خلاصه به این شکل بود که دولتمردان آن زمان ایران در مقابل دریافت دویست هزار پوند انگلیسی که حتی در آن زمان از بد بودن برای ملت ایران، جهان را نیز بشگفتی واداشت - ظاهرا بفردی انگلیسی بنام بارون یولیوس رویتر برای هفتاد سال امتیاز بهره برداری تقریبا از تمام منابع طبیعی و جنگلها، احداث راه ها و راه آهن و بهر داری از آنها، آبیاری و کشتیرانی و کشاورزی ....تنباکو احداث شعبه بانک شاهنشاهی انگلیس و ضرب و چاپ پول و .... و برای بیست و پنج سال امتیاز گمرک و عایدات حاصل از آن را سردمداران ایران به رویتر واگذار کردند.
در پی بالا گرفتن اعتراضات عمومی و فتوای علما حتی زنان ناصرالدین شاه قاجار از آماده کردن قلیان برای او جلوگیری کردند و ناصرالدین شاه را مجبور به لغو این قرارداد در سال 1273 هجری شمسی کردند. در پی لغو قرارداد رویتر تقاضای غرامت کرد و امتیار شعبه بانک شاهنشاهی انگلیس را برای وارثانش گرفت.
از نظر سابقه این قرارداد ننگین باید اضافه کرد که بنظر میرسد که امپراتوری بریتانیا بعد از مستعمره کردن هندوستان در قرن هجدهم میلادی نگران از دست دان آن به شوروی و عثمانی بوده و با تمام قدرت از وجود ایران بعنوان منطقه نفوذ خود استفاده کرد تا جلوی دسترسی عثمانی و شوروی به هندوستان بگیرد. بریتانیا واقف بود که این همسایگان پرقدرت ایران به او اجازه مستعمره کردن آشکار ایران را نخواهند داد و شاید بهمین دلیل با زیرکی خاص بفکر بکارگماردن تمام دولتمردان ایران شد. بطوریکه که ویکتوریا ملکه وقت امپراتوری بریتانیا در سال 1842 میلادی یکی از اولیه ترین و بهترین دوربین های عکاسی در دنیا را بطور مخصوص برای ناصر الدین میزای 11 ساله در زمان ولیعهدی اش فرستاد تا در زمان پادشاهی اش از او بهره برداری کند و برنامه خود را قبل از این تاریخ از طریق کاگزارانشان در شرکت هند شرقی در ایران شروع کرده بودند و در زمان پادشاهی ناصرالدین میرزا (ناصرالدین شاه) قوت بیشتر گرفت بطوریکه در زمان دعوت سوم از ناصرالدین شاه قاجار به اروپا و پذیرائی از او در انگلیس در سال ١٨٧٣ ميلادى اغلب کارهای تصمیم گیری و اجرائی ایران در دست عاملان داخلی دولت بریتانیا بودند و سرانجام کار بجائی رسید که با گستاخی شوروی که شاید بدلیل شکستهای نظامی ایران خود را واث دخالت و دست درازی در اوضاع ایران میدید و تحمل نفوذ روز افزون قدرت گرفتن عاملان انگلیس در ایران را نداشت. البته بين شوروی و بریتانیا قراردادهايى برسر ایران امضا شده بود كه بین خودشان سرزمین ایران را بمناطق نفوذ خودشان تقسیم کرده بودند و این گواه بر آن بود كه هردو کشورانگليس (بریتانیای آن زمان) و شوروى توافق نموده بودند که هیچکدام حق تصرف کامل ایران را نداشته اند و با هم بر سر ایران کنار آمده بودند
شواهد دیگر آن زمان حاکی از آنست که حاکمان ایران و در راس آنها ناصرالدین شاه، بهردلیل، رغبت بیشتری به فرمانبرداری و نزدیکی بیشتر به دولت انگليس داشته اند در سالهای بعد از سفر سوم ناصرالدین شاه به اروپا به دعوت ملکه بریتانیا و پذیرائی مجلل در لندن بنظر میرسد سردمداران بریتانیا برای جلوگیری از واکنش شوروی از وجود بازرگانی (بارون رویتر) که در بعضی نوشتجات دلالت از آلمانی تبار بودن او دارد استفاده کردند که با قراردادی ننگین و دراز مدت عملا ایران را از هر نظر برای مدت طولانی اداره کنند. جالب است که خود سردمداران دولت بریتانیا همصدا با بقیه آزادیخواهان جهان برای گمراه کردن شوروی قرارداد رویتر با دولت ایران را سرزنش کردند ولی اینگونه دغلکاریها در شوروی و عثمانی کارساز نبود و این دو کشور با تمام قدرت برآن شدند که قرارداد رویتر-دولت ایران را بهم بزنند و وارد عمل شدند و حتى در بعضى نوشتجات حكايت از آن دارد كه عاملان شوروى بسيار فعال بودند و حتى قبل از فتوای آيت اللا ميرزاى شيرازى کاگزاران دولت عثمانی که حاکمان نجف و كربلا در آن زمان بودند به اسم علما علیه این قرارداد فتوا چاپ و پخش کردند حتى بعضی از این نوشتجات آنقدر پيش مى روند كه عقیده دارند که عاملان شوروى با استفاده از اسم آیت اللا میرزای شیرازی بدونه اجازه ايشان فتوا چاپ و پخش كردند و ايشان چون علمای نجف و كربلا را در عملی انجام شده قرار دادند. در نتیجه فشار عمومی ناصرالدین مجبور به لغو قرارداد شد ولی همچنان به بهانه اینکه رویتر تقاضای غرامت کرده جای پای او و پسرش و دخالتهای بریتانیا در امور داخلی ایران را نگه داشت. اتفاق دیگر در این زمان قتل مرد بزرگی چون میرزا تقی خان امیر کبیر است چون ناصرالدین شاه مردی نبود (حتی باکمک مادرش علیا و اطرافیانش) که بدونه سلاحدید و پشتیبانهای اجنبی اش جرعت قتل امیرکبیر راه داشته باشد. چون با سرراه برداشتن امیر راه را برای قوت گرفتن دست نشانده های خارجی در دربارش باز کند. گرچه یادداشتهای زن یکی از دیپلماتهای انگلیسی که در آن زمان در تهران بوده حکایت از ظلم به میزا تقی خان امیرکبیر و ناخوشنودی از قتل امیر میکند