گزارش داخلی و سری سازمان سیا بعداز کودتای 28 امرداد 1332 نوشته دولد ویلبر

 

از زبان خود كودتاگران بشنويم: ترجمه گزارش سری سازمان سیا حدود سه ماه بعداز کودتا ترجمه: دکتر جهانگیر تقی پور 

تاريخچه كودتاي نظامي  28 مرداد  1332

 عليه دولت ملي مصدق

دكتر دونالد ويلبر يكی از دو طراح اصلی نقشه كودتا و مسئول جنگ تبليغاتی و روانی عليه مصدق در دوران قبل از كودتا و نويسنده تاريخچه سری كودتا برای سازمان سيا بعد از كودتا در اسفندماه 1332  

ترجمه متن اصلی گزارش محرمانه سازمان سيا بعد از اتمام كودتای نظامی 28 مرداد 1332 علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق

ترجمه دکتر جهانگیر تقی پور، عضو کالجهای سلطنتی جراحان انگلیس و اسکاتلند، عضو هييت ممتحنه امتحانات جراحی در كالجهای سلطنتی جراحان بريتانيا و ايرلند
 تصحیح و غاط گیری متن ترجمه توسط دکتر سعید فاطمی خواهر زاده شادروان دکتر حسین فاطمی و استاد سابق دانشگاه تهران

چند نکته در مورد ترجمه این سند تاریخی:

  1. با آوردن و بر قرار کردن لینک به متن اصلی انگلیسی این سند تاریخی مقایسه دو متن فارسی و انگلیسی میسر است. در صورت مشاهده هر نوع تفاوت در کار ترجمه لطفاً به من اطلاع دهید.  من برای هر گونه اشکال عذر خواهی کرده و آماده تصحیح آنها هستیم.
  2. هدف ما از ترجمه این سند کمک ب آگاهی و روشن کردن واقعیات آن دوران برای مردم فارسی خوان و بخصوص نسل جوان بوده و محتویات  این سند بهیچوجه نباید با عث بی حرمتی به بازماندگان افرادی که در این سند نام برده شده اند بشود.
  3. نظر افراد مختلف در باره این سند متفاوت است ولی شکی نیست که قسمت اعظم آن مسائل زیادی را روشن می کند که افراد وارد بر واقعی بودن آن مهر صحت میگذارند و بنظر میرسد که این نسخه سند برای تعلیم کارکنان سیا حدود پانزده سال بعد از تهیه آن (در مارس سال 1954 میلادی حدود هفت ماه بعداز کودتا تکمیل شده است)  مقداری خلاصه و شاید دستکاری شده است.
  4. ما از افرادی که در مورد کودتای 28 مرداد 1332 اطلاعات و مدارکی دارند برای ما بفرستند تا در صورت مفید بودن آنها را برای دیگران در این وب سایت اضافه خواهیم نمود.

 

از انتشاران: "مركز بهداشتی درمانی احمدآباد مصدق" در ده احمدآباد مصدق، جاده تهران قزوين، جنب آبيك

پيش نويس                    بقلم:آقاي كن كوتس

آقاي كن كوتس، چهره اي كه بدليل فعاليت سیاسی در گروههاي  ضد جنگ و ضد سلاحهاي كشتار جمعی از زمان "جنگ سرد" و نوشتن چند كتاب در بريتانيا در محافل كاملاً شناخته شده است، برای این سند تاریخی (كتاب) مقدمه ایی نوشته است.او مي نويسد:

در سال 2006 پرزيدنت بوش در سخنراني از مردم ايران خواست كه خودشان را از شر دولتشان خلاص كنند. او گفت در ايران  « يك ملت بوسيله عده كوچكي روحانيت تازه بدوران رسيده به گروگان گرفته شده اند كه خودشان و آنها را به انزوا کشیده اند و باعث سركوب و خفقان ملت با فرهنگ ایران شده اند. اين حكومت مسئول تروريسم در فلسطين و لبنان است و اين موضوع بايد خاتمه پيدا كند. دولت ايران بخاطر جاه طلبي هاي اتمي خود دنيا را به چالش كشيده است و ملتهاي جهان نبايد به رژيم ايران اجازه بدهند كه آنها داراي سلاحهاي اتمي شوند. آمريكا به تقويت و پشتيباني دنيا جهت مواجهه با اين خطرها ادامه خواهد داد.” امشب. بگذاريد من مستقيماً به شهروندان ايران حرف بزنم. آمريكا به شما احترام مي گذارد، و ما احترام كشور شما را داريم. ما به حق شما براي انتخاب آزاد آينده تان و آزاديتان احترام مي گذاريم . و ملت ما اميدوار است كه يك روز نزديكترين دوست ايران آزاد و دموكراتيك باشد». آقای کوتس در مقدمه خود ادامه می دهد:

مسلماً كه ما قبلاً در ایران بوده ايم. در 1953 سازمان سيا كودتايي با دقت در آنجا انجام داد. در تاريخ 4 آپريل 1953 (15 فرورین ماه 1332) رئيس کل سازمان سيا “ بودجه يك ميليون دولاري را به ستاد عمليات تهران اختصاص داد كه اين پول را به هر طريقي كه صلاح بدانند برای بركناری مصدق خرج كنند. زماني كه این عملیات صورت گرفت  سازمان سيا تاريخچه اين عمليات را که با عث تعويض رژيم در ايران شده بود به دكتر دونالد و يلبر واگذار كرد. در تاريخ 16 آپريل 2000 (27 فرورین ماه 1379) نيويورك تايمز يك مقدمهاي و چند ضميمه از اين سند را چاپ كرد كه اطلاعات فراواني در بر داشت. در تاريخ 18 ژوئيه (27 تیر ماه) همان سال تايمز بدنه اصلي متن دكتر ويلبر را بدونه بعضي اسمها و اطلاعات شناسايي بعضي افراد چاپ كرد. در اين متن این کتاب نیز حذف و نام آنها با كروشه مشخص شده است.

براي آمريكايي ها مقداري طول كشيد تا بتوانند تغيير رژيم در ايران را تأييد كنند. انگليسها قبلاً به آنجا رسيدند، ولي آنها نه قدرت سرنگوني مصدق را به تنهايي داشتند و نه مي توانستند كه آمريكائيها را مجاب كنند كه با آنها همكاري كنند. در تاريخ 9 مارس 1951 (18 اسفند 1329 ) ارنست بوين از پست و وزارت امور خارجه انگليس استعفا داد وبجاي او حربرت ماريسون نشست . بعداً كلمنت آتلي اين جانشيني را اينطور تشريح كرد “بدترين انتصابي كه در عمرم كردم” موريسون كه در جاطلبي كمي نداشت  در تمام زمينه هايي كه در وزارت امور خارجه لازم بود نارسا بود. جاي تعجب نبود كه او راه برخورد و مخاصمت با ايران را برگزيد كه از شركت نفت ايران انگليس دفاع كند.  شركتي که ايران را در سالهاي قبلي غارت كرده بود. اما اين هم نشانه بي اعتنايي به آمريكا نیز بود كه سرانجامهاي ديگر بر خود در اوضاع جدید مي ديد.

موريسون ترتيب كميته ايی جهت بررسی ایران را داد كه آنها تحقيقات فراواني كردند. يكي از موضوعات تحقیق آنها «روانشناسي ايرانيان» بود گر چه نتیجه تحقیق آنها چندان قابل طبع افراد آزاد منش نبود. نويسنده آن یک ديپلمات انگليسي بود كه خصوصيات اصلي روانی ايرانيان را اينطور تعريف مي كند كه براي تهيج و به شعف آوردن يك ايراني بايد “ بي شرمي و گستاخي و خيانت، عقيده به سرنوشت،‌{ و} بي تفاوتي به زجر كشيدن .. ايراني های دیگر، بيهوده وقت تلف کردن، بدونه مسلك و بي مرام هردمبيل كه اشتياق دارد بگويد چه مي داند يا نمي خواهد بكند، عهد بسته كه طفره برود، پشتكاري براي ذخيره انرژي خود ندارد ولي قابل تربيت كردن است. در رأس همه او لذت دسيسه كردن و توطته چيدن و آماده دويدن به داخل دروغگويي و دوپهلويي و خيانت جهت استفاده شخصي خود را دارد. گرچه او دروغگويي بسيار ماهري است ولی انتظار ندارد حرف او را کسی قبول داشته باشد. آنها بزودي علم سطحي و هوايي موضوعهاي فني را ياد
مي گيرند و خودشان را اغفال كرده و فريب مي دهند كه علم آنها بي  انتهاست.“ 

چنین نظريه هایی در سال 2005 قابل ابراز نيست چون نه تنها بخاطر اينكه ديپلماتهاي بريتانيايي افراد ديگر را بيشتر از قبل تحمل مي كنند بلکه براي اينكه آنها عقيده خواهند داشت كه اين تعریف دقيق ولی نامساعد و ناخوشايند دقيقاً سردمدارن خودشان را تشريح مي كند.

دين آچسون در خاطرات كنايه آميز خود “ در آفرينش كنوني” موريسون را در واشينگتن بياد مي آورد.، “ پس از اينكه به او پرخاش كردم كه چطور با ايران عمل كند او عقايد سوسياليستي و اينكه ايران بدونه هيچ مجوزي وسايل آنها را تصرف كرده است كه امكان دارد سرمشق ديگران شود و بايد جواب دندان شكني به او داد و با استفاده از يادداشتم بخاطر می آورم که جواب دادم گاهي حفظ خونسردي خود مي تواند بيشتر به حل مسئله كمك كند.“

قهرمان تصميم اکثريث ايران در ملي كردن نفت ، محمد مصدق بود كه  اكثر ايرانيان او را در انجام این کار طرفداري و پشتیبانی مي كردند. در آن هنگام آمريكا سهم بیشتري از درآمد نفت را به عربستان سعودي مي داد تا در صدی که انگليس به ايران  واگذار مي كرد. ولي به طريقي كه مصدق به معروفيت رسيد خارق العاده است. در تاريخچه بسيار جذاب و خواندنی آن در كتاب “ همه مردان شاه ” استيفن كينز" براي ما مي گويد:

"حتي ملي گراها نمي توانستند پيش بيني كنند كه در آن جلسه مجلس شوراي ملي چه پيش خواهد آمد . همه چشم ها به مصدق دوخته شده بود كه قهرمان وقت بود. همه انتظار داشتند كه او مخالفين انگليس و وابستگانش در ايران را در آن جلسه رهبري كند. اما وقتي كه رئيس مجلس پرسيد كه چه كسي می خواهد كه بحث را شروع كند مصدق در جای خود خاموش و بدون نشان دادن هيچگونه احساساتي نشسته بود. يكي از نمايندگان برجسته مجلس بنام جمال امامی كه در آن موقع حقوق بگير انگليس بود شروع به صحبت كرد. او حتی اسم سيد ضياء را نبرد. ولي بجای آن شديداً به مصدق حمله كرد و او را متهم كرد كه با عيب جويی هايش مجلس را بي اثر و مملكت را فلج كرده است. او با طعنه گفت اگر اين پيرمرد بداند كه نخست وزير بودن چقدر سخت است خودش باید قبول کند که نخست وزير شود.

مصدق چندين بار پيشنهاد نخست وزيری را قبلاً رد كرده بود و امامی علت اين امر را خصوصيات غيرمسئولانه او كه جزء با نطق های روده دراز از ديگران عيبجويي كند و هيچ وقت چيزی مثبت عرضه نمی کرد شمارد. وقتي كه  امامي سخنراني خود را تمام كرد مجلس در سكوت فرو رفته بود. مصدق گفت افتخاری است كه به او پينشهاد نخست وزير شده و او با كمال فروتنی آن را قبول مي كند. همه حيرت زده شده بودند. امامي بيشتر از بقیه نمايندگان تعجب کرده بود و سپس اين شوك غير مترقبه به غوغا و همهمه در مجلس تبديل شد. رأي گيري رسمي براي نخست وزيري مصدق در آن بعد از انجام شد و با تفاوت هفتاد و نه رای موافق به دوازده رأی مخالف نخست وزیری مصدق تصويب شد.”

موريسون عجله كرد كه دايه را نگه دارد تا بدست چيزي بدتر گرفتار نشود. او فوراً نمايندگاني به سرپرستي سراوليور فرانكز به واشينگتن فرستاد كه استدلال كند كه اجازه دادن به ايران براي ملي كردن نفت “ به منزله پيروزي اتحاد جماهير شوروي تعبير خواهد شد” اين مسئله همچنين سالي يكصد ميليون ليره استرلينگ ضرر به خزانه بريتانيا خواهد زد و برنامه هاي اصطلاحاتي  بریتانیا را مختل خواهد كرد. آمريكايئها تحت تأثير این حرفها قرار نگرفتند و آچسون به آنها گفت كه بجاي روياروئي با ايران آنها بايد در فكر مصالحه مشروع و قانوني باشند. در تاريخ 18 مه 1951 (28 اردیبهشت 1330)وزارت كشور آمريكا علناً اعلام كرد كه “حق حاكميت ايران شناخته مي شود و با ايران برای درخواست بیشتر از بهره گیری از درآمد  نفت خود احساس همدردي مي كند.“

موريسون اين طرف و آن طرف كرد و آمریکائيها در جواب در تاريخ 31 مه با يادداشتي از رئيس جمهور به آتلي اصرار مذاكرات فوري با ایران را كردند.  سپس با اصرار آتلي شركت ايران انگليس گروهي را به تهران فرستاد ولي اين مذاكرات بار ديگر يك برخورد رويارويي و بي نتيجه بود و مطبوعات بريتانيا موضوع موريسون را با بوق و كرنا تكرار كردند:

كه ايران سزاوار گوشمالي است ولي آمريكائيها كه نظر خوبي نسبت به مصدق داشتند او را با قهرمانان جنگ هاي استقلال خودشان علیه انگليسهای استعمارگر مقايسه مي كردند. روزنامه اخبار شيكاگو نوشت كه تمام مسئله بصورت اغماض آميزي توسط شركت ايران انگليس و وزارت امور خارجه بريتانيا مورد استفاده قرار گرفته است. دولت آمريكا به اعمال امپرياليستي موريسون وقعی نگذاشتند ولي  امکان شروع جنگ توسط بريتانيا علیه ایران وجود داشت و آمريكائيها به اين مسئله نيز توجه داشتند و نگران بودند و براي آن دلايلي  نیز وجود داشت. اولاً امكان دخالت شوروي در اين جنگ وجود داشت گرچه آنها پس از فشار زياد از طرف آمريكا آذربايجان را تخليه كرده بودند و  گرفتاريهاي کشور كره نيز برای آنها آزار دهنده بود.

آقاي اريك دريك  رئيس شركت ايران انگليس چون مي ترسيد كه بجرم كارشكني و خرابكاري در ایران بازداشت شود اداره اش را به بصره برد تا از آنجا شركت را اداره كند. او به كاپيتانهاي كشتي هاي نفتي دستور داد تا نفت خودشان را خالي كرده و بندرآبادان را ترك كنند. او گفت “وقتي كه ایرانیها به پول احتياج پيدا كنند آنها روي زانوهايشان بطرف ما خواهد خزيد”. در هر حال اداره های شركت در آبادان و تهران بوسيله ايران برچیده شد.

ايرانيها بايد ثابت مي كردند كه اين شركت نفت دائماً در اوضاع داخلي مملكت آنها با خريدن نماينده هاي مجلس و حتي اعضاي سابق كابينها دخالت مي كرده است “ در ميان اين سندها يكي اين بود كه علي منصور نخست وزير پيشين ايران از شركت نفت ايران انگليس تمنا و استدعا كرده بود كه چنانچه به او اجازه دهند كه در پست نخست وزيري خود بماند او حاضر است که وزير دارايي ديگري انتخاب کند كه بيشتر با اين شركت سازگار باشد.”

وقتي كه دولت مصدق اين مدارك را كنار هم مي گذاشت كشتي هاي جنگي بريتانيا در كنار سواحل ايران آن کشور را تهديد مي كردند. پرزيدنت ترومن نگران بود چون شوراي امنيت آمريكا به  او اخطار كرده بود كه ايران در معرض تعرض و تصرف بريتانيا است. آنها همچنن گفته بودند که چنن اقدامی با عث نتایج دیگر خوهد شد: ”بين كشورهاي دنياي آزاد اختلاف خواهد افتاد و هرج ومرج و آشوب باعث تغيير جهت دولت ايران بسوي  اتحاد جماهير شوروي خواد شد.” در اعمال ضد و نقيضي موريسون به پارلمان بريتانيا رفت تا بگويد كه نيروي دريايي بريتانيا به ايران حمله خواهد كرد چنانچه ايران تعهدات خود را انجام ندهد. هفتاد هزار نيروهاي نظامی بريتانيا در  كنار سواحل ايران براي تسخير آن کشور آماده ايستاده  بودند. احتمالات ديگر مثل تصرف پالايشگاه آبادان نيز در وزارت امورخارجه مطرح شد.

لرد فاستر مايل بود كه نبايد اين با سر گرداندنها بوسيله ايران تحمل شود و بايد اقدام نمود. ولي آمريكائيها آنها را می چرخانيدند و معطل كردند چون به اين چيزها عقيده نداشتند ولي دروغگوهاي آنها سرانجام بوسيله دولت جديد بريتانيا به دولت تازه سركار آمده آمريكا سرانجام نتيجه داد. سازمان سيا در مورد اين عمليات پشت پرده و داستان سرنگوني مصدق بعد از اينكه آتلي از كار افتاد و قدرت بدست وينسون چرچيل و آنتوني ايدن افتاد شرح داده اند. در آمريكا دوايت ايزونهاور نيز جانشين هري ترومن به عنوان رئيس جمهور شد. شرح اثرات تعویض دولت در بريتانيا و آمريكا که باعث تغيير سياست آمريكا در مقابل دولت مصدق نیز شد درگزارش ويلبر نمايان است.

اين سند براي درك  تاريخ ايران حياتي است ولي مقداري نيز وابستگي به قانون اساسي بريتانيا نیز دارد. در اينجا ما در پيچ و خم دنيايي گير مي كنيم كه هيچ چيز بر طبق یک منوال نمي رود و احمقانه است كه فرض كنيم كه اين پيچ و خمهاي اوضاع جهاني كمتر شده اند و يا در پنجاه سال آينده كمتر خواهند شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه ئی بر این سند تاريخي

دکتر جهانگیر تقی پور

در نظرسنجیها از ایرانیان، هنوز دکترمصدق یکی از محبوب ترین چهره های تاریخ ایران است. این نشانگر قدر شناسی ملت ایران از خدمتگزاران واقعی خود است که با وجود تبلیغات منفی  گذشته در باره دکتر مصدق هنوز او را از یاد  نبرده اند.

 كودتای 28 مرداد 1332 مسير سياسي، اقتصادي و حتي اجتماعي وطنمان را به كلي عوض كرد. از اینها گذشته تعداد تقریبا فراوانی از هموطنمان ما منزلت و هستی خود را بعد از کودتا از دست دادند و به بند کشیده شدند و بعضی را نيز کشتند.

از طرف دیگر فاتحان خارجی این واقه تاریخی نه تنها شاه را به تخت طاووسش بازگردانند بلكه آنها در استبداد شاه نقش حساسی را بازى كردند. آنها با دادن سلاح و تعليم و سرپرستى نيروهاى امنيتى رژيم شاه  در ايران ساده ترين حقوق انسانى ملت را بمدت بیست و پنج سال زير پا گذاشتند و سرمایه های ملی ما را دوباره زیر کنترل خویش گرفتند. شکی نیست که طراحان اجنبی این کودتا بدون همکاری و از جان گذشتگی  گماشتگان و عوامل داخلی خود در ایران قادر به انجام این کودتا نبودند.

این عوامل داخلی سیا و سازمان جاسوسی انگلیس که خود آنها در این سند بعنوان: سرمایه، عامل   asset, agent, sub-agent, friend گماشته و دوست،  دارائی نماینده یاد کرده اند ولی ما با استفاده از فرهنگ انگلیسی- فارسی حییم چاپ نوبهار 1363 تهران در این ترجمه این سند بجای همه اینها ما سعی كرده ام كه از "گماشته" یا "عامل" استفاده شود. چون فرهنگ فارسی حسن عمید از موسسه امیرکبیر 1369 تهران این دو کلمه را  چنين تعریف می کند: گماشته: گمارده، کسی  است که از طرف دیگری بر سر کاری گذاشته شده. بمعنی ماًمور و نوکر هم می گویند.  

عامل: عمل کننده، کار کن، کارگر .....

فكر نمی كنم هنوز برای هيچ ايرانی از هر گروه و مسلك راحت باشد كه در بارهً كودتای 28 مرداد بتواند براحتی صحبت كند. اين مسئله بخصوص در مورد كسانی كه در آن روزهای بحرانی زير فشار روحی بوده اند بيشتر نمايان است. بايد موقعیت زمانی این واقعه تاریخی را که چند سال بعد ازاتمام جنگ جهانی  دوّم و در اوج "جنگ سرد" بین غرب و شوروی و همزمان با "جنگ بین دو کشورکره شمالی وکره جنوبی" بود در نظر گرفت. شاید بدلیل همین شرایط زمانی برای بعضی از ما هنوز راحت نیست كه به كساني که در آن کودتا دست داشته اند بیش از حّد نفرین بفرستیم چون بنظر میرسد با توجه به درک سیاسی و اجتماعی آن دوران بسیاری از این شخصيتها معتقد بودند که بوطن خود خدمت می کنند و در دوران خویش بمنوال گذشته گوشه ئی از تاریخ این مملکت را پر کرده اند و رابطه و حتی وابستگی با این قدرت های خارجی را از وظایف خود می دانستند. بنابراین مخالفت آنها از عقاید ضد امپریالیستی دکتر مصدق و ترس از سرانجام سیاستهای استقلال طلبی و مردم سالاری او بعد از تجربۀ تلخ شهریور 1320 چندان غیر معمول و دور از انتظار نبوده است.

در این زمینه دامنه بحث و گفتگو در باره خصوصیات افراد موافق و مخالف مصدق فراوان است  ولی بعقیده من از میان همه آنها، عمق بینش، صداقت، وطن دوستی و آزادیخواهی مصدق در آن دوران پرطلاطم هرشخصی را بزانو درمی آورد. مصدق با گرفتاری های فراوان روبرو بود چون وجود جوّ بی اعتمادی و بدبینی  که با کمک قدرتهای خارجی بین سیاستمداران، مذهبیون و .... در جامعه آن دوران ایجاد شده بود بدرک عامه مردم نیز کمک نمیکرد و سرانجام قدرت گرفتن حزب توده وابسته به شوروی لرزه بر اندام کشورهای غربی انداخت که وقوع کودتا را ببار آورد.

با وجود این نکات،  آگاهی از ناگفته های کودتای 28 مرداد 1332 بدلیل محروم ماندن از اطلاعات واقعی آن برای اغلب ما بعد از نیم قرن هنوز هم جالب است. خاطره کودتا بیشتر از این نظر مهم ا ست که نقش عوامل و گماشتگان داخلی که به قول عده زیادی آنها «جرمی بالاتر از گناه» مرتکب شده اند و حیثت ایران و ایرانی را برای منافع شخصی خود بر باد داده اند هنوز مشخص نشده است. گر چه شواهدی در دست است که اغلب این عوامل داخلی کودتا زود به این واقعیت دردناک پی بردند که طراحان خارجی کودتا از آنها تنها به عنوان وسیله ایی جهت سرنگون کردن مصدق استفاده کرده اند. و شايد آ نها با این شرمساری بزرگ روبرو شده اند که هنوز هم از بازگو کردن چیزهائی که در باره این واقعه تاریخی می دانند سر باز زده اند. در حقيقت اين گماشگان از زمان كودتا تا كنون بطور آگاهانه تمام سعی خود را بكار برده اند تا واقعيتها را در مورد اين واقعه تاريخی وارونه جلوه دهند كه يكی از جديدترين (سال 1385) آنها هم شايد همین خاطرات اردشيرزاهدی است.

گر چه موضع گیری آنها امكان دارد كه نمودار این واقعیت تلخ باشد که آنها آنقدر از کرده خود احساس شرمساری  دارند که از گفتن آن حتی برای نزدیکترین افراد خود هم خودداری نموده و دهان خود را بسته اند تا این اطلاعات پر ارزش را با خود به گور ببرند ولی بايد دانست كه اينها با اينكار به خودشان نيز صدمه میزنند چون  رهبران  خارجی آنها كمر به برملا كردن شاهكارخود بدون ملاحظه به آبرو ريزی  آنها گرفته اند.

بله، در مقابل سکوت این کودتچیان، ما باید به طریقی مدیون اربابان کودتاگرآمریکایی و انگليسی آنها  باشیم چون برای اولین بار چند نفر از ماموران پیشین این سازمان ها بودند که از دست داشتن خود در این کودتا در خاطرات خود پرده برداشتند و بعضی از این خاطرات مثل"وودهاوس" و "روزولت" بفارسی نیز بر گردانده شده اند.

بنظر می رسد که اینها بر عکس گماشتگان ایرانی خود مشتاق بوده اند که داستان پیروزی خود را که با استفاده ازشخصیت های سیاسی، نظامی و مذهبی ایرانی صورت گرفت با بوق و کرنا به گوش همه مردم دنیا با غرور برسانند و حتی دو نفر از رؤساي سابق سازمان سيا (روبرت كيتز و حيمز ولزی) دستور دادند كه پروندهً ايران برای ديد عموم آزاد شود. ولی با کمال تعجب سازمان سیا اعلام کرد که در اوايل دهة 1960 حدود يكهزار صفحه مدارك مربوط به اين كودتا را از  بين برده اند و مدارك اصلي پروندة ايران در سازمان سيا سری ماند . این مسئله نیز می تواند ناشی ازدلایلی جهت سری نگه داشتن اسامی گماشتگان در ایران باشد که افرادی از این گروه با مسئولان سیا در ارتباط بوده اند وبه طریقی آنها را قانع کرده اند که در صورت انتشار این مدارک جانشان به خطر خواهد افتاد و سازمان سیا را از آزاد کردن این  اطلاعات برای دید عموم منصرف کرده باشند.

 در هر حال عقیده بر اینست که حقیقت سرانجام آشکار خواهد شد و با برکناری شاه و مرگ عده ایی از گماشتگان و شاید هم عدم نیاز این سازمانهای جاسوسی به آنها برای کودتائی دیگر، مطالب تقریبا زیادی منتشر شده است و بریتانیا نیز با توجه به قوانین جدید خود پرونده هایی برای دید عموم در مرکز بایگانی ملی در قسمت وزارت امور خارجه گذاشته که نویسنده این سطور اغلب آنها را دیده است. گر چه بعضی از آنها ناقصند و روشن نیست که چرا مقداری از اسناد به هر دلیل ناپدید شده است.

از زمان آزاد شدن این اطلاعات در باره کودتا مقالات و كتابهاي فراواني دربارهً آن نوشته شده است و در دسترس همه گان قرار گرفته است.

بی شک مهمترین سند سازمان سیا در بارهً کودتای 28 مرداد 1332 که تاکنون منتشر شده تاریخچه عملیات کودتا نوشته "دكتر دونالد ويلبر" يكي از دو طراح اصلي اين كودتا است که او آنرا در كمتر از هفت ماه بعد از انجام كودتا در مارس 1954 (اسفند 1332- فروردینماه 1333) باتمام رسانده است.

از قرار معلوم این سند را "ویلبر" بر اساس اسنادي که در آن زمان در اختيارش بوده و در مصاحبه با شرکت کنندگان در عمليات کودتا به رشته تحریر در آورده است و عقیده بر اینست  متنی که بوسيله نيويورک تايمز منتشر شده و امروزه بصورت این کتاب "تعویض رژیم در ایران" در دسترس ماست، در مارس سال  1969 (حدود 1347) یعنی پانزده سال بعد از تهیه آن توسط "ویلبر"، در تيراژ بسیار کمیٌ و با طبقه بندي "سرّي" به عنوان بولتن دروني احتمالاً جهت آموزش افراد سازمان سيا، در 193 صفحه منتشر شده است. وظیفه تهیه اين بولتن بر عهده دين داج، مورّخ اداره کل خاورنزديک سازمان سيا بوده است. او در يادداشتهای خود در صفحات اولیه این سند این را روشن کرده است و اضافه می کند که اسناد مربوط به این عمليات که برای تهیه  اين گزارش استفاده شده اند در پرونده های پروژه آژاکس، که به وسيله مسئولان قسمت ايران در شاخه خاورنزديک و جنوب آسيای سازمان سیا موجودند نگهداري مي شوند و تمامي اسامي خاص مندرج در اين گزارش از لحاظ دقیق و کامل بودن کنترل شده اند. نام اوّل و حروف اختصاری نام وسط هر فرد با تلاش جدّی فراهم شده است ولی در مواردی که نام کوچک و حروف اختصاری نام وسط حذف شده بيانگر آن است که چنين اطلاعاتي به دست نيامده است.

عقیده بر این است که با توجه به محتویات این سند مقداری از متن ویلبر که احتمالاً صفحات بیشتری بوده است به دلایل امنیتی در سال 1969 (1347) حذف شده و بقیه آن از طبقه بندی سری یا بکلی سری (top secret) به طبقه بندی حفاظتی فقط سری (secret)  در داخل سیا احتمالا برای تعلیم کارکنان آن تبدیل شده است.

حتیٌ با این وجود و بیان احتیاط از طرف بعضی از ایرانیان نکته سنج به عقیده اشخاص وارد به مسائل امنیتی و کودتای 28 مرداد شکی نيست که تاريخچه ويلبر مهم ترين و جامع ترين سند سرويس های اطلاعاتي درگير در کودتای 28 مرداد 1332 می باشد که بیانگر داستان این واقعه است. اگر چه امکان دارد که مقامات سیا برای حفظ شبکه ها و عوامل مهم جاسوسی خود در ایران در بولتن آن در سال 1969 (1347) که اغلب این گماشتگان زنده بوده اند مقداری از جنبه های «توطئه» داخلی و خارجی آن و بخصوص نام افراد پر اهمیت و یا از نظر سیا برای جلوگیری ازصدمات احتمالی به منافع آمریکا دستکاری و حفظ شده است.

در بررسي اسامی سانسورشده بخش عمده اين "سانسور" شامل اسامي افرادی است که نقش آنان در کودتا از همان زمان وقوع حادثه برای ايرانيان روشن بود. کساني مانند زاهدي - نعمت الله نصيری، عباس فرزانگان، نادر باتمانقليچ، تيمور بختيار، حسن اخوي و ... ولی دو نام "جليلي" و  "کيواني" است که هنوز هم ناشناخت مانده اند. طبق مندرجات ويلبر، ايستگاه سيا در تهران دو عامل یا گماشته «بسيار مهم و اصلي» در اختيار داشت. اين دو از چنان اهميتي براي سيا برخوردار بودند که در مذاکرات مقدماتی ميان ويلبر (نماينده سيا) و نورمن دربي شر (نماينده سازمان جاسوسی انگلیس) در نيکوزيا، مرکز سيا اعلام کرد که هویت اصلی این دو حتی برای طرف دیگر یعنی سازمان جاسوسی انگلیس فاش نشود؛ و پنهان نگه داشتن اين دو بوسیله آمريکايي ها چنان محکم بود که حتی در جريان عمليات کودتا سازمان جاسوسی انگلیس و گماشتگان آن کسانی مثل برادران رشیدیان وسایر عوامل ايرانی ايشان موفق به کشف هویت اصلی این دو نشدند. این دو نفر آنقدر برای سازمان سیا مهم بودند که سیا اسامی دو نفر دیگر را بجای آنها در جلسه اولیه در قبرس به انگلیسها داد.  در مورد این موضوع در صفحه 21 و 22 سند آمده است:
"
Discussions at Nicosia moved on to a disclosure of assets by both parties. Those by SIS were centered upon the contacts of the Rashidian brothers in such fields as the armed forces, the Majlis (Iranian Parliament), religious leaders, the press, street gangs, politicians, and other influential figures. When this material was relayed from Nicosia, the Tehran Station commented that it was their belief that these assets had been far overstated and oversold. In reply it was pointed out that SIS was as aware as we of the weaknesses of the Rashidians, but that one of the strongest points in their favor was their avowed willingness to risk their possessions and their lives in a attempt against Mossadeq. In the critical days of August 1953 the Rashidians did display such a willingness. SIS disclosures were followed by those of Dr. Wilber for CIA. Prior to Wilber's departure discussion was held at Headquarters to determine which of the station assets should be disclosed to the SIS in return for promised disclosures by the SIS of the assets which they were prepared to put into an operational plan. It was agreed at Headquarters that the identities of the vitally important principal agents of the Tehran Station [Djalali and Keyvani] would not be disclosed. Since the SIS had been informed during the November 1952 meetings referred to above that CIA had two major principal agents in Iran, it was necessary to offer two such in place of [Djalali and Keyvani]. This was done, naming a station agent and a sub-agent of [] to these important posts. To the best of our knowledge [Djalali and Keyvani] were not uncovered by the Rashidian brothers or any other SIS agents during the course of this operation.

The continuing conversations at Nicosia were reflected by outgoing cables requesting, principally from the Tehran Station, information which would be helpful in drafting the operational plan."

در پرده نگه داشتن نام این دو عامل "بسيار مهم" ايراني سيا نه تنها درموقع کودتا در سال 1953(1332)  بقول نویسندۀ سند "حیاتی" بوده است بلکه  پانزده سال بعد یعنی در سال 1969(1347) در زمان ويرايش تاريخچه ويلبر به وسيله دين داج و انتشار محدود آن بايد اهميتي دو چندان داشته اند چون این مدرک در دست افراد بیشتری افتاده است وهنوز هم  سری نگه داشتن نام آن ها ضروری بنظر رسیده است.

در رابطه با اسامي "جليلي" و  "کيواني" دو ابهام ديگر وجود دارد یکی اینکه روشن نيست که چرا ويلبر نام "جليلي" را به شکل مرسوم در ميان فرانسه زبانان (Djalili) نوشته است و نه به شکل متداول در زبان انگليسي (Jalili). این می تواند نمودار این باشد که "D" اول این نام را می خواسته اند که برای تفکیک این دو نفراز یکدیگر مثلاً در گفتگو ها در حضور دیگران و یا در سایر وسایل ارتباطی استفاده کنند که بدانند مقصود کیست و از طرف دیگر افراد دیگر نتوانند او را بشناسند.

به رٌغم اين که دين داج در يادداشت خود بر تاريخچه ويلبر مدعي است که «تمامي اسامي خاص مندرج در اين گزارش» کنترل شده و اسامي کوچک تمامي افراد، به جز مواردي که اطلاعات کافي در دست نبوده، افزوده شده، روشن نيست چرا "جليلي" و  "کيواني" فاقد نام کوچک هستند. این دو نفر بگفته ویلبر حتی در جلسه ایکه بین ماموران سیا و سازمان جاسوسی انگلیس در نوامبر 1952 (تقریباً آبانماه 1331) در آمریکا تشکیل شده بود مطرح شدند. در همین جلسه مشترک دو سازمان جاسوسی بود که برای اولین بار فرضیه عوض کردن دولت مصدق بصورت قهرآمیز توسط ماموران انگلیسی مطرح گردید و در آن موقع ماموران سیا به انگلیسی ها گفته بودند که سیا دو گماشته بسیار مهم در ایران دارد و همانطوریکه در بالا ذکر شد بعداً در مرکز سیا در آمریکا تصمیم گرفتند در زمان رد و بدل اسامی گماشتگان دو  طرف  دو نام دیگر بجای نامهای آنها به نماینده سازمان جاسوسی انگلیس در قبرس داده شود و حتی تا کنون از بر ملا کردن این دو نام خودداری می کنند.

با افتخار آشنائی با عده ئی از چهره های ملی و بحث در باره این سند بخصوص در جلسه چند روزه با عده ئی از میلیون در آلمان در نوامبر 2006  و اظهار عقاید فراوان و سپس افتخار بودن چند روز در کنار سرور گرامی دکتر سعید فاطمی، خواهر زاده شادوان دکتر حسین فاطمی، با ایشان در این مورد مشورت شد و سپس کپی مقدماتی ترجمه این سند را ایشان با خود به آمریکا (2006) برده و با حوصله و استادی آنرا تصحیح نموده و بدلیل قرار داشتن در بطن اتفاقات و حوادث آن دوران (بعنوان منشی مخصوص دکتر مصدق و همراهی ایشان در دادگاه لاهه) بعد از خواندن و تصحیح تمام متن ترجمه این سند عقیده دارند که این سند واقعی بوده و اتفاقات به همین صورت بوده و افراد فراوانی با اجنبی ها علیه حکومت ملی و مردمی دکتر مصدق همکاری می کردند. ایشان در مورد شناخت این دو نفر با اطلاعات وسیعی که دارند اطلاعات دقیقی داده اند. جناب آقای دکتر سعید فاطمی در حاشیه این صفحه در مورد این دو نام (جلالی و کیوانی) نوشته اند:

"در تمام بیش از پنجاه و چند سالی که ازسقوط مصدق می گذرد نام این دو ماموران (سیا) در ایران توضیح داده نشده است و برای اولین بار باطلاع میرسانم که جلالی بنام علی ومدیر روزنامه میهن پرستان بود که با همکاری کیوانی که نام او فرٌخ و سر دبیران دستگاه رزنامه اطلاعات هفتگی  بود هر دو در عملیات علیه مصدق نقش موٌثری داشتند که متاسفانه که تا به امروز نام آنان بطور کامل معرفی نشده است!!!"

البته از طریق سردبیر محترم روزنامه "نیمروز" چاپ لندن یک کپی از همین ترجمه نیز همزمان برای آقای اردشیر زاهدی در سوسیس فرستاده شد و از ایشان نیز خواهش شد که در مورد شناخت این دو نفر و موارد دیگر از جمله اینکه با توجه به ادعا های خود ایشان شاید حتی از درگیری مرحوم پدرشان با کودتاگران بیخبر بوده است ولی ایشان با ضمیمه کردن کارتی شخصی خود آنرا بدونه اظهار عقیده ئی بهمان طریق برگردانیدند.

چنانچه توجه دارید در این سند از زاهدی و رشیدیان و شاه اسم برده شده است ولی بدلیل دوری از هر گونه رویا رویی با مذهبیون متعصٌب حتی از نام  بردن  افراد مذهبی خودداری کرده اند. شاید بر ملا کردن تماس آنها با آیت الا بروجردی در این سند امکان همکاری این مرجع تقلید با کودتاگران را کمتر می کند چون در مورد او مطلبی مهمتر ازاین نبوده است.  در صورتیکه از همکاری نزدیکان و حتی خود افرادی چون آیت الله بهبهانی و آیت الله کاشانی چیز چندانی وجود ندارد. همه می دانیم که این دو شدیداً در عرصه سیاست آن دوران حداقل به نفع دربار فعال بودند و بعد به پشتیبانی از زاهدی وارد معرکه شدند. دراین سند،  گر چه اغلب فعاليت مذهبي عليه مصدق و دولت او با صدور اعلاميه ها و ترتیب دادن تظاهرات و حرکت و همراهی در مسیر کودتاگران را به روحاني های و رهبران مذهبی تهران نسبت می دهد ولی نام آنان را نمی برد. درهمین راستا همچنین روشن است که در آن موقع نیز آیت الله خمینی هم جوانی حدود سی و دو ساله و از نزدیکان آیت الله بروجردی بودند و آنطوری که از این سند و مدارک دیگر در آرشیو وزارت خارجه انگلیس حاکی است کاری به جریانات آنروزگار و شاید سیاست نداشتند و میانه چندانی بخصوص با آیت الله کاشانی نداشتند و من هیچ مدرکی که دال بر همکاری آیت الله خمینی و بروجردی  با کودتاگران باشد ندیده ام گر چه همانطوریکه در این سند آمده است طراحان اجنبی کودتا از نام و موقعیت آیت الله بروجردی به نفع کودتا سوء استفاده کردند با وجود آنکه وقتی که دو ماًمور سیا و حتی روز قبل از کودتا آیت الله بهبهانی را نزد ایشان فرستادند ایشان حاضر به همکاری با کودتا گران نشد ولی کودتاگران در روز نهائی کودتا شایعه پراکنی کردند که او علامیه بر ضد مصدق صادرکرده و یا میکند.

در مورد آیت الله کاشانی بنظر می رسد که فردی استخواندار و مردمدار بوده که حداقل انگلیسی ها واقف بودند (در مدارک آزاد شده وزارت خارجه انگلیس) که او احساسات ضد انگلیسی دارد و بهمین دلیل با استفاده از اطرافیان او توانستند بطور غیرمستقیم از رفتار و اعمال این مرد روحانی با نفوذ بهره ببرند. 

در مورد بقیه نامها که بصورت دژیتالی بوسیله نیویورک تایمز پنهان شده بودند و در این سند جای آنها کروشه [] گذاشته شده است ولی به همت  سایت انترنتی بنام کريپتوم  www.cryptome.org/cia-iran-all.htm  توانسته اند با استفاده از کامپیوتر با سرعت کم و سپس با نگه داشتن (یخ زدن)  این کامپیوتر سرعت کم در هنگام روشن شدن توانسته اند که نامهای اغلب این گماشتگان  را پیداکنند و در ایمیلی به نیویورک تایمز اسامی آنها را اعلام کرده اند و سپس در متن اصلی سند در جا های خودشان در کروشه ها [ ]  این نامها را وارد کرده اند. این ترجمه  با استفاده از متن کتاب و متن کریپتوم  و متن نیویورک تایمز تهیه شده است . به علت حساسیت موضوع به همه متن بخصوص در قسمتهائی که نامی از افراد ایرانی برده شده است چندین بار بررسی و منابع با هم مقایسه شده اند. با این وجود همانطوریکه در زندگی واقعی هیچ چیز صد در صد بی عیب نیست امکان دارد اشتباه وجود داشته باشد. آدرس انترنتی متن های انگلیسی این سند كه بجز این نسخه در وب سایت های دیگر نيز وجود دارد در اختیار داشته و آنرا برای رجوع شما به آن روی این وب سایت گذاشته ایم و انتظار دارم در صورت آگاهی از هر نوع اشتباه آنرا به ما ایمیل کنید.

در هر حال سايت کريپتوم www.cryptome.org/cia-iran-all.htm   که اسمها را کشف کرده است با رد و بدل ایمیل هائی با نیویورک تایمز و افراد دیگر با بحث در بارهً به خطر انداختن جان این گماشتگان بوده بنظر می رسد که سر انجام از انتشار چند اسم خودداری  کرده اند.

با وجود این همه نکات و رعایت جوانب احتیاط این سند در کنار اسناد و مدارک ايراني و خارجی ديگر، تحليل حادثه حوالی 28 مرداد 1332 را غنای بيش تر بخشيده و بسیار مفید است.

این سند را یکی از کارکنان پيشين سيا در اختيار جيمز ريزن در  نيويورک تايمز قرار داده است که هنوز در وب سایت نیویورک تایمز www.nytjmes.com  است .

اما بهتر آنست که کمی در مورد نویسنده این سند تاریخی ، دكتر دونالد ويلبر، نیز صحبت کنیم. ویلبر بيش از چهل سال زير پوشش گمراه كننده متخصص ارشيتكت (بخصوص بناهای اسلامی) در ايران و چند كشور اطراف آن مشغول به کار بود. در همان زمان نیز او در سازمان جاسوسي سيا آمرکا نیز خدمت می کرده است.

 ویلبر در عین شغل خود در سازمان سیا به نقاط مختلف و مراكز باستانشناسي بدونه سوءزنی سر زده و کارهای پر ارزشی در مورد گذشته ایران نیز انجام داده است. او درباره ايران چندين كتاب نوشته است مثل باغهاي ايران كه به فارسي ترجمه شده است، گذشته و حال ايران، بناهاي اسلامي ايران و توران، دوره تيموريه، دوره ايلخاني، تخت جمشيد: باستانشناسي پارس، جايگاه شاهان ايران، ايران معاصر، جستجو درخاورميانه: سيروسياحت و كتابها مقالات فراوان ديگر.

تنها یکی از كتابهای او بنام «گذشته و حال ايران (يا ايران باستان و ايران معاصر)» شاید بدلیل مصدق و ملی کردن نفت و سرانجام کودتا علیه او که درکشورهای دیگر و غرب مردم مشتاق اطلاعات بیشتر در مورد ایران بودند با استقبال بسیار فراوانی روبرو شده است و با پیدا کردن نسخه ایی از آن من هم از خواندن آن لذت بردم.

در صفحه 149 چاپ هفتم این کتاب که در سال 1975 میلادی یعنی بیست و دو سال بعد از کودتا منتشر شده است (چاپ اول در سال 1948 بوده است یعنی حدود پنج سال قبل از کودتا) در باره کودتای 28 مرداد 1332 با تردستی و مهارت و حفظ احتیاط زیرکانه خود ویلبر می نویسد: "در حقیقت به مردم تهران – و شهرهای دیگر فشار آوردند که بین نهاد پایدار سلطنت و طرق دیگر که بنظر میرسید جز بی ثباتی و هرج و مرج سیاسی چیزی عرضه نخواهند کرد یکی را انتخاب کنند. اظهاراتی مبنی بر اینکه سازمانهای جاسوسی آمریکا و انگلیس در آن روزهای حساس نقش فعالی در پشتیبانی از سلطنت بازی کردند سرانجام پذیرفته شده است گر چه شاه در خاطرات منتشر شده خود در بارهً وقایع آن روزها تمام اعتبار را به طرفداران وفادار خود می دهد"!.

ویلبر بیش از هر فردی (همانطوریکه در این سند نیز نمایان است) به دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه دولت مصدق در این کتابش نیز می تازد و با وجود گذشت بیش از بیست سال از زمان تیرباران کردن او تا زمان آماده کردن چاپ هفتم کتابش در سال 1975 میلادی هنوز از قلم او نسبت به دکتر فاطمی زهر میریزد و به او می تازد ( صفحه 147) و جالب اینکه همان حرفهائی را میزند که گماشتگان  او در ایران تکرار می کنند که فاطمی می خواست حکومت جمهوری اعلام کند و مصدق را رئیس جمهور نماید ..... با توجه به عقاید این مهرهً مهٌم سازمان سیا که با سپردن طرح نقشه کودتا به او و سپس قرار دادن او در تهیه و برنامه ریزی تبلیغات و شایعات نادرست جهت لطمه زدن به حیثیت مصدق ودولتش از منزلت و احترام خاصی در سازمان سیا و احتمالا سازمان جاسوسی انگلیس بر خوردار بوده است شکی نیست که حداقل او و سایر همقطارانش در تصمیم گیری شاه در اعدام فاطمی نقشی مهم داشته اند. بعد از اینهمه سالها هنوز بنظر میرسد که او سعی کرده که تصمیم خودشان در آن دوران با این حمله به فاطمی که دیگر در میان ما نیست تا از خود دفاع کند توجیه کند. دلایل دیگری نیز در مورد تصمیم گیری کودتاگران خارجی برای نابود کردن فاطمی نیز وجود دارد که بعضی از آنها مثل تیمور بختیار و نصیری و آزموده  نزد شاه رفتند که باید فاطمی اعدام شود ... شنیده ایم. ولی شخصا از بیوه دکتر فاطمی شنیدم "که در آن روزهای وحشتناک که در رختخواب رنج می بردم یکباره شادروان سلطنت خانم خواهر دکتر فاطمی به خانه ئی که پناه گرفته بودم آمد و سراسیمه به من گفت که هنوز امیدی برای نجات دکتر فاطمی از اعدام وجود دارد و آن اینست که تو همراه جمال امامی که نسبتی با شما دارد به نزد شاه بروی تا او شوهرت را اعدام نکند. به تقاضای ما جمال امامی که چندان رابطه نزدیکی با او نداشتیم ترتیب دیدار با شاه را همان شب داد و خود من و امامی بسیار از او خواهش و تمنا کردیم و سرانجام شاه به هر دوی ما قول داد که دکتر فاطمی را اعدام نکند بخصوص اینکه امامی گماشته با ارزش انگلیس بود و نزد شاه منزلتی داشت. در هر حال ما خبر خوش را برای سلطنت خانم بردیم ولی چند روز بعد خبر دار شدیم که دکتر فاطمی را اعدام کرده اند. و شنیدیم که تیمور بختیار و چند نفر دیگر نزد شاه رفته اند و گفته اند ما خیلی از توده ائی ها را کشته ایم و از جبهه ملی فاطمی را نیز باید اعدام کنیم و او هم رضایت به این کار داده است."

بنا بر این بنظر می رسد که تصمیم شاه در اعدام دکتر فاطمی چندان قطعی نبوده و او بطور مستقیم و یا غیر مستقیم بوسیله افراد دیگر دیگر داخلی و خارجی تحت قرار گرفته است و از طرف دیگر شاه کسی نبود که بتواند اعدام فاطمی را بدونه مشورت با طراحان کودتا انجام دهد و نظر ویلبر در این سند و کتابش هم درهمین راستا است.

در این کتاب همچنین ویلبر بطور خلاصه شرح می دهد که مجلس هیجدهم شورا و دوم سنا از طرفداران شاه بدون حضور طرفداران جبهه ملی بعد از کودتا تشکل شدند و اشاره دارد که در گفتگوهای نفت که بین کنسرسیومی از ده شرکت نفت خارجی که پنج تای آنها آمریکائی بودند (شرکت نفت ایران – انگلیس که بعداً در دسامبر سال  1954 نامش بهBP  یا شرکت نفت بریتانیا – برتیش پترولیوم - تغیر کرد)، گلف، سوکونی واکیم، استادارد کالیفرنیا، استاندارد نیوجرسی، تکزاس، شرکت نفت فرانسه، شل هلند) ودر مراحل اول گفتگو بین این غولهای نفتی لاشخور که پنج تای آنها آمریکائی بودند و دولت جدید در مورد اینکه با توجه به قوانین ملی کردن نفت چه باید بکند بحث شد ولی به زودی میل و رغبت خوب برنده شد و زاهدی و وزیر دارائی آن دکتر علی امینی از مجلسین قوانین کنسرسیوم نفت را گذراندند (صفحات 149 و 150). ویلبر در صفحه 145 کتاب در باره  مخالفان مصدق در ژوئن 1953 می نویسد که مکی قهرمان ملی کردن نفت و کسی که شیر جریان نفت را در آبادان بسته بود و دکتر بقائی رهبر حزب زحمتکشان از مصدق رو بر گردانیدند و حزب شبیه نازی سومکا و عناصری از ملی گرا های تندرو از حزب پان ایرانیست با مصدق مخالف بودند. کاشانی و چند نفر دیگر از رهبران مذهبی با رده های مختلف در هر فرصتی به مصدق می تاختند واو را تقبیح می کردند.   

بنظر میرسد که ويلبر در زمان رو یا رویی قدرت بين غرب و شرق (بين غرب و اتحاد جماهير شوروي و كشورهاي وابسته به آن) و در اوج “ جنگ سرد” بعنوان یک مامور سازمان سیا بسیار فعال بوده است.او می نویسد که در طول مدت طولانی خدمتش در سازمان سیا هیچوقت تقاضای اضافه حقوق و ترفیع مقام نکرد و فقط یک بار آنهم بعد از کودتای 28 مرداد به او ترفیع دادند.

بجز جاسوسی و باستانشناسی ویلبر علاقه زيادي به جمع آوري گليم و قاليچه های ايلاتي داشته است و رئيس جمعيت قالی شناسي شهرش (پرستون در آمریکا) بوده است. او از دانشگاه همين شهر در سال 1929 ليسانس و اولين نفری بود كه از همين دانشگاه در سال 1949 دكترا در آرشيتكت  گرفت و سر انجام در سن 89 سالگی در 1997 میلادی در گذشت.

همنطوریکه در اين گزارش آمده است برای اولين بار در جلسه ای كه بين مأموران سيا و سازمان جاسوسي انگليس در نوامبر 1952 (بهمن اسفند 1331) تشكيل شده بود مأموران انگليسي فرضيه بركنار كردن مصدق را بوسيله كودتا مطرح كردند ولي چون اين مسئله جزء برنامه جلسه قبلا تعيين نشده بود مأموران سيا از بحث وگفتگو در اين باره آن خودداري كردند ولي قول دادند كه اين موضوع را مورد بررسي قرار خواهند داد و به اطلاع انگلیسی ها خواهند رساند.

در همین حوالی نیز زاهدی یاغی شد و حلقه مکی، بقائی، کاشانی و زاهدی علناً علیه مصدق تشکیل شد.

از مخالفان دکترمصدق در دوران حکومتش آقای اردشیر زاهدی در خاطراتش  (سال 1385) هنوز هم در دنیای دوران بی توجهی خود به فهم و درک ملت ایران زندگی می کند ولی قسمتهائی از خاطرات او که در روزنامه نیمروز لندن در سال 1385 چاپ شد دلالت بر تایید و صحت این سند ویلبر دارد.  گر چه بنظر می رسد که اردشیر زاهدی فقط آن قسمت های مربوط به مهره های خارجی را نا گفته گذاشته است.

در شماره 897 جمعه 10 شهریور 1385 صفحات 12 و 13  در خاطرات اردشیر زاهدی تحت عنوان " سفر شاه به خارج به روایات مختلف" آمده است: «در 6 اسفند (1331) پدرم به موجب ماده 9 قانون حکومت نظامی بازداشت شد(1) بعد نقشه این بود که اعلیحضرت را وادار به ترک کشور کنند. قضیه 9 اسفند را، اعلیحضرت درخاطرات خود نوشته است و همچنین دکتر مصدق. اٌما گفته های آنها نقیض یکدیگر است. در هرحال قرار بوده است مسافرت اعلیحضرت به کلی مخفی بماند... ... ... من موضوع را به گوش دکتر بقائی و مکی و آیت الله کاشانی رساندم. .....»  و  سپس آقای زاهدی در (1) متن خبری از روزنامه کیهان آن دوران درمورد بازداشت محترمانه پدرش و بردن  او بوسیله ماشین بیوک شخصی اش  به شهربانی و وارد شدن او به اتاق افشارطوس رئیس شهربانی مصدق میدهد که در آنجا از پدرش با چای پذیرائی می شود..... در همین صفحه آمده است که پدرش در 26 اسفند (20 روز بعد) آزاد شد ولی همانطوریکه میدانیم از آنجا مستقیماً با پشتیبانی رئیس مجلس یعنی آیت الله کاشانی در مجلس شورای ملی بست نشست و شروع بخرید نمایندگان مجلس با پولهای سازمان سیا کرد.

  آقای اردشیر زاهدی ننوشته است که ایشان در چه سمتی با دکتر بقائی و مکی و آیت الله کاشانی تماس گرفته و اینطور با سفیر امریکا و شاه در ارتباط بوده است و در کار دولت دخالت کرده است. شکی نیست که او اطلاعات زیادی دارد که برای ما بعداز اینهمه مدت هنوز هم تازه است و .... امید این بود که مقداری در باره نقش پدرش و بقائی و ... در قتل افشارطوس حرف می زدند و یا بزند.  حداقل در زمان مصدق افراد را طبق قانونی میگرفتند و به شخصیت آنها احترام می گذشتند ولی ما می دانیم که حکومت پدر او چه بر سر شادروان دکتر حسین فاطمی در هنگام دستگیری آورد ......

در دیگر روزنامه نیمروز لندن که بنظر می رسد که باز شماره  و تاریخ آنرا اشتباهاً مثل شماره قبل 897 جمعه 10 شهریور 1385 زده اند با عنوان "مصدق به سفیر امریکا گفت اصراری ندارد که شاه کشور را ترک نکند. اگر شاه نرود، او چاره ای ندارد جز این که اعلامیه اش را علیه شاه و خاندان سلطنت خطاب به ملت ایران منتشر کند!" باز در صفحات 12 و 13 در باره قضیه 9 اسفند از قول خاطرات ثریا مینویسد که شاه خودش مصمم بود که به خارج از کشور برود... و آیت الله کاشانی توسط فردی (مطمئن در دربار) برای او (ثریا) پیغام فرستاد که "تمام نفوذ خود را برای منصرف کردن شاه از این مسافرت به کار خواهم برد". این همان چیزی است که مصدق نیز در خاطراتش گفته بود که شاه تصمیم را خودش گرفته بود که به خارج برای مدتی برود. ضمناً متن نامه "بکلی محرمانه" ازهندرسون سفیر آمریکا در تهران به وزارت امور خارجه آن کشور که در مورد 9 اسفند چاپ کرده است ولی من با تحقیق نتوانستم که ردی از این نامه بکلی سرٌی پیدا کنم .  قستهای دیگری خاطرات زاهدی را در جاهای مختلف این سند برای مقایسه خواهم آورد.

 دومين موضوع مربوط به طرح كودتا عليه مصدق بوسيله يك افسر ارشد ارتش ايران در مارس 1953 (اسفند 1331 فروردينماه 1332) مطرح شده است.

به قول اين سند يك ژنرال ايراني (گر چه این نام بصورت دژیتالی در سند سیا سیاه شده بود ولی مانند نامهای دیگر بعداً نام این فرد بوسیله سايت کريپتوم www.cryptome.org/cia-iran-all.htm معلوم شد که باتمانقلیچ بوده است و متن انگلیسی آن با اسمها در http://cryptome.org/cia-iran-all.htm#D  می باشد) در ملاقات با دستيار وابسته نظامي وقت آمريكا در تهران از او خواسته بود كه نظر سفير كبير وقت آمريكادر ایران (هندرسون) درباره كودتاي نظامي عليه دكتر مصدق پرسیده شود. 

ولي باتمانقلیچ از طرف آمريكا فردي مناسب جهت رهبري كودتا شناخته نشد و به قول اين گزارش او در وضعيتي نبود كه بتواند اين كار را انجام دهد. اين تائید بر این است كه چون باتمانقلیچ از ارتش بازنشسته  شده بود نمی توانست مفید باشد.

در عرصه نظامی پایگاهی برای کودتا نداشته است و حتی خود زاهدی بدون پشتیبان از آرتشیان بوده است و سازمان سیا مجبور شده است که از اول تشکیلات ارتشی را برای کودتا در مدت نسبتا کوتاهی بنا نهند. به همین دلیل همان طوری كه در این سند شرح داده می شود عباس فرزانگان را به آمريكا بردند و در یکی از خانه های امن سازمان سيا در واشينگتن در مورد فن جلب افراد و بكار گرفتن افرادارتشی براي كودتا تعليم دادند. فرزانگان چندین سال با آنها همکاری داشته و مورد اعتماد بوده است. او بعداً به فرد اصلي سازمان سيا برای تنطیم افراد و گروه نظامی کودتا به آقاي كارول پیوست و باهم بررسی و تنظیم جوانب نظامي كودتا در تهران پرداختند. البته که سرتیپ اخوی، سرلشکر زاهدي و سرلشکر باتمانقلیچ و سرهنگ نصيري و زندکریمی و گیلانشاه و سايرين درتهران در کنار آنها بودند و در جلب افراد ارتش و مسئولان رده بالاي ارتش به آنها كمك كردند.

این سند نشان می دهد که زاهدی بخصوص از طرف سیا  برای رهبری کودتا انتخاب شده بود ولی بعد از آن در ملاقات با شاه افراد سیا با تردستی و بازی کردن و چرخاندن شاه در اطراف اسامی مختلف برای وادارکردن شاه که نام زاهدی را ببرد. آنها با این "مانور" و  با زیرکی این احساس را در شاه بوجود آوردند که او "خودش" زاهدی را انتخاب کرده و به آنها باید بیشتر اعتماد کند.

همانطوری كه از متن سند كاملاً آشكار است آمريكائيان نسبت به برخورد بين ايران و بريتانيا (بريتانيا شامل: انگلیس، اسکاتلند، ولز و ایرلند شمالی همه یک کشور هستند ولی در این ترجمه از دو کلمه انگليس و بریتانیا به يك معنی و منظور استفاده شده است) بر سر مسئله نفت نگران بودند و بااین وجود نظر خوشي به سياستهاي استعمارگري انگليس نشان ندادند و در حقيقت علناً در اوایل حکومت مصدق و ادعای او را بر حق و جايز مي دانستند. ولي با عوض شدن رئيس جمهور آمريكا و پست نخست وزير در بريتانيا قضيه شكل ديگري بخود گرفت.

دولت جديد در بریتانیا به رهبری وينسون چرچيل سرانجام توانست كه با پيش كشيدن وضعيت سوق الجيشي ايران و قدرت گرفتن روزافزون حزب توده در ايران به دولت جديد ايزنهاور رئيس جمهور آمريكا بفهماند براي جلوگيري از سقوط ايران به چنگ حزب توده و اتجاد جماهير شوروي بايد مصدق را بركنار كرد.

بريتانيا اين كار را به دست آمريكا سپرد و يك نفر از طرف سازمانهاي جاسوسي هر دو كشور مأمور شدند كه جهت طرح نقشه اين  كودتا در قبرس ملاقات كنند.

جالب اينكه از طرف سازمان سیا فردی لایق تر از آن ماًموری که تحت پوشش آرشیتکت و باستان شناس برای سالهای سال در ایران کار کرده بود یعنی دكتر دونالد ويلبر نیافتند.

بعد از طرح اوليه كودتا بوسیله ویلبر و نماینده سازمان جاسوسی انگلیس داربی شر با حضور ویلبر و افراد دیگراز سازمان جلسات ديگر در بيروت ، قاهره ، لندن و واشينگتن تشكيل دادند.

در متن طرح عمومي اين سند كاملاً واضح است كه طراحان آن به مأموران و گماشتگان و حتی کسانی که برای آنها جان خود را به خطر انداختند نظر چندان مثبتی از همان اول نداشتند.

گرچه ويلبر در كتاب خود بعنوان يك نويسنده "گذشته و حال ايران" از ايرانيان بعنوان افرادي با فرهنگ غني و مهمان نواز و ..... ياد مي كند ولي در پشت پرده در متن اين طرح عمليات كودتا از آنها به طریق دیگری تمجیدمی نماید. بررسي وارزیابی او و همقطارانش از بعضی از سیاستمداران، نظامی ها و مذهبیون ما جزء ارزان خریدن آنها و استفاده از آنان برای به مقصد رساندن هدفشان چیز بهتری نگفته است.  این نظریه بوسیله مارک گازیوروسکی که تحقیقات او درباره کودتا بسیار منطقی و عمیق است تائید شده است.

فراموش نکنیم که بعضی از این گماشتگان كساني بودند که آگاهانه حٌداقل به قول خودشان می خواستند به وطن شان خدمت کنند گر چه شواهد فراوانی از طرف مسئولان آمریکایی و بریتانیایی آنها نمودار آنست که آنها دنبال استفاده شخصي و جاه طلبی بوده اند. در هر حال امکان سرپوش گذاشتن روی اين واقعيات تاريخي وجود ندارد. بعضی ازمسائل مطرح شده در این سند حتی برای افراد ایرانی که در این کودتا دست داشتند نیز باید دردناک باشد مثل اشاره به تاریخ ارتباط زاهدی با ماموران سیا به احتمال قوی قبل از آغاز تحصن او در مجلس شورای ملی برمی گردد و همانطوريكه در خاطرات اردشير زاهدی از قول ملكه ثريا آمده است شايد زاهدی از زمان همكار بودن با ژنرال ‌شوارتسكف در آرتش و ژاندارمری ايران  بين سالهای 1321 تا 1326 بودند و يا بعد از آن تاریخ در ارتباط بوده باشد. بنظر می رسد که خود زاهدی سودا و آرزوهای فراوانی داشته است و برای رسیدن به این اهداف کارهای مهٌمی نیز برای وطنمان انجام داده است از آنجمله نقش او در جنگهایی در شمال ایران و جنوب بوده و خصوصيات شخصي او و احساسات وطن پرستانه او بحٌدی بود كه در كابينه اول مصدق وزیر کشور بود گر چه این واقعیات دردناک حتی برای خود مصدق نیز باید تلخ باشد.

چنین فردی، آنطوریکه که از محتویات این مدرک بر می آید در زمانی که رئیس وقت سیا در تاريخ 4 آپريل 1953 (15 فرورین ماه 1332) یک میلیون دلار برای عملیات سیا در تهران اختصاص داد تا در راه سرنگونی مصدق به هرطریق که لازم باشد خرج شود و زاهدی با پشتیانی آیت الله کاشانی در ساختمان مجلس شورای ملی تحصن گرفت تا راحتر نمایندگان مجلس را به طرف خود به کشاند و یا بقول این سند آنها را با پولهایی که به او سیا داده بود بخرد.

البته از کسی پنهان نیست که آیت الله کاشانی، حسین مکی، مظفر بقائی و ... جمال امامی از تحصن زاهدی در مجلس شدیداً طرفداری می کردند تا مصدق و طرفدارنش در مجلس مجبور شدند که دکتر عبدالله معظمی را به جای آیت الله کاشانی به عنوان رئیس مجلس انتخاب کنند. ولی  به نظر می رسد آنها کار خودشان را کرده بودند و طبق طرح های اولیه کودتا مجلس باید در و برکناری مصدق و قانونی جلوه دادن نخست وزیری زاهدی نقش مهمی بازی می کرد و دولت بریتانیا با پولهایی که در نزد رشیدیان گذاشته بود در این خرید نماینده ها موثر بود چون در آن جلسات اولیه طرح کودتا انگلیسی ها به نفوذ خود در مجلس و تعدادی از نمایندگان مجلس را که خریده شده بودند اشاره کرده اند. بنا بر اين مصدق چاره ئی جز انحلال مجلس نداشت.

اين سند تاريخي نشان مي دهد گر چه عدة اين گماشتگان انگشت شمار بودند ولی افرادی بسیار فعال و در نوع خود کوشا و بی باک بوده اند.برای مثال كساني چون اسداله رشيديان و برادرانش (سیف الا و قدرت الا)، که گفته اند چون پدرشان عامل و درشكه چي سفارت انگليس در تهران بوده است آنها سرسپرده گي و شاید علاقه  زیادی به بریتانیا داشتند ودر این سند آمده است که وقتی دکتر فاطمی سفارت بریتانیا در تهران را بست وسایل مخابرات و افرادی که در انگلیس دوره استفاده از این وسایل دیده بودند به زیر زمینی برده شدند که بطور مرتب برادران رشیدیان با ماموران انگلیسی در قبرس در تماس باشند. بعد از آن نیز بنظر می رسد که هنر اسدالله رشیدیان بدلیل رابط نزدیکش با اشرف خواهر شاه بوده است که او و اشرف در متقاعد کردن شاه برای همکاری با کودتاگران نقش اساسی بازی کردند. به نظر می رسد که بخصوص برادران رشیدیان و زاهدیهای پدر و پسر ، هرمز شا هرخشاهی، ابوالقاسم زاهدی، يارافشار خودشان را به آب و آتش می زده اند و حتی حاضر بوده اند كه هستي و نيستي خودشان را در این راه از دست بدهند. تلفن های تهدید آمیز، توهین آمیز و حتی انفجار بمب های کوچک علیه رهبران مذهبی مخالف مصدق ترتیب میدادند و بنام حزب توده که پشتیان مصدق است خودشان را معرفی می نمودند. این اعمال بوسیله گماشتگان بخصوص دار و دسته بقائی صورت می گرفته است. مظفر بقائی نیز بوسیله روزنامه "شاهد" و آوردن گروه های لات و لوت در خیابانها و ایجاد ناامنی به اجنبی ها خدمت می نمود و بعداز کودتا افراد او رئیس شهربانی کرمان و کسان دیگری را با چاقو تکه تکه کردند و با وجود بی توجهی کودتاگران باو و خاموشی در تمام دوران بیست و پنج ساله بعد از کودتای محمد رضاشاهی او در روزهای آخر حکومت شاه بار دیگر فوری وارد عرصه عمل شده و دشمنی دیرینه خود را با افراد جبهه ملی فراموش نکرده است و در نامه خود به روزنامه ایران پست در تایخ 12 بهمن ماه  1357 به بختیار می تازد و او را عامل شركت نفت می خواند.... ولی نقش او و همقطارانش در کودتای 1332 فراموش نشده و افسری به او جوابی می دهد كه با هم ميخوانيم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

با اين وجود بنظر می رسد که آمریائیان نظر خوبی نسبت به بقائی نداشته اند و او رافردی هوچی ولی زیرک می پنداشتند و نقش این دو در تبلیغات ضد مصدق با روزنامه شاهد و آوردن گروه های لات و لوت در خیابانها و ایجاد ناامنی بوده است. در مدارك دیگر که در اداره بايگاني بريتانيا است آيت اله كاشاني را فردي دمدمی مزاج و ناسازگار و تا اندازه ائی ضد انگليسی قلم داد مي كنند و بهمین جهت چنانچه سیر دگرگونی رفتار این مرد روحانی که نقشی در برروی کار آمدن مصدق و حتی ملی کردن نفت بازی کرد را نسبت به مصدق و دولت او قرار دهیم خواهیم دید که این اطرافیان و وابستگان آیت الا کاشانی نقش حساسی در تغیر رفتار او نسبت به مصدق بازی کرده اند. گر چه ممانعت  مصدق از دخالت ها ی آیت الا کاشانی و خانواده او در کارهای دولت نیز این مرجع تقلید خود بزرگ بین را آزرده کرد ولی این سنداز مهمترین توطئه ها و تبلیغات سوء علیه مصدق زیر نظر ویلبر (نویسنده این سند) از مدتها قبل از کودتا پرده بر میدارد. قسمتی از این تبلیغات

کارهای تبلیغاتی ضد مصدق و دولتش را به حدی اولویت داده بودند که ویلبر طراح کودتا و نویسنده این سند در آن نقش مهمی داشته است. طبق این سند گروه هنر سازمان سیا و افراد دیگر کاریکاتورها و مقالات زیادی تهیه و در روزنامه وابسته بخود مثل شاهد بقایی و ستاره اسلام دولت آبادی وغلب روزنامه های دیگر که ذکر شده اند چاپ میکردند. تماسهاي غير مستقيم و مستقيم سيا با آيت الله بروجردي جزء تأييد ضمني  نتيجه اي نداشت و چنانچه از این سند بر می آید این قضیه کودتاگران را نا امید و بطرف استفاده از روزنامه ها و طرق دیگر تبلیغات کشاند. در روز کودتا شایع کرده بودند که اعلامیه ئی علیه مصدق از این مرجع تقلید شیعه صادر می شود ولی از این سند نشانه جزء جعل کردن آن وجود ندارد. گرچه برداشت آنها در مراحل اولیه طرح نقشه و فعالیت شان اين بوده است كه بتوانند با آساني “ملاها” را بخريد.

با توجه به محتویات این سند و مدارک موجود، بطور كلي واضح است كه سياستمداران مثل نماينده های مجلس و حتی كادر ارتش و بخصوص مطبوعات از رهبران مذهبی بدتر عمل کرده اند. گر چه کمبود مدارک دال بر دخالت مستقیم رهبران مذهبی در کودتا می تواند دلیلی بر حذف آن قسمت از این سند و سایر مدارک آزاد شده باشد که نقش رهبران مذهبی را در کودتا بر ملا می کرده است. چون این گونه عمل کردها با روش، درک، فهم و طرز تفکر غربی ها جور در می آید که با جلوگیری از انتشار اطلاعات مربوط به رهبران تندرو مذهبی برای همیشه جان افراد خود و امکان صدمه به منافع کشورشان در سراسر دنیا را در خطر قرار ندهند. چون در آن دوران شاید (بدلیل وضع اقتصادی) بنظر میرسد که خريد نمایندگان ملت ما را از خرید گوسفند هم آسانتر می دانسته اند و نفوذ در هربعد اجتماعی جامعه برای آنها و عواملشان گران نبوده است.

در این سند آمده است که سيا و سازمان جاسوسي انگليس براي مدت زيادي روی بعضي از اين گروهها سرمايه گذاري كرده بودند. آنها در مدت طولانی افراد با نفوذ در اجتماع را خریده بودن. شکی نیست که جو ناامنی نیز در نزدیک کردن این افراد جهت حفظ موقعیت اجتماعی آنها بی تاثیر نبوده است. ولي بدام انداختن افراد عادی و لات و لوت های آن دوران چون شعبان بي مخ و طيب و ملکه اعتضادی هنر عوامل و گماشتگان بومی وابسته به این سازمانهای جاسوسی خارجی بوده که بدونه گرفتن کمک  از رهبران سیاسی و صحه گذاشتن بوسیله رهبران با نفوذ مذهبی چون آیت الله کاشانی قابل عمل نبوده است.ما حالا میدانیم که اینها وانمود میکردند که عمل آنها به «جوانمردی» و دفاع از دین و سلطنت است. اینها بیشتر کسانی بودند که یکسال قبل از کودتا در 30 تیر 1331 بوسیله آیت الله کاشانی بطرفداری از مصدق بیرون آمده بودند و امکان زیاد دارد که در 28 مرداد 1332 نیز با وساطت این رهبران مذهبی علیه مصدق قد علم کردند. اینها کسانی بودند که از جنوب تهران سر در آوردند و سر انجام در عملیات مشابه در 15 خرداد 1342 باز بدلیل دفاع از دین طٌیب را بکشتن دادند.

وقتي محمدرضا شاه پهلوی برای سوگند پادشاهی در شهريور 1320 به مجلس مي رفت محبوبيت او به عنوان مظهر استقلال و شاهنشاهي ايرانزمين بحدي بود كه مردم او را
مي خواستند با ماشينش روي شانه های خود بلند كنند و شكيٌ نيست كه آن شاه جوان با گرفتاريهاي فراواني در ابتدا روبرو شد كه حتٌی مقابله با فردی زیرک و سیاستمداری کهنه کار و وطن پرست چون مصدق نیز برايش کار آسانی نبوده است. اين سند نشان مي دهد شاه به دليل ترس از مصدق حاضر به امضاء فرمانهاي درخواستي سيا نبود و زماني كه سرانجام به او اطمینان داده شد و او حاضر گردید که اين كار را بكند از ماموران كودتا گر "سیا" مي خواهد در موقعی که پولي به زاهدي مي دهند وانمود كنند كه از طرف (او) پرداخت شده است غافل از اينكه "سيا" قبل از او با زاهدي در تماس بوده است و نقش او درانتخاب زاهدی بعنوان نخست وزیر و رهبر کودتا بی تاثیر بوده است. جالب اینجاست وقتي كه بعد از كودتاي نظامي در روم ظاهر می شوداظهار
مي دارد كه عشق مردم به او و مرحمت الهي او را به تاج و تختش بازگردانده است.

عجيب تر اينكه او تحت فشار در آن دوران جواني بجای دلجوئی از قربانیان کودتا به مرور زمان به موجودی غيرقابل تحمل تر تبدیل شد و زمانی رسید با وجود اینکه وضعیت کشور از هر نظر بهتر شده بود پایه های دیکتاتوری خود را محکمتر میکرد. او نه تنها کسانی چون آیت لله بهبهانی و آیت الله کاشانی را از یاد می برد و طیب را اعدام میکند بلکه با دهان كجي و بي احترامي به تمام روحانیت افرادی چون هويدا و دكتر ایادی را براي سالهاي متمادي در كنار خود قرار می دهد. دردناک است که شاه شاهان در مقابل آرامگاه كوروش سوگند یاد می کند كه “تو  آسوده بخواب زیرا ما بيداريم!" و جلوس خویش را بر تخت طاووسی كه نادر با آنهمه شجاعت و غيرتش از هندوستان آورده بود جشن می گیرد ولی تا آخر حکومت خود افتخار دست نشاند گي و وابستگی عمیق بدول بانفوذ غربی را دارد. به حق كه تاريخ ثابت  كرد كه حتی افرادی چون صدام حسين با ترک نکردن عراق و کشته شدن در راه عقاید ضد بشری و ضد ایرانی خود جایگاهی والاتر از محمد رضا شاه پهلوی در تاریخ کشورشان خودشان خواهند داشت و شاید هم به این دلیل است که می گویند یک رهبر می تواند کشوری را آباد  و یا خراب کند.

چنانچه دراین سند خواهید دید به اذعان خود گودتاگران سازمان سیا و سازمان جاسوسی بریتانیا بوسیله عوامل خود نه تنها افراد مختلف را خریدند بلکه با عث هرج و مرج و ناامنی در سطح کشور شدند. آنها با این اقدامات دولت مصدق را فلج کردند. «ویلبر» نویسنده این سند تاریخی در خاطراتی کوتاه از خود که سی و سه سال بعد از کودتا (در سال 1366) منتشر شد می نویسد: “طراحٌان و مجريان آمريكايي كودتاي ايران توسط عوامل (گماشتگان) خود آنقدر نظم عمومي را در ایران بهم زدند و باعث آشوب و ناامني در كشور شدند كه به ايرانيان بطور روشن بفهمانند كه  آنها بايد بين آشوب و ناامني و بي بند باري و يا طرفداری از شاه يكی را انتخاب كنند در نتيجه در موقع بركناری مصدق اين عمل بنظر عده زيادی از مردم ايران كاری - عوام پسند در آمد "

با وجود این واقعیات هنوز از وابستگان آيت  الله كاشانی و سپهبد زاهدی و حتی محمدرضا شاه پهلوی می شنویم که قیام مردمی بود!. ولی از نقش آنهائی که همه جا را بهم ریخته بودند و با عث نا امنی در مملکت و کارشکنی در کار دولت شده بودند حرفی نمی زنند. می گویند که اقتصاد بهم خورده بود و مملکت ورشکست شده بود.  وضع اقتصاد خوب نبوده ولی با وجود تحريم گسترده خريد نفت ايران در سطح جهانى- مصدق به «اقتصاد بدون نفت» پناه برد و با كمك گرفتن از مردم ايران و سهيم كردن آنان با اوراق بهادار كار را به جائى رسانيد كه براى اولين بار از زمانى كه در تاريخ ايران مدارك سابقه ثبت دخل و خرج دولت از حدود ۵۰ سال قبل از آن تاريخ  وجود داشت تحت رهبرى او حساب صادرات و واردات ايران در سال ۱۳۳۱ به طور غير قابل انتظارى براى اولين بار  به صورت موازنه در آمد. می گویند که رهبران مذهبی ناراضی بودند. معلوم نیست که مصدق چه باید می کرد که آنها راضی بکند؟ در جبهه ایکه بین گماشتگان اجنبی و کسانی که برای احقاق حق ملی و ریشه کن کردن حکومت خود کامه شاه و اطرافیانش می جنگیدند حتی اگر از مصدق خوششان نمی آمد آیا باید به شاه، اشرف، برادران رشیدیان، و.... سایر گماشتگان شناخته شده و حتی ماموران سیا ملحق می شدند؟ اگر مصدق بد بود چرا دکتر فاطمی را تیر زدند و می خواستند او را بکشند؟ در هر حال هنر مردم داری در زمان بحران بیشتر نمایان می شود و شکی نیست که این آقایان بسیار نگران از دست دادن قدرت خود بوسيله حزب توده تا بر قراری دموکراسی بودند قدرت گرفتن روز افزون حزب توده دست نشانده شوروی و بقول مرحوم آیت الله طالقانی نقش اطرافیان آنها که حرفی پیش مصدق و حرف دیگری در نزد آیت الله کاشانی میزدند در دامن زدن به اختلافات این دو (مصدق و کاشانی) بی تاثیر نبوده است.

 با اطلاع از اينكه هيچ كسی بدون عيب نيست و مصدق  نيز ايده آل نبوده است و شايد فكر كرده كه از اهرم حزب توده برای وادار كردن فشار به غرب و قبولاندن شرايط ايران می توانست استفاده كند  ولی  او سياستمداری كهنه كار و وزنه ئی بی مانند بود كه حسن نيت  و خدمت به وطن و ديد سياسی و برداشت او ازدموكراسی  برای همه روشن  بود شكی نيست كه اعتبار و گفتار او در بارهً آن  دوران از اعتباری مخالفتش در آن دوران می چربید.

 مسائل زيادی با عث سر درگمی های فراوان جهت درك واقعيات آن دوران شده    است.  از جمله امكان دارد كه با توجه به حساسیت اين موضوع و بی اعتمادی زيادی كه بين عوامل داخلی و رهبران خارجی كودتا وجود داشته است بنظر میرسد كه مسائل زیادی از بعضی از این گماشتگان داخلی پوشیده شده است. بطوریکه اگر به  گفته های اردشیر زاهدی طبق خاطراتش که بخشی از آن در روزنامه نیمروز چاپ لندن چاپ شده است، اعتماد كنيم او از درگیری کامل افراد حتی پدرش با سازمانهای جاسوسی خارجی اطلاع کامل نداشته است!

 این سند تاریخی به خيلی از این ادعاها جواب می دهد که چطور خود این عوامل داخلی تحت رهبری "سيا" دست به این کارها عجیب جهت تضعیف دولت مصدق زده اند تا سرانجام او را ساقط کردند. عوامل داخلی چون هرمز شاهرخشاهی و يارافشار و زاهديها به انضمام ابولقاسم زاهدی به گفته خود اردشير زاهدی  اسلحه ها را حمل می كرده اند و خود را بالا تر از هر قانونی می دانسته اند. با توجه به اين اسناد و گفتار اردشير زاهدی آنها بايد از طرف قدرت های خارجی پشتيبانی شده بودند تا قادر به انجام چنين اقداماتی باشند که هنوز هم از پذيرش آن خودداری می كنند!.

 رفتار اين گماشتگان در راستای اعمال "سيا" است كه قوانین بین الملی را نادیده گرفتند وبا تبدیل کردن سفارت آمریکا به "لانه جاسوسی" و پذیرفتن زاهدی و پسرش در آنجا و تشکیل جلسات طولانی سران تیم های مختلف گماشتگان ایرانی با کودتاگران "سيا" نقش حیاتی در به ثمر رساندن این کودتا داشته اند. به اعتراف خود ماموران "سيا" چنانچه دولت مصدق رفت و آمد به سفارت آمریکا در تهران را شدیداً کنترل می کردند می توانستند اثر آنها را خنثی کنند. چاپخانه این سفارت در چاپ اکاذیب علیه مصدق بصورت شبنامه، روزنامه و اعلامیه های فراوان حتی به اسم حزب توده و مدارک جعلی ارتباط مصدق با حزب توده و مدارک تردد در اوقات حکومت نظامی و کارت های شناسایی جعلی نقش بسزایی در آن دوران داشته است.  

در هر حال باید بیاد بیاوریم تا زمانی که مصدق، کاشاني و زاهدی و.... در کنار هم بودند آنها همه منزلتی در بین مردم داشتند و ملت احساس غرور و افتخار میکرد. ولی شکاف بین آنان و كودتاي 28 مرداد 1332 بوقوع پیوست نه تنها مصدق و دولتش رااز بین برد بلکه کاشانی و اطرافیانش نیز مجبور شدند که به گوشه ایی بخزند و زاهدی هم خیر چندانی ندید.

ملت ما هنوز از این واقعه در بین سایر ملل سرافکنده است و خود ما نیز حتی بطور ناخودآگاه گریبانگیر احساس گناه و شرمساری شده ایم بطوریکه رجوع و ترجمه این سند نیز می تواند بعنوان جزئی از این احساس ندامت ما از کوتاهی در رساندن کمک به دولت مصدق در آن لحظات حساس تاریخی تلقی شود.

شكي نيست كه ترجمة اين سند تاريخي كه توسط طراحان و به اجرا درآوردگان اين كودتا بعد از اتمام آن نوشته و بتازگی منتشر شده است می تواند به آگاه كردن نسل جديد ايران كمك كند و جاي گفتني است کسی که از "سازمان سيا" آنرا به نیویورک تایمز داده و جیمز ریزن که آنرا در دسترس همه قرار داده است کار بجائی کرده اند.

با انتشار ترجمه این سند امید است افرادی که اطلاعاتی در مورد این قسمت از تاریخ وطنمان دارند با فرستادن آن اطلاعات و عکس  و مدارک به ما جهت تکمیل آن کمک کنند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بعضی از خصوصیات ایرانی ها که شاید در حوادثی مانند کودتای 28 مرداد 1332 اثر داشته اند؟ چطور میتوان از اینگونه اتفاقات جلوگیری کرد؟

در دنیای امروز خودشناسی نقش مهمی دارد چون با آگاهی از جنبه های مثبت و منفی (قوی و ضعیف) خودمان می توانیم بهتر از نیروی خودمان استفاده نمائیم. ما چندین صفت خوب و بد ایرانیان را در اینجا می آوریم و چنانچه شما نیز نظری دارید بوسیله پست الکتریکی برای ما بفرستید و برای اینکار اینجا کلیک کنید.

ما بمرور زمان از این نظرات استفاده کرده تا بقیه نیز از آنها بهره گیرند.

  1. آموزش وطن دوستی باید از خانواده و مدرسه شروع شود. می گویند حدود 90 در صد کودکان حدود سه ساله در بعضی از کشورهای غربی می توانند پرچم کشورشان را ترسیم کنند. ترسیم پرچم ایران آسانتر از خیلی از این کشورها است و علاوه بر این باید به بچه ها و جوانان دیدی وطن پرستانه تواًم با جهان بینی و احترام به ملل دیگر داد.
  2. بنظر می رسد که حد اقل قسمتی از فرهنگ ما با دنیای پیشرفته غرب امروز تفاوت فراوان دارد. ما ساده فکر میکنیم و هنوز آن بعد پیچیده مراحل فکری را نداریم در نتیجه بموضوعها بطور احساساتی برخورد نموده و با واکنشی ساده و پیش بینی شده (اغلب نه از روی فکر و منطق) به آنها جواب میدهیم. شاید بهمین دلیل است که حتی سیاستمداران ما در برخورد با دنیای پیچیده افکار و رفتار مردم امروزی مسائل را سرسری و سطحی برخورد می کنند.  
  3. کتاب خوانی بطور کلی با اغلب ما بیگانه است در نتیجه کمبود اطلاعات خود را با دروغ  و حرفهای بی ربط پر می کنیم.  که البته نادان آمدن و رفتن ازاین دنیا هم خودش نعمتی است مثل آنکه جنگ ایران و عراق هم از طرف بعضی ها "نعمت" تعبیر می شد.
  4. وابستگی رسانه های گروهی به گروه حاکم بوسیله ئی برای رجزخوانی و عوام فریبی تبدیل شده که کسان زیادی به آنها اعتماد ندارند در نتیجه عده زیادی برای دریافت اخبار به رادیو و تلویزیونهای خارجی که منافع کشور خودشان مّد نظر آنهاست از ناچاری روی میبرند که در مدت طولانی شاید اثرات سوء داشته باشد.
  5. جالب است که خطر بودن تمام  رسانه های عمومی در دست دولت مانند وضعیت کنونی ایران حتی برای مسئولان مملکت هم خوش آیند نیست چون دست اندرکاران این رسانه ها بدلیل نداشتن رقیب و آگاه بودن از خط فکری مسئولان، با هم مسابقه گذاشته اند که هر کدام فقط آن جنبه هائی از اخبار و رویدادهای جهانی را که با طبع رهبری موافق هستند پخش کنند در نتیجه  جو سیاسی کاذب و غیرواقعی در مملکت ایجاد کرده اند که  خود مسئولان مملکت که بیشتر به این رسانه ها پی بندند جریانات جهان را بطور وارونه و بصورتی تحریف شده در یافت می دارند که امکان دارد در تصمیم گیری آنها بی تاثیر نباشد. گر چه این فضای کاذب به عوامفریبی توده ها در کوتاه مدت کمک می کند ولی در دراز مدت بضرر مملکت و به ناپایداری گروه حاکم می انجامد که برای نمونه باید سرنوشت شاه و صدام حسین را بخاطر آورد.
  6. نه تنها تعلیم و تربیت در مدارس بلکه در سطح عالی آرتش در ایران به بیراه رفته است. چطور می توان تصور کرد افسری که با سرمایه کشور تعلیم دیده است  و باید از قانون و مردم و وطن دفاع کند خودش را در دست اجنبی قرار دهد. برای مثال اگر توجه کنید حتی در مصر، ترکیه و الجزایر و... و کشورهای مشابه ایران ارتش در زمان های حساس با توجه به خواست ملی قد علم کرده و از گرفتار شدن مردم خود در دست عده ئی تندرو و دست چپی و دست راستی جلوگیری کرده اند در صورتیکه ارتش ما و افغاستان با وجود همه ادعاها در لحظه حساس به وظایف خود عمل کرده اند. این شاید نمونه ئی از بی توجهی بقانون باشد که دادگستری وقوه قضائیه خود در ایران از بیماری اجتماعی مزمنی رنج می برد که بنظر می رسد با تجویز داروهای کنونی وطنی غیر قابل علاج باشد ولی شواهد حاکی است که بعضی ازکشورهای حوزه خلیج فارس با وارد کردن داروهای غربی (اغلب مدیران و آموزش دهنده های انگلیسی و آمریکائی) توانسته اند در زمینه مدیریت و تعلیم و تربیت پلیس وحتی کادر اداری پیشرفتهائی کنند که ایرانیانی که در دوبی هستند نقش پلیس و رعایت قانون آنجا را مشابه انگلیس توصیف می کنند.
  7. به نظر می رسد که عیب اصلی در رهبران کشور وگروه حاکم بوده است.  و بحق که یک رهبر می تواند مملکت را آباد و یا خراب کند. برای درک این موضوع کافی است که به هیتلر، موسیلینی، شاه و صدام حسین و سر نوشت مردم وطن شان در این چند دهه گذشته توجه کنیم. گر چه «رهبر» و یا گروه حاکم از خود مردم مملکت هستند و عوامل فراوان فرهنگی نقشی در برداشت و عملکرد آنها در مسند قدرت دارند که بر خورد و حّل این مسائل فرهنگی و ریشه ئی در مدتی تقریباً کوتاه تقریباً محال است. از طرف دیگر این امکان وجود دارد که گروه حاکم بدونه پایه مردمی احساس ناامنی کرده و برای دوام پایگاه قدرت خود به نیروهای خارجی نزدیک و نزدیکتر شوند که برای آنها غیر قابل برگشت باشد. وابستگی کلی گروه حاکم به  یکدیگر و تکیه آنها به نیروی خارجی باعث یکه تازی و ایجاد جوٌ خفقان شده که از دسترسی افراد با لیاقت بر مسند کار ها جلوگیری نموده و  سرانجام به نابودی خویش و حتی وطن می انجامد.
  8. شکی نیست که در ایران استعدادها آنطور که باید شکوفا نمی شوند چون در سیستم های غربی و کشورهای مشابه آنها نبوغ ایرانیان و افراد دیگر از کشورهای دیگر در حال رشد نمایانگر این واقعیت است که با وجود گرفتاری فراوان در بدو وارد به این سیستمهای جدید آنها استعداد فراوانی ازخود نشان می دهند. بنا براین ایرانیانی که درآمریکا و انگلیس و .... بجائی رسیده اند مانند افراد دیگر از ملیت های مختلف دیگر که استعداد آنها در سیستم این کشورها ی غربی زمینه ئی مناسب جهت شکوفا شدن داشته در صورتی که اگر در ایران بودند سیستم حاکم بر آنها اجازه چنین رشد و نبوغی نمی داده است.  از میان دلایل این تناقض شاید وارونه جلوه دادن معیار های اجتماعی، بی عدالتی و عدم رعایت قانون حتی بوسیله گروه حاکم ، دنبال کردن سیاست یک بعدی فرقه گرائی و نفاق افکنی در اجتماع، بی توجهی به مصالح ملی در مقابل  حفظ قدرت و محفوظ نگه داشتن منافع صنفی گروه خود بهر قیمت نقش دارند.
  9. بدلیل بی قانونی، فرهنگ دغل کاری و کلاه برداری و حق یکدیگر را نادیده گرفتن بحدی ترویج پیدا کرده است که همه معیارهای افراد بر اساس این کج اندیشی هاست و چنانچه کسی درست کار و راستگو باشد فکر می کنند که غیر طبیعی است و زمینه ئی برای رشد ندارد.
  10. یکی از مسائل مهم که غربی ها هم از آن باخبرند (بگزارش سازمان سیا برروی انترنت مراجعه شود) مسئله درک ما و عربها از اصطلاحاتی چون غیرت، جوانمردی، آبرو و ناموس است که باوجود دم زدن ازاینحرفها رحمی در موقع خوردن حق کسان دیگر نداریم و درمورد این مسائل حتی با اعضا خانواده خویش روراست نیستیم و برای خیلی از ما شرف و اعتبار ظاهری اصولی است که امکان دارد با عث دروغگوئی و لطمه بدیگران شود همانطوریکه بقول نویسنده مصری (چهره عریان زن عرب که درایران نیز بفارسی برگردانده شده است) استنباط اعراب فلسطین از حفظ "ناموس" این بود که وقتی یهودیان بدهات آنها حمله کردند بجای آنکه مثل یهودیان تفنگ بردارند واز "وطن" خود دفاع کنند آنها ترجیح دادند که دست زن و دختر خود را بگیرند واز آنجا بگریزند که خدای نکرده یهودیان دست درازی به آنها نکنند.
  11. بنا بر این، بدلایل فراوان فرهنگی ما نه تنها ااز پشرفت های علمی جدید عقب مانده ایم بلکه بنظر می رسد که از عهده اداره کردن خودمان در تمام مراحل زندگی عاجز مانده ایم. در خانواده، اجتماع و رده های مختلف آموزشی اولویت را خوب تشخیص نداده در نتیجه انرژی فراونی به هدر می دهیم و سردر گم و بدودن اعتماد به نفس و یا بطوراحمقیانه ئی غرٌه بخود ظاهر می شویم که بنظر میرسد که با واقعیاتهای دنیای امروز بدور هستیم این خصوصیات بستگی به عوامل فراوان دارد که عدم تعلیم و تربیت صحیح در خانواده و مدارس  نقش مهمی دارند چون راه صحیح را نمی دانیم.
  12.  با توجه به این نکات می توان بحث کرد که شاه و گروه حاکم کنونی نیز از میان افراد همین ملت با برداشتهای فکری بخصوص پا گرفته اند که مانند اغلب ما برداشت غلطی از آزادی، اقتصاد و روابط انسانی دارند و نباید از آنها انتظار بیشتری داشت. در فرهنگ این افراد آزادی بیشتر در روابط دختر و پسرخلاصه میشود غافل از اینکه با تعلیم و تربیت هر دو جنس از دوران کودکی این وسواس "جنسی" تقریباً وجود ندارد. در نظر این رهبران مانند اغلب ما "دموکراسی" فقط در برگزار کردن انتخابات فرمایشی خلاصه میشود در صورتیکه دموکراسی شامل سلسله مراتب فراوان و حتی بی انتهائی است که از طرز تفکر و بر داشت رهبر شروع شود. او باید در رابطه با تمام مسائل مملکتی "فرهنگی" را ترویج دهد که احترام به "آزادیهای فردی" در سر لوحه تمام کارهای او باشد تا سرمشقی برای بقیه گردد. بنابراین با توجه به اینکه خود شاه یا رهبر با اینگونه روال فکری آشنائی نداشته اند و یا بدلیل وابستگی بغرب تمایلی باین موضوعات نداشته و در نتیجه اولویتی برای آنها قائل نشده اند و در مورد گروه حاکم کنونی که ادعا دارند فرمانی از قوه ئی مافوق بشری برای کنترل ما از طریق "جّد" خود به ارث برده اند و اصلاً به اینگونه مسائل اعتقادی ندارند چه باید کرد؟
  13.  وقتی با توجه بگذشته وطنمان و ملل دیگر یاد گرفته ایم که "جمع کردن قدرت در دست هرفردی با عث فساد او خواهد شد" ولی با وجود این رهبران ما آنقدر "قدرت" در اختیار دارند که هر کاری که میل داشته باشند میتوانند بهر قیمتی در کشور انجام دهند بدونه آنکه ترسی از بازخواست بوسیله هیچ مقامی داشته باشند. شاه و یا رهبر شدن احتیاج به رای مردم نداشته در نتیجه برنامه ریزی و اولویت بندی آنها و "سیستمی" که آنها هدایت میکنند امکان دارد که در جهت خواست عام حرکت نکرده و این کم لطفی آنها با عث بوجود آوردن وضع اقتصادی حتی در کشوری مثل ایران با داشتن سرمایه های خدادادی فراوان زیرزمینی برای عده زیادی از مردم  شود که بخشی بزرگ از اجتماع برای امرار معاش روزانه خویش مشکل فراوان دارند چون سیاست های دولت با عث  بی کاری و تورم روزافزون شده است.
  14. این در حالی است که درکشورهای غربی بدونه داشتن ذخایر خدادادی زیر زمینی بدلیل محیط آزاد و دموکراتیک در این کشورها فرهنگی دموکراتیک نیز درست کرده اند که استعدادها با توجه بشرایط خاص اقلیمی شکوفا شده در نتیجه با پرورش "مدیران" لایق محلی تونسته اند که در تمام زمینه ها بخصوص اقتصاد پیش روند.
  15. می گویند اقتصاد در دنیای امروز همه جوانب دیگر زندگی را تحت الشعاع و حتی کنترل قرار داده است و شاید بهمین دلیل میگویند "شکم گرسنه ایمان ندارد" بنابراین تنها حرف زدن از مسائل "عقیدتی" بدونه در نظر گرفتن شاخص های امروزه اقتصادی در جهان سرانجامی ندارد.
  16. وقتی که در غرب با بعضی از افراد تحصیل کرده و با سواد آنها حرف میزنی میگویند که شما بعنوان یک ایرانی (یا شرقی یا آسیائی و یا افریقائی) چه کشفی کرده اید که به طور محسوس بوضع زندگی مدرن امروزه بشر کمک شایان کرده باشد؟ در عوض آنها برایت می شمارند که برق، تلفن، تلویزیون، میکروب و واکسن ........ انترنت از غرب پا گرفته و حتی می گویند ما برایتان نفت کشف و استخراج و با دلار خریداری کردیم ...... و اگر به آنها از ابن سینا و فرهنگ کهن بگوئید پاسخ خواهند داد که اینها هم نشانه بی لیاقتی شماست که ما از بعضی عقاید شما استفاده کردیم و این چنین از شما فاصله گرفتیم. و ...... و اینکه گوشزد خواهند کرد بدلیل پرورش افکار در سرزمین آزاد و دموکراتیک آنها در طی قرون تمام همت خود را بکار برده اند که از تمام منابع و امکانات خدادادی جهت پیشرفت وطنشان استفاده کنند. حتی میگویند ما اسید فرمیک را از مورچه کشف کردیم و از موجودات روی زمین مسائل بیشماری کشف کرده و پیوسته در حال ازدیاد آنها هستیم. آنها اقرار میکنند که شاید مسائلی را هم از گذشته افراد شرقی کشف کرده باشیم که این باید بهر حال مایه افتخار ما و شرمساری شما باشد.
  17. وقتی که در دنباله این بحث با یک فرنگی حرف هائی را که از رهبرهایمان یاد گرفته ایم میزنیم که ..... شما استثمارگر ..... حتی بیدین و ایمان .... آزادی غربی بدرد ما نمی خورد ...... می زنید

او با خونسردی و درک عمیق توضیح می دهد که با آگاهی که او از ذات و نهاد بشر دارد این واکنش طبیعی است که هرانسانی همیشه سعی میکند که شکست و ندانم کاری خود را پای حساب کس دیگری بنویسد. بنابراین بجای متهم کردن دیگران باید خودتان را اصلاح کنید و اگر زیاد روی این موضوع پافشاری کنی بامتانعت توضیح بیشتر خواهد داد که هیچ پافشاری در مورد عوض کردن عقاید ما ندارد ولی توصیه میکند که اگر ما در زندگی روزانه خویش از آب، برق، تلفن، ماشین، هواپیما و .... استفاده میکنیم و می دانیم که اینها حلال و خوب هستند به بقیه ره آوردهای آنها مثل دموکراسی و احترام بحقوق دیگران و عدالت نسبی اجتماع آنها هم اعتماد بیشتری نموده و از آنها بنفع مردم خود استفاده کنیم  و شاید هم سرانجام بادلیل و برهان قانع خواهد کرد که نقش غرب در بهبود بهداشت و تمام جوانب زندگی امروزه بشر آنقدر مهم بوده است که جائی جز قدردانی از کمکهای آنها نمیگذارد.

18. گرفتاری بزرگی است این مسئله را از زاویه دیگر بنگریم بفرض اینکه شاه یا رهبر از هر نظر ایده آل باشند ولی وقتی وضع کنونی ادارات را در ایران در نظر بگیرید؛ آیا زمینه وجود دموکراسی و ترویج فرهنگ مساوات و برابری را میتوان در اجتماع و ادارات بوجود آورد؟

چرا دموکراسی با معیارهای شناخته شده امروزی مفید است؟ از فواید آن علاوه بر وجود امکانات تقریباً مساوی برای پیشرفت همه افراد، عدم تجاوز بحق دیگران، احساس امنیت جانی و مالی با عث رشد و شکوفائی استعدادها  در محیطی خواهد شد که معیارهای آنها خدمت بخلق و خداست و از طرف دیگر بدلیل ثبات سیاسی و درک و فرهنگ قابل قبول بین المللی سرمایه گذاری و کشش مغزها باین سرزمین موعود سرازیر خواهد شد که در مدت طولانی فوایدش برای مملکت غیرقابل انکار است. نگاهی بگذشته کشورهای دیگر کافی که کسانی درمقطعی از تاریخشان قوانینی "حک" کرده اند که بعداز سالها و حتی قرنها مقامهای آنها در مقابل اصول دولتمندی آنها سرتعظیم فرود می آورند. برای مثال بکشور ترکیه ونقش آتاتورک توجه نمائید که پایه مذهب جدا از حکومت را کوبید و مراکز مذهبی را تحت کنترل دولت درآورد بطوریکه همه مساجد و افراد وابسته به آن زیر نظر مستقیم دولت فعالیت میکنند (در مصر هم همین طوراست). در آمریکا قهرمانان جنگهای خودمختاری واستقلال طلبی آنها از انگلیس بیش از دویست سال پیش (حدود  1780  میلادی) مانند توماس جفرسون شالوده قانون اساسی را چنان ریختند که هیچ دین و مسلکی رجحان ندارد و کلیسا برای ابد حق دخالت در حکومت را ندارد آنها بنحو کاملی از آزادیهای شخصی دفاع کرده اند. جفرسون در آن موقع عقیده داشت که دوره هر قانون باید حدود نوزده سال باشد چون بعداز 19 سال نسل بعد از نظر قانون بالغ می شوند و این حق غیرقابل تغییر آنها است که چناچه مایل باشند بتوانند آن قانون را تغییر دهند (مرحوم آیتالله خمینی هم  در سال 1357 شمسی هم فرمایشی بدین مظنون کردند که اگر پدران ما شاه خواستند نسل کنونی نمی خواهد) این بنیانگذاان قانون اساسی آمریکا عقیده داشتند که همیشه حکومت اختیار و منزلت و قدرت خود را از توده های مردم دریافت کرده اند و بین آنان قراردادی است که چنانچه به هر دلیل دولت و سیستم حکومتی آن بخواهد به آزایهای فردی ملت تجاوز کند و مردم حق قانونی دارند که علیه آنها قیام کنند. آنها سه حق طبیعی هر فرد را غیره قابل تعییر دانستند که عبارتند از: الف: حق زندگی Life 

ب: حق آزادی و اختیار   Liberty

پ: حق پیگیری جنبه های مثبت و خوشحال کننده در زندگی   Pursuit of Happiness  ....

شاید بهمین دلیل است که آمریکا با وجود تاریخ کوتاه این چنین پیشرفت کرده چون زمینه مساعدی برای رشد افراد از ملیت های مختلف تبدیل شده است.

19. بنظر میرسد تا زمانیکه باین گونه مسائل اساسی در ایران اهمیت داده نشود باید امید چندانی به بهبهود وضع نباید داشت. برای نمونه چطور می توان پیشرفت کرد در صورتی که با عوض کردن رئیس جمهور اغلب مسئولان و حتی کارکنان ادارات نیز عوض میشوند و معیار براساس خدمت به گروه و دسته خودی نه خدمت بجامعه است.از طرف دیگر بدلیل  بیعدالتی و فساد اداری حکومت هر آن در معرض نابودی است که هیچ کمکی به امنیت اجتماعی و ورود سرمایه ها نمیکند ودر چنین حکومتی بدلیل معیارهای نادرست نخبه گان جائی برای خود نمی بینند.

20. از رفتار و کردار دکتر مصدق چنین بر میآید که او در پی شالوده کشی بنائی بود که بااصلاح قوانین انتخابات این مظهر دموکراسی را اصلاح کند و شخصاً به اجرای قوانین احترام میگذاشت و با مقابله با یکه تازی شاه از او خواست که فقط سلطنت کند و از نفوذ دربارو خانواده سلطنتی کاست و با رجوع ممتد به افکار عمومی و ملی کردن نفت به توده های کشور این احساس را داد که آنها در تعیین سرنوشت خود شرکت دارند و در دست فرماندهی هستند که نسبت برپایمال شدن حق آنها گذشت نداشته و حاضر بهر نوع فداکاری است. این احساس غرور ایرانیان در دوران حکومت دکترمصدق زبانزد بوده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ترجمه مقاله دکتر جهانگیر تقی پور كه در ژورنال طب. ستیز و بقاء در نوامبر 2006 چاپ شده است. خود ایشان این ترجمه را برای خوانندگان فارسی زبان تهیه نموده اند. می توانید اصل مقاله را  كه بزبان انگلیسی است از وب سایت زیر تهیه كنيد و یا با ما تماس به گيريد.     

Medicine, Conflict and Survival

(www.tandf.co.uk)

بررسی و مرور كتاب : تعويض رژيم در ايران: سرنگوني مصدق نخست وزير ايران نوامبر 1952 اوت 1953 نویسنده: دونالد ويلبر      

 ناشر كتاب: Spokesman,Russell Press Ltd

بقلم: دکتر جهانگیر تقی پور

براي جلب نظر عامه مردم، رهبران مذهبي و احمدي نژاد رئيس جمهور فعلی ايران، سياست اتمي كنوني خويش را درمقابله با غرب با وضعيت دكتر محمد مصدق نخست وزير ايران از 1951 تا 1953 مقايسه
مي كنند.

در آن زمان مصدق با درخواست از مردم ايران توانست كه پرسودآورترين شركت بريتانياي آن دوران یعنی « شركت نفت ايران انگليس” را ملي كند. رهبران كنوني ايران بخوبي نيز از سرنوشت مصدق آگاه هستند كه او بصورت دردناكي بوسيله كودتايي که توسط سازمان جاسوسي سيا آمريكا و سازمان جاسوسي بريتانيا در اوت 1953 (مرداد 1332) صورت گرفت سرنگون و از قدرت كنار گذاشته شد.

داستان اين واقعه تاريخي، كه نقطة عطفي در تغيير مسير تاريخ مدرن ايران بود و هنوز مايه دل سردی در روابط تهران واشينگتن است بطور زير كانه اي توسط يكي از شخصيت هاي جالب قرن گذشته، دكتر دونالد ويلبر، دقيقاً ثبت شده است. ويلبر علاقه فراواني به جمع آوري گليم هاي ايراني و آن منطقه جهان را داشت و بوسيله مردم عادي به عنوان يك نويسنده، مورخ و متخصص آرشيتكت شناخته شده بود. ولی در اصل او جاسوسي بالامقام در سازمان سيا بود كه رسماً در اداره سرويسهاي سوق الجيشي اين سازمان كار مي كرد. ويلبر از طرف سازمان سيا انتخاب شد تا با نورمن داربي شر از سازمان جاسوسي بريتانيا در قبرس ملاقات كنند و برنامه و طرح اوليه كودتا را در آوريل 1953 (فروردينماه ارديبهشت 1332) طراحي نماید و حدود هفت ماه بعد از اتمام پيروزمندانه كودتا در مارس 1954 (اسفند فروردينماه 1333) سازمان سيا دوباره به ويلبر مأموريت داد كه تاريخچه اولين پيروزي شان عليه يك دولت مستقل خارجي را تا زماني كه در ذهن اجراء كنندگان آن تازه است به رشته تحرير درآورد.

ويلبر بيش از چهل سال در منطقه بود و دوستان زيادي در ميان دانش پژوهان ، حاكمان و شخصيتهاي مهم و حتي افراد عادي ايران داشت. او اطلاعات وسيعي در اين برخوردها در مدت طولاني كسب كرد بطوريكه كتابهاي فراوان درباره ايران نوشت و يكي از كتابهايش “گذشته و حال ايران” در مدت كوتاهي بيش از نه بار تجديد چاپ شد.

ويلبر با عزمي روشن كمر بست كه تاريخ اين واقعه تاریخي را دقيقاً ثبت كند چون عقيده داشت كه عمليات مشابه پنهاني بايد از اين گونه اتفاقات درس بگيرد و با نوشتن تاريخچه و بررسي عملياتي و نظامي آن بتواند نتيجه گيريهايي كرده و پيشنهادهايي براي بهتر اجراء كردن عمليات مشابه بعدي بكند. گرچه ويلبر در خاطرات مختصرتري كه در سال 1986 ميلادي منتشر شد نوشته است كه:

" كودتاي ايران در مقايسه با عمليات مشابه سيا بعد از آن تاريخ تفاوت كامل داشت او اضافه كرد: “طراحان و مجريان آمريكايي كودتاي ايران توسط عوامل وگماشتگان خود آنقدر نظم عمومي را در ایران بهم زدند و باعث آشوب و ناامني در كشور شدند كه به ايرانيان بطور روشن بفهمانند كه آنها بايد بين آشوب و ناامني و بي بند باري و يا طرفداري از شاه يكي را انتخاب كنند در نتيجه در موقع بركناري مصدق اين عمل بنظر عده زيادي از مردم ايران كاري - عوام پسند - بود.”

در اين گفتار و گزارش مدت کوتاهی پس از كودتا نوشته شده است: « در ايران، سيا و سازمان جاسوسي بريتانيا با استفاده از شب نامه، مطبوعات و روحانيت تهران توانستند كه تبليغات وسيع و نا درست عليه مصدق بطور روزافزون پخش كنند. هدف از اين تبليغات ضعيف كردن دولت مصدق به هر طريق كه امكان داشت بود که توسط گماشتگان آنان صورت مي گرفت» (صفحه 15).

ويلبر در سال 1997 ميلادي مرد و اين سند تاريخي او در 16 آپريل 2000
(27 فروردينماه 1379) يعني 46 سال بعد از نوشتن آن منتشر شد براي اولين بار روزنامه نيويورك تايمز مقدمه و چند ضميمه از آن را كه شامل اطلاعات مفيدي بود چاپ كرد و سرانجام در 18 ژوئن (28 خرداد) همان سال متن نوشته ويلبر را بدون اسم بعضي از گماشتگان و مأموران سيا و سازمان جاسوسي بريتانيا در ايران چاپ كردند.
در اين كتاب نيز بجاي بعضي از اسامی كروشه [] گذاشته شده است. گرچه اغلب اين
نام ها از سال 1980 (1358) شناخته شده هستند . از زماني كه طرفداران آيت الله خميني به سفارت آمريكا در تهران حمله بردند و با زحمت فراوان كاغذهاي ماشين شده و تكه تكه شده را بهم وصل كردند اعلام نمودند كه آنها نقاب از
“ لانه جاسوسي” برداشته اند كه كارش براي دهها سال دخالت در امور داخلي ايران بوده است. ويلبر شرح مي دهد كه چطور كرميت روزولت فرمانده عمليات در صحنه سيا در هنگام كودتا در تهران سفارت آمريكا را بعنوان مركز مبارزه اش عليه دولت مصدق قرار داد. او با سران تيمهايش جلسه چهار ساعته بعد از شكست اول كودتا در روز 25 مرداد
گرفت كه يكي از آنها سرلشکر زاهدي بود كه دولت مصدق براي پيداكردن او  در بدر جستجو
مي كرد.  او اضافه مي كند كه اين سران تيم براي تردد به سفارت آمريكا دركف ماشين ها و جيپ هاي بسته به داخل و خارج سفارت برده مي شدند.«گرچه ستاد عمليات به اين افراد ورقه هاي جعلي و كارت هاي شناسايي  آمد و رفت در ساعات حكومت نظامي را داده بود كه حتي كسي از جعلي بودن آنها نمي توانست با نگاه كردن به آنها باخبر شود. (صفحه 48).

در هر حال ويلبر توصيه مي كند كه خانه هاي امن براي عمليات مشابه در آينده لازم است چون “زمانيكه مجريان نقشه كودتا از سفارت آمريكا در تهران كمال استفاده را
مي كردند و خانه هاي كاركنان آمريكايي سفارت نيز براي اين منظور استفاده مي شد - همه زحمات آنها مي توانست به هدر برود چنانچه مأموران دولت مصدق سفارت آمريكا در تهران را زير نظر داشتند و مي پائيدند” (صفحه 67). من از قرباني هاي كودتاي 28 مرداد 1332 داستانهاي دردناك و فراموش نشدني شنيده ام و مقداري از آنها را در مقاله “مصدق ومردم ايران ” در ژوئن 2006 در اين ژورنال براي شما بازگو كردم. من اعتراف مي كنم كه به محض ديدن كتاب ويلبر يكه خورده  و آشفته شدم ولي بزودي درك كردم بايد از ويلبر بخاطر نوشتن اين تاريخچه كودتا قدرداني كنم. اين
  کتاب به علاقمندان فرصت می دهد که بطور دقیق در باره کودتای 28 مرداد 1332 مطلع شوند بخصوص در زمانی که آشفتگی فراوانی در منطقه خاور ميانه در جریان است و دورنمای رویارویی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران به مرحله خطرناکی وارد شده که امکان دارد عواقب مصیبت باری ببار بیاورد.

(این مقاله در26 مه 2006 برای انتشار در ژورنال  قبول شد)

برای دريافت متن انگليسی اصلی انگليس آن با ما تماس بگيريد: dr@ df-medical.com

نسخه این مقاله را نیز میتوانید از ناشر دریافت دارید (www.tandf.co.uk)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دين دودج صاحب منصب مدارك تاريخی در  شاخه خاور نزديك سازمان سيا در ياداشتی كه برنسخه این سند که امكان دارد فقط بمنظور استفاده داخلی «سيا» بوده است در مارس 1969  (تقريبا 1348) نوشته است:

تمامی مدارك اين عمليات (منظورش كودتای 28 مرداد است) كه در تهيه اين گزارش استفاده شده است در پرونده پروژه آژاكس در شاخه خاور دور و جنوب آسيا قسمت ايران نگهداری می شوند. همه اسمهای كامل كه در اين سند آمده است برای درستی و صحت و كامل بودن بررسی شده اند.

همانطوريكه قبلا اشاره شد در متن اين سند که بصورت کتاب منتشر شده است اغلب اسامی ماًموان سیا و سازمان جاسوسی انگلیس در ایران (بخصوص افرادمذهبی در رابطه باآنها) را محو کرده اند و بجای آنها كروشه [] گذاشته شده است. برای كامل كردن اين سند احتیاج به پیدا کردن همه اسامی هستیم. گر چه عده تقریاً زیادی از آنها با استفاده از تکنولوژی پیدا شده اند ولی پیوسته در پی کمک افراد آگاه در این زمینه هستیم.

من از خواندن اين سند اطلاعات فراوانی در مورد آن واقعه فراموش نشدنی درك كردم و اميد دارم با قرار دادن این سند بروی انترنت است حد اقل عده ايي از نسل جوان ما با تاريخ نوين وطن عزيزمان آشنا شوند.

گر چه به دلیل علاقه فراان من با حوصله این سند را ترجمه کرده ام و استاد گرامی و شخصیت ملی و پر ارزش جناب آقای دکتر سعید فاطمی آنرا خوانده و اصلاح نموده اند ولی هنوز احتمال وجود اشتباهاتی در آن وجود دارد كه از یادآوری و اصلاح آنها خوشحال خواهم شد.

 

 

برای متن انگليسی آنرا در صورت در خواست با كمال ميل برايتان خواهم فرستاد گرچه اين متن در اينترنت در آدرس: http://newsmine.org/dbsrv/coldwar-imperialism/iran53/iran-cia-intro.pdfhttp://newsmine.org/archive/coldwar-imperialism/iran53/declassification-proj
ect.txt

          موجود است.

 

                        

ترجمه متن گزازش ويلبر كه در مارس 1953  (حدود اسفندماه 1332) نوشته شده است.

 

محرمانه

خلاصه

تا آخر سال 1952 (آذرماه 1331) كاملاً مشخص شد كه دولت مصدق حاضر به سازش بر سر قضيه نفت و حفظ منافع كشورهاي غرب نيست. اوضاع ایران به دوران خطرناكي رسيده بود. مصدق برای حفظ قدرت شخصي خود با استفاده از احساسات مردم بطور غيرقانوني دوران نخست‌وزيری خويش را طولاني كرده بود و قدرت شاه و ارتش ايران را بطرز خطرناكي تضعيف نموده بود و با حزب توده ايران (كمونيست) همكاري نزديك داشت.

با توجه به اين عوامل و ارزیابی ها و برآوردهای دیگر و تخمين زده شد که وضعيت ايران نمودار واقعيتی است كه هر آن در معرض خطر جدي و واقعي سقوط آن به دامن بلوک اتحاد جماهیر شوروي و پيوستن آن به كشورهاي کمونیست دنیای شرق و رفتن در پشت پرده آهنين خواهد بود. وجود این نگراني كه چنانچه اين واقعه اتفاق بيفتد شكست بزرگي براي دنیای غرب در «جنگ سرد» علیه اتحاد جماهیر شوروي در خاور ميانه خواهد بود كه پي‌آمدهاي فراوان و غير قابل قبولی در غرب و بقیه دنیا به بار خواهد آورد. بررسي ها همچنين ثابت كرد كه هيچ علاج و عمل ديگري كه بتواند وضع موجود در ايران را بهبود بخشد، جز دست زدن به عمليات مخفي عليه دولت مصدق كه شرح آن در ذيل آمده است، وجود ندارد و بنظر نرسيد!

هدف اصلي عمليات "آژاکس" سرنگوني دولت مصدق و دوباره برقرار كردن قدرت و اعتبار و منزلت شاه و جانشين كردن مصدق با دولتي كه بر موازين بنیادی حكومت كند و مفيد باشد. بخصوص، هدف اين بود كه با بقدرت رساندن دولتي دیگر به جای دولت مصدق قضيه نفت حل و فصل شده و ايران بتواند از نظر اقتصادي بهتر شده و در نتيجه بتواند قروض خود را بپردازد. اين دولت جديد بايد با قدرت تمام حزب توده را كه بطور خطرناكي قوي شده است تحت پيگرد قانوني و مجازات قرار دهد.

زمانيكه كاملاً روشن شد كه ديگر به مصلحت امريكا نيست تا دولت مصدق در قدرت بماند و در مارس 1953 (اسفندماه 1331) وزارت امور خارجه آمریکا سازمان سيا را در جريان گذاشت، سيا شروع به طرح عمليات مخفي كرد كه هدفش بركناري مصدق بود و تحت عنوان «عواملي كه مي‌توانند در سرنگوني مصدق دخالت داشته باشند» مطالعه کرد و این طرح را در 16 آوريل 1953 (6 ارديبهشت 1332) كامل نمود.

در اين مرحله بود كه بررسي‌ها نشان داد كه سرنگوني مصدق بوسيله عملياتی مخفي زیر پوشش گمراه کننده و پنهاني امكان پذير است. در همان ماه تصميم گرفته شد كه سازمان سيا آمریکا با سازمان جاسوسي انگلستان (SIS) برای اين كار همکاری کند (در جای دیگر این کتاب آمده است که ماموران جاسوسی انگلیس حدود پنج ماه قبل از این تاریخ در جلسه ایی پشنهاد کودتا جهت سر نگونی مصدق را دادند ولی ماموران سیا در باره آن حاضر به بحث کردن نشدند ولی اطمینان دادند که از مقامات خود کسب تکلیف نموده و آنها را با خبر میکنند)  و تا آخر همان ماه آوريل 1953 يعني 10 ارديبهشت 1332 تصميم گرفته شد كه سيا و سازمان جاسوسي انگليس نقشه كودتا را در قبرس طراحي و براي تصويب نهايي به اداره مركزي سيا و SIS و وزراي امور خارجه امريكا و انگليس ارائه دهند. در تاريخ سوم ژوئن 1953 (13 خرداد 1332) لوي ويسلي هندرسن سفير آمريكا در تهران به امريكا برگشت و با او مشورت و در مورد انجام اين  عمليات سيا جهت سرنگوني مصدق توضيح داده شد.

طرح و برنامه ریزی اولیه عملیات تا 10 ژوئن 1953 (20 خرداد 1332) به اتمام رسيد و در اين مرحله آقاي كرمیت روزولت رئيس ستاد خاور نزديك و افريقاي سازمان سيا (كه با خودش نظرات سيا، وزارت امور خارجه و سفير آمريكا در ايران (هندرسن) را به همراه داشت)،‌آقاي راجرگويران رئيس ستاد سيا در ايران و دو نفر مأموران طراح سيا در بيروت پايتخت كشور لبنان ملاقات كردند تا جوانب دیگر این نقشه را جهت واژگون کردن دولت مصدق را بیشتر بررسي كنند كه فقط با تغييرات جزيي همان نقشه فبلی را مورد تایید قرار داده و آنرا به نزد SIS در لندن در تاريخ 14 ژوئن 1953 (24 خرداد 1332) فرستادند.

در تاريخ 19 ژوئن 1953 (29 خرداد 1332) نقشه و طرح اين عمليات بوسيله سازمان سيا و سازمان جاسوسي انگليس به تصويب رسيد ولي وزارت خارجه امريكا قبل از تصويب آن جوياي اطمينان خاطر دادن در مورد دو موضوع زير شد:

  1. دولت امريكا باید به اندازه كافي پول در اختيار دولت بعد از مصدق قرار دهد كه آن دولت بتواند سرپاي خود تا حل و فصل قضيه نفت باقي بماند.
  2. دولت بريتانيا كتباً به وزارت امور خارجه آمريكا تعهد دهد كه با خلوص نيت و بر اساس انصاف و بي غرضي جهت حل قضيه نفت با دولت جديد بعد از مصدق وارد عمل خواهد شد.

همانطوریکه كه وزارت امور خارجه آمريكا ميخواست در مورد هر دو مسئله اطمينان گرفتند. در نیمه ژوئيه 1953 (24 تيرماه 1332) وزارت خارجه آمريكا و بريتانيا طرح به اجرا در آوردن عمليات آژاكس را تصويب كردند. رئيس سازمان سيا توانست كه آنرا به توشيح رئيس جمهور آمريكا نیز برساند.

سازمان جاسوسي بريتانیا و سازمان سيا و سفير آمريكا در ايران (هندرسن) پيشنهاد كردند كه آقاي روزولت به عنوان فرمانده این عمليات در صحنه عمل در مراحل نهايي در تهران باشد. وزارت امور خارجه آمريكا نيز به هندرسن سفير آمريكا در تهران كه براي مشورت به آمريكا آمده بود دستور داد كه برگشت خود به ايران تا اتمام اين عمليات به تعويق بيندازد.

پس از مشورت با سازمان جاسوسی بریتانیا قرار شد كه مأموران عملیاتی این دو سازمان در قبرس سکنی گزیده و اوضاع را زیر نظر گیرند و چنانچه احتیاج شود از واشنگتن و لندن راهنمايي و پشتیبانی شوند.

يك ارتباط سه طرفه بین تهران- قبرس و واشنگتن با استفاده از امكانات سازمان سيا برقرار گرديد و زمان كودتا براي اواسط ماه اوت 1953 (24 مرداد 1332) تعيين گرديد.

در ايران، عمال و گماشتگان سازمان سيا و سازمان جاسوسي بريتانيا به تبليغات دامنه دار سوء خود عليه حكومت مصدق دامن زدند. آنها براي اينكار از رسانه‌هاي گروهي مثل روزنامه‌ها و نشريه‌ها و شب نامه و رهبران روحاني در تهران استفاده و هدف از اينكار اين بود از هر طريق حكومت مصدق را تضعيف و زبون سازند. در آمريكا قرار شده كه مقامات مملكت در سخنراني هاي خود هر گونه اميدي را براي كمك مالي و معنوي به دولت مصدق از بين برده و مردم ايران را از خوش بيني‌هاي مصدق مأيوس كنند.

ژنرال فضل الله زاهدي عضو سابق كابينه مصدق به عنوان جانشين مصدق انتخاب شد چون او وجهه بالائي داشت و هميشه در مخالفت خويش با مصدق پابرجا و ثابت قدم بود. قرار شد كه سيا با زاهدي تماس بگيرد و او را در جريان اين عمليات قرار دهد و به اطمينان داده شود كه او جانشين مصدق ونخست ايران خواهد بود.

زاهدي با سازمان سيا در مورد جزئیات و چگونگی پیاده كردن نقشه عملیات همکاری خواهد كرد.

از بدو شروع به لزوم همكاري شاه تاييد شد چون با همكاري شاه امکان پشتيباني ارتش ايران از عملیات و قانونی جلوه دادن نخست وزير جديد ميسر خواهد شد. از آنجايي كه شاه به دودلي بدون قوٌه تصميم‌گيري معروف است تصميم گرفته شد براي وادار كردن او به همكاري با عمليات به طرق ذيل بر وي فشار آورد شود:

  1. خواهر دوقلو و بي باك شاه شاهزاده اشرف پهلوي از اروپا به نزد شاه در ايران برگردانده شود تا به شاه اصرار ورزد كه مصدق را از كار بركنار كند و او به شاه خواهد گفت كه مسئولان عالي رتبه آمريكايي و انگليسي از او خواسته‌اند كه اين كار را انجام دهد.
  2. ترتیب باز ديد رئيس سابق ژاندارمري ایران ژنرال نورمن شوارتسكف به ايران داده شود، چون شاه برای او احترام فراوانی قایل است. ماموریت شوارتسكف اين است كه برنامه عمليات سرنگوني حكومت مصدق را براي شاه حلاجي و توضيح دهد و از او فرمان امضاء شده عزل مصدق و انتخاب زاهدي را بگيرد و در عين حال شاه از ارتش ايران بخواهد كه به تخت و تاج وفادار بمانند.
  3. گماشتگان ايراني كه براي سازمان جاسوسي انگليس كار مي‌كردند (به احتمال زياد برادران رشيديان هستند كه بنوكري انگليس افتخار ميكردند- مترجم) و با شاه روابط حسنه داشتند قرار شد كه پيام ژنرال شوارتسكف را براي شاه تكرار كنند و به او اطمينان دهند كه اين عملياتي مشترك بوسيله آمريكا و بريتانيا خواهد بود.

در صورتی که تمام اين اقدامات بي‌نتيجه بمانند خود آقاي روزولت باید بعنوان فرستاده رئيس جمهور آمريكا به نزد شاه خواهد گفت و از او خواهد خواست كه فرمان عزل مصدق و انتخاب زاهدي را به جای او امضاء كند. و وقتي که اين فرمان آماده شد در روز موعود بوسيله سازمان سيا به زاهدي داده خواهد شد. در آن روز، قرار شد كه شاه در مكاني خارج از تهران باشد و زاهدي با در دست داشتن فرمان شاهانه نخست وزيري خود با پشتيباني ارتش حكومت را در تهران در دست بگيرد بدون اينكه خطري متوجه جان شاه شود. از طريق عوامل خود در ارتش ايران در تهران سازمان سيا مطمئن بود كه قواي نظامي در تهران پشتيبان نخست وزير جديدي كه شاه آنرا انتخاب كرده باشد خواهند بود. بيانه‌ها و اعلاميه‌هاي ذيل كه در آمريكا صادر شد اثر بسيار زيادي بر روي سرنگوني مصدق داشتند:

1- انتشار نامه پرزيدنت ايزنهاور در تاريخ 6 ژوئيه 1953 (18 تيرماه 1332) كه كاملاً اميد هر نوع كمك مالي آمریکا به ايران را قطع كرده بود. اين نامه در تاريخ 29 ژوئن 1953 (8 تيرماه 1332) به مصدق نوشته شده بود.

2- مصاحبه مطبوعاتي وزير امور خارجه امريكا در تاريخ 28 ژوئيه 1953 (6 مرداد 1332) كه بيان كرد «... قدرت روز افزون حزب غيرقانوني كمونيست در ايران و سياست تحمل و آزادمنشي دولت ايران در مقابل آنها نگراني زیادی برای ما توليد كرده است. اين تحولات امكان هر گونه كمك مالي به ايران را مشكل تر كرده است».

3- سخنراني رئيس جمهور آمریکا در كنگره حاكمان آمريكا كه در آن گفت كه آمريكا دست روي دست نخواهد گذاشت كه شاهد افتادن كشورهاي آسيايي در پشت پرده‌هاي آهنين کمونیسم باشد بدون شك این گفتار اثر مهمی داشت.

4- با همكاري وزارت امور خارجه آمريكا، سازمان سيا چندين مقاله جهت انتشار در روزنامه‌ها و مجلات اصلي تهيه کرده بود كه وقتي ترجمه اين مقالات در ایران انتشار يابد اثر رواني معكوس آنها بر روي مردم خواهد داشت و باعث تشديد جنگ اعصاب عليه مصدق خواهد شد.

بعد از فشارهاي فراوان توسط اشرف و ژنرال شوارتسكف و چندين جلسه ملاقات با آقاي روزولت سرانجام شاه فرمان را در 15 اوت 1953 (24 مردادماه 1332) امضاء كرد و بعد (25 مرداد 1332) براي شروع عمليات تعيين گرديد. اما بدليل درز كردن نقشه بوسيله افراد نظامي ايراني رئيس گارد شاهنشاهي كه دو كاميون ارتشي پر از سرباز را براي دستگيري مصدق به درب خانه اش رفته بود توسط نيروهاي نظامي وفادار به مصدق خلع سلاح و دستگیر شد و در نتيجه نقشه عقيم ماند و شاه كه از شكست كودتا خبردار شده بود به بغداد پرواز كرد. اين يك عمل احتياطي بود كه حداقل تا مقداري در نقشه كودتا پيش‌بيني شده بود. زاهدي و افسران ارشد وابسته به او تحت حفاظت سازمان سيا در پناهگاه ماندند و مأموران دولت مصدق كه براي بازداشت آنها فعاليت مي‌كردند موفق به پيداكردن آنها نشدند.

در ساعات اوليه بعد از ظهر 17 اوت 1953 (26 مردادماه 1332) سفير آمريكا در تهران (هندرسن) به تهران برگشت. ژنرال زاهدي در مصاحبه مطبوعاتي جعلی و ساختگي كه توسط سازمان سيا ترتيب داده شده بود اعلام كرد كه او نخست وزير قانوني ايران است و مصدق دست به كودتاي غيرقانوني عليه او زده است.

همزمان با استفاده از امكانات نشر و چاپ سازمان سيا مأموران و گماشتگان ستاد عملیات سیا در تهران مقدار زيادي از فتوكپي‌هاي فرمان امضاء شده شاه را كه زاهدي را به نخست وزير منصوب و مصدق را خلع كرده بود در سطح وسيعي در شهر پخش كردند. اين عمل تأثير بسيار زيادي روي مردم تهران گذاشت و عده زیادی حیرت زده و عصباني از این جریان شده بودند. بخصوص اينكه شایعه بود که شاه بخاطر مصدق مجبور به خروج از ايران شده است.

سفير آمريكا در بغداد (برتون واي بري) با شاه تماس گرفته و به او اطمينان داد كه با وجود وضعيت بد كنوني در ایران مطمئن است كه شاه قادر خواهد بود که به زودي به ايران برگردد. وقتي كه شاه از بغداد به روم رفت در آنجا نيز با او تماس گرفته شد.

آقاي روزولت در تهران مرتباً خبر ميداد كه پيروزي ظاهري مصدق گمراه كننده است چون او علائم دقيق تری در دست دارد كه حكايت از وفاداري ارتش به شاه ميكند و این زمينه ایی مساعد براي برگشت و تغيير ناگهاني اوضاع خواهد بود. از همين جايگاه و ستاد تكراراً از وزارت امور خارجه آمريكا و انگليس تقاضا شد که حداكثر كوششان را بكنند تا شاه را وادار به صدور اعلاميه‌ و اظهارات در باب تشويق مردم و ارتش ايران علیه مصدق بکنند و از او خواسته شود که نخست‌وزيري زاهدي را تأييد و مصدق را خلع نمایند.

در تاريخ 19 اوت 1953 (28 مرداد 1332) تظاهراتي به طرفداري شاه از منطقه بازار تهران شروع شد و بنظر ميرسید كه حداقل بخشي از آن بطور خود بخود و ناگهانی شروع شده بود كه نمودار نگراني شديد مردم از نداي جمهوري خواهي كمونيستها و بعضي از افراد جبهه ملي بود و اين قضيه همچنين نمودار اين بود كه هنوز شاه علاقه مندان ريشه‌داري در بين مردم دارد. گماشتگان و وابستگان ايراني كه با مركز ستاد عمليات سیا در ايران همكاري ميكردند همچنين در شروع این تظاهرات و دامن زدن و رهبری تظاهر کنندگان به طرفداري شاه در آن روز نقشي مهم بازی کردند. ارتش خیلی زود به تظاهرگنندگان پيوست و تا ظهر آن روز معلوم شد كه تهران و بعضي شهرهاي اصلي ديگر در ايران بوسيله گروههاي طرفدار شاه و دسته‌هاي ارتش تحت كنترل آنها در آمده اند. وضعيت به صورتي دلخواه در آمده بود كه برنامه عمليات نظامي كه قبلاً ذكر شد مي‌بايست به مرحله اجراء گذاشته شود. با اشاره مركز ستاد عمليات سيا در تهران زاهدي از پناه گاهش بيرون آمد تا عمليات را رهبري كند. او اول در پيامي راديويي اعلام كرد كه دولت مال و از آن اوست. سپس ستاد فرماندهي ارتش که طرفدار مصدق بودند تصرف شد و منزل مصدق غارت و ویران گردید و سياستمداران و افسران طرفدار مصدق بازداشت شدند. تا پايان روز 19 اوت 1953 (28 مرداد 1332) کشور در دست نخست‌وزير جديد، یعنی زاهدي، بود و اعضاي دولت مصدق يا بازداشت شدند و يا خود را پنهان كرده بودند. در مدت كوتاهي شاه با استقبال عمومي به ايران برگشت. شاه شديداً تحت تأثير مردم و ارتش قرار گرفته بود كه آنها در مقابل مصدق و حزب كمونيست توده كه ميخواستند حكومت جمهوري اعلام كنند قد علم كردند و عليه آنها شوريدند. شاه براي اولين بار احساس ميكرد كه به مردمش تعلق دارد و به آنها مديون است و تصميم قاطع داشت كه كنترل ارتش را در دست بگيرد.

براي كمك فوري به زاهدي سازمان سيا ظرف دو روز بطور پنهاني مبلغ پنج ميليون دولار به او رساند تا او بتواند حقوق آن ماه را بپردازد تا كمكهاي بيشتر آمريكا به او برسد.

سرنگوني مصدق نخست وزير ايران

  1. قدمهاي اوليه

نمايندگان سازمان های جاسوسی انگلیس و آمريكا(سازمان سیا آمریکا و سازمان جاسوسی انگلیس) در نوامبر و دسامبر 1952 (بهمن و اسفند 1331) با هم ملاقات كردند تا سیاست مشترکی را در برخورد با قضیه ایران دنبال و پیروی کنند. در این جلسات بود که برای اولین بار طرح برکناری مصدق بوسیله کودتا از طرف نمایندگان سازمان جاسوسی انگلیس مطرح شد.

در این جلسات (آقای كريستوفر مانتاگ وودهوس كه به تازگي به رياست شاخه سازمان جاسوسي انگليس در تهران رسیده بود و آقاي ساموئل فال یکی از ماموران سازمان جاسوسی انگلیس در تهران و آقای جان بروس لاك هارت نماینده آنها در واشیگتن و از طرف سازمان سيا آقاي كرميت روزولت رئيس خاور نزديك و آفريقا، آقاي جان اچ ليوويت رئيس شاخه ايران، آقاي جان بروس لاك هارت و آقاي جان پندلتون معاون شاخه و آقاي جميز دارلينگ رئيس شبيه نظامي خاور نزديك و آفریقا در این جلسات شرکت داشتند.

گرچه قبلاً جزء این موضوع جزء برنامه این جلسات گذاشته نشده بود ولی نمایندگان سازمان جاسوسی انگلیس پیشنهاد سرنگونی مصدق را بوسيله يك عمليات مشترك این دو سازمان جاسوسی مطرح نمودند و در این جلسات نمایندگان سازمان سیا حاضر نشدند درباره این موضوع بحث و گفتگو کنند و جلسات بدون نتيجه‌گيري ختم شد. نمایندگان سازمان سیا به آنها قول دادند كه برنامه پيشنهادي سازمان جاسوسي انگليس جهت شرکت در طرح مشترکی جهت برکناری مصدق را بیشتر مطالعه کرده و آنها را از تصمیم خود آگاه خواهند نمود.

در مارس 1953 (اسفند 1331/ فروردين ماه 1332) تلگرافي از تهران به آمریکا رسید كه بیانگر این واقعیت بود كه ژنرال [باتمانقلیچ] به دستيار وابسته نظامی آمريكا در تهران رجوع كرده و تقاضاي آگاهی از نظر هندرسن سفیر آمريكا در تهران و امکان كمك و پشتیبانی پنهانی آمریکا به عملیات نظامی ارتش ایران جهت سرنگونی مصدق کرده بود. جلسه ملاقاتي در سفارت آمريكا در تهران تشكيل شد كه در آن افرادي كه درآن موقع در آنجا بودند توانستند متن محتاطانه‌اي تهيه و محتويات آنرا به ژنرال ] باتمانقلیچ [ ابلاغ كنند. اين جواب آمريكا را ملزم به هيچ تعهدي برای کمک نمي‌کرد ولی از طرف ديگر بملايمت او را تشويق مينمود و نمودار اين واقعيت بود كه آمريكا مقداري به اين عقيده ایشان علاقمند است.

بر اساس پيشنهاد ژنرال ] باتمانقلیچ  [ و علائم دیگر كه نمودار شكل گرفتن مخالفت روز افزون با دولت مصدق بود و با توجه به سياست بدون ملاحظه مصدق، ژنرال والتر بي دل اسميت معاون وزارت خارجه آمريكا اعلام کرد كه دولت آمريكا ديگر نمي‌تواند به تائيد دولت مصدق ادامه دهد و آمريكا دولتي را كه از جبهه ملي تشکیل نشده باشد ترجيح ميدهد. اين تغيير در سياست آمريكا به سازمان سيا ابلاغ شد و به شاخه خاور نزديك و آفريقا سازمان سيا اجازه داده شد كه اقداماتي انجام دهد كه به سرنگوني دولت مصدق بانجامد. وزارت امور خارجه و سازمان سيا هر دو سفير آمريكا در ايران (هندرسن) و رئيس سازمان سيا در ايران (راجر گويران) را از اين تصميم آگاه كردند. رئيس كل سازمان سيا در تاريخ 4 آوريل 1953 (1 فروردينماه 1332) بودجه يك ميليون دلاري را تصويب كرد كه اين مبلغ در اختيار مسئولان آمريكايي در ايران قرار گيرد كه آنرا به هر طريق كه صلاح بدانند جهت سرنگوني حكومت مصدق خرج كنند. به هندرسن و راجر گويران اختيار تام داده شد كه هر قسمتي و يا تمام اين يك ميليون دلار را بدون درخواست تائيد از مرکز در اين راه با توافق يكديگر خرج كنند.

در تاريخ 16 آوريل 1953 (27 فروردينماه 1332) بررسي جامعي بعنوان «عواملي كه در سرنگوني مصدق می توانند کارساز باشند» به اتمام رسيد و اين تحقيق نشان داد كه همدستی شاه و زاهدي با پشتيباني سازمان سيا و وابسته‌ها و گماشتگان آن در ايران با تأمين مالي كافي شانس خوبي براي سرنگوني مصدق خواهند داشت بخصوص اگر اين عوامل بتوانند عده زيادي را به خيابانها آورده و غوغا و آشوب بر پا كنند و چنانچه مقداري از نيروهاي امنيتي و نظامي وارتش در تهران از اجراي فرمانهاي مصدق خودداري كنند.

تماس بعدي با ژنرال ] باتمانقلیچ [ گرفته شد گرچه او در تصميمش راسخ بود ولي بزودي معلوم شد كه او برنامه واقعي و قابل عملی در چنته ندارد و در حقيقت او اصلاً در موقعيتي نبود كه بتواند عليه مصدق اقدام كند. از طرف دیگر ژنرال زاهدي كه زماني عضو كابينه دولت مصدق بود و در مخالفت خود عليه مصدق ثابت قدم بود و عده زيادي را دور خود جمع كرده بود  تنها شخصيتي بود كه براي اينكار مناسب بنظر ميرسيد. به همين دليل از طرف ستاد تهران در آوريل 1953 (فروردين/ ارديبهشت 1332) فرمانده اريك پولارد وابسته دريايي با زاهدي دوباره پنهاني تماس گرفت و براي رعايت اصول امنيتي و اطمينان خاطر پسر زاهدي (اردشير زاهدي) را به عنوان روابط در ژوئن 1953 (خرداد/ تيرماه 1332) برگزيده شد. ولي بعد از 21 ژوئيه 1953 (30 تيرماه 1332) تماس مستقيم با زاهدي برقرار گردید.

 

 

 

اردشیر زاهدی در قسمتی از خاطراتش که در صفحات 12 و 13 شماره 899 هفته نامه نیمروز لندن چاپ شده است  با تیتر "شاه با کودتا مخالف بود و تصمیم داشت از طریق مجلس مصدق را بر کنار کند ولی مصدق پارلمان را منحل کرد تا شاه را خلع سلاح کند" در مورد مخفی شدن پدرش بعد از اینکه با تضمین رئیس جدید مجلس (دکتر معظمی) در 29 تیرماه از تحصن در مجلس خارج شد و بعد از چند روز او را به باغ مصطفی مقدم بردیم و "....گمان می کنم آیت الا کاشانی توصیه کرده بود که از پدم پذیرائی کند چون اولین بار مرحوم آقا مصطفی، پسر آیت الا کاشانی مرا با اتومبیل خودش به آنجا برد تا منزل را ببینم و از نزدیک با صاحبخانه آشنا شوم." او از فعالیت ها ی خود برای مذاکره با شاه از یک طرف و پدرش و کسان دیگر مثل یارافشار، هرمز شاهرخشاهی سرهنگ رحیمی لاریجانی و حتی سرهنگ قرنی و سرهنگ نادری شرکت در مذاکرات فروان میکند و اضافه می کند که بدلیل عوض شدن علاء با ابوالقاسم امینی بوزارت دربار با اثر فشار مصدق آسان نبود که این تماسها را راحت انجام دهد. او از حمل اسلحه بوسيله خود حرف می زند.

توجه داشته باشیم كه آقا‌ی زاهدی تمام تجربه زندگی دراز خود را بکار می برد که بگوید که اصلاً کودتا در كار نبوده است ولی سر تیتر مطالبش به قرار ذیل است: "شاه با کودتا مخالف بود و تصمیم داشت از طریق مجلس مصدق را بر کنار کند ولی مصدق پارلمان را منحل کرد تا شاه را خلع سلاح کند" و فعالیت شدید خود با ارتشیان صحبت کرده است ولی شايد با تردستی از گماشتگان فعال سیا مثل کارول و رشیدیانها و پرون و ... حرفی نمی زند .. ....

 

 

 

 

 

 

 

 

  1. آماده کردن طرح نقشه

در اواخر آوريل 1953 (اوايل ارديبهشت 1332) دكتر دونالد ويلبر مشاور بدلي شاخه خاور دور و آفریقای سازمان سيا(ویلبر حدود چهل سال در ایران و چند کشوراطراف آن زیر پوشش متخصص   آرشتیک اسلامی او در حقیقت یکی از ماموران بالای سیا بود که تحت این پوشش به فعالیت خود بدونه سوء ظن ادامه می داد – مترجم) از طرف سازمان سیا انتخاب شد كه براي طرح نقشه سرنگوني مصدق با مأموران سازمان جاسوسي انگليس به قبرس برود. برداشت اداره مركزي اين بود كه طراحان اين نقشه با جديت و وظيفه شناسي پروژه‌اي عملي طرح كنند كه آنرا براي انجام به این سازمانها توصيه نمایند. در تاريخ 13 مه 1953 (23 ارديبهشت 1332) مذاكرات در قبرس بين ويلبر از طرف سازمان سيا آمريكا و نورمن ماتيو دار بي شر از طرف سازمان جاسوسي انگلیس آغاز شد. بعضي اوقات آقاي جان كالين رئيس سيا در نیکوزیا (پايتخت قبرس) نيز در جلسات شركت داشت. آقاي داربي شر كه رئيس شاخه سازمان جاسوسی انگلیس در ایران براي سالها بود مي‌توانست زبان فارسي را بطور روان تكلم كند. بحث و تبادل نظرها در تاريخ 30 مه 1953 (9 خردادماه 1332) خاتمه يافت و طرح آماده شده پيشنهادي براي پياده كردن نقشه كودتا توسط دكتر ويلبر در تاريخ اول ژوئن 1953 (11 خردادماه 1332) به اداره اصلي سيا در امریکا تلگراف شد.

در جلسات مقدماتي تمام شخصيت‌هاي سياسي ايران حاضر در صحنه مورد مرور و بررسي قرار گرفتند و كاملاً روشن شد كه ژنرال زاهدي تنها شخصيتي است كه ارزش پشتيباني كردن را داشت بهمين دليل اسم و رسم تمام افرادي كه در ايران ميتوانند براي پيروزي او مفيد باشند در ليستي تهيه گرديد. در همان مراحل اوليه معلوم شد كه دكتر ويلبر و آقاي دارابي شر عقايد مشابهي نسبت به شخصيت‌هاي سياسي ايران دارند و تخمين‌هاي مشابهي درباره عواملي كه در صحنه سياسي ايران موثرند دارند.

اختلاف زياد و اصطكاك فراوان بين عقايد در جلسات گفتگو وجود نداشت. همچنين بزودي معلوم شد كه سازمان جاسوسي بريتانيا از هر گونه اقدامي كه برهبري سازمان سيا آمريكا برداشته شود متابعت و پيروي خواهد كرد. بنظر ويلبر بريتانيا خيلي خوشحال بود كه توانسته‌اند همكاري امريكا و در نتيجه سازمان سيا را جلب كنند و آنها به هيچ وجه حاضر نيستند كه كاري كنند كه باعث انصراف امريكا از دخالت مستقيم در اين عمليات شود ولي در عين حال نماينده سازمان جاسوسي انگليس به اين صورت وانمود كرد كه سازمان سيا در موقعيتي بهتر از نظر نيروي انساني و مالي و تجهيزات براي اين كار قرار دارد كه رهبري آنرا بعهده گيرد.

ويلبر در همان بحث‌هاي اوليه خاطر نشان ساخت كه يك كانال ارتباطي سه طرفه بين واشيگتن - قبرس و تهران برقرار گشته كه هر پيامي كه در يكي از اين مراكز فرستاده شود به دو مركز ديگر نيز فرستاده خواهد شد و مركز تقويت اين سيستم ارتباطي چند كيلومتر بيرون از نيكوزيا پايتخت قبرس قرار داشت (در پاورقي همين صفحه 21 متن اصلي کتاب اضافه شده است. متأسفانه ارتباط بين نيكوزيا و تهران سريع نبود در اين دوران 45 تلگرام با هم رد و بدل كردند).

در گفتگوهاي نیکوزیا اسامي گماشتگان و وابستگان سازمان سيا و سازمان جاسوسي انگليس در ايران براي يكديگر فاش شد. عوامل یا گماشتگان سازمان جاسوسي انگليس در اطراف برادران رشيديان و از ميان ارتش، مجلس، رهبران مذهبي، مطبوعات، سردسته‌هاي گروه‌هاي خياباني، سياستمداران و شخصيتهاي با نفوذ ديگر در ايران بودند. وقتي كه ليست آنها از نیکوزیا به تهران مخابره شد مسئولان آمريكايي مستقر در آنجا توضيح دادند كه آنها گزافه‌گويي كرده‌اند و بيش از ارزششان آنها را جلوه داده‌اند. در جواب به تهران به اين مسئله اشاره شد كه سازمان جاسوسي انگليس هم از نكات ضعف برادران رشيديان آگاه است ولي مسئله مهم اينست كه برادران رشیدیان بصراحت اعتراف كرده‌اند كه براي سرنگوني مصدق حاضرند كه از جان و مال خودشان بگذرند و اين يك نكته با ارزش قوي است كه بايد از آن بهره برداري شود. در روزهاي بحراني اوت 1953 (مرداد 1332) آنها اين اشتياق خويش را به معرض نمايش گذاشتند. در پي فاش كردن گماشتگان و عوامل سازمان جاسوسي انگليس در ايران ويلبر مهره‌هاي سازمان سيا در ايران را نيز رو كرد. لازم بيادآوري است كه قبل از اينكه ويلبر آمريكا را به قصد قبرس ترك كند در ستاد مركزي سیا در آمریکا جلسه‌اي تشكيل شد و تصميم گرفته شد که چه افرادي از گماشتگان سيا در ايران جهت مبادله با ليست گماشتگان سازمان جاسوسي انگليس در ايران در قبرس توسط ویلبر و نماینده آن سازمان رد و بدل شود و در آن جلسه در آمرکا تصميم گرفته شد كه مشخصات عوامل و گماشتگان اصلي و حیاتی سیا در ايران ]جلالی و کیوانی[ به نماينده سازمان جاسوسي انگليسي داده نشود. ولی چون در جلسه نوامبر 1952 (آبان / آذر 1331) به مأموران سازمان جاسوسي انگليس گفته شده بود كه سازمان سيا دو مهره بسيار مهم و حیاتی در ايران دارد تصميم گرفته شد كه بجاي اين دو ]جلالی و کیوانی [ دو اسم ديگر داده شود که نام یک عامل و یک عامل رده پائین تر به جای آنها به نماینده انگلیسی داده شد . تا اندازه‌اي كه ما خبر داريم اين دو گماشته مهم سيا در ايران [جلالی و کیوانی] حتی بوسیله برادران رشيديان و سایر گماشتگان سازمان جاسوسي انگليس در ايران در دوران عمليات شناخته نشدند.

(سرور گرامی دکتر سعید فاطمی، خواهر زاده شادوان دکتر حسین فاطمی، که لطف نموده و ترجمه این مدرک تاریخی را خوانده است و از او خواهش کردم در مورد شناخت این دو نفر با اطلاعات وسیعی که دارند چناچه اطلاعات دقیقی دارند کمک بفرمایند جناب آقای دکتر سعید فاطمی در حاشیه این صفحه در مورد این دو نام (جلالی و کیوانی) نوشته اند:

"در تمام بیش از پنجاه و چند سالی که ازسقوط مصدق می گذرد نام این دو ماموران (سیا) در ایران توضیح داده نشده است و برای اولین بار باطلاع میرسانم که جلالی بنام علی ومدیر روزنامه میهن پرستان بود که با همکاری کیوانی که نام او فرٌخ و سر دبیران دستگاه رزنامه اطلاعات هفتگی بود هر دو در عملیات علیه مصدق نقش موٌثری داشتند که متاسفانه که تا به امروز نام آنان بطور کامل معرفی نشده است!!!"

مقداری از مباحث و موضوعات مطرح شده در نيكوزيا در تلگرافهايي كه به تهران جهت گرفتن اطلاعات بيشتر رد و بدل شده انعكاس يافته است و برداشتهاي اوليه این عملیات کم کم تكامل پیدا کرد و در نقشه نهايي این عمليات تأكيد و مشخص گرديد كه اين نقشه عملياتي كودتا بايد در چارچوب و اساس اصلي همچون: زاهدي به دليل شهامت و علاقه‌ و اشتهایی كه به سرنگوني مصدق دارد به تنهایی ارزش پشتيباني را دارد،‌و اينكه و شاه را حتماً بايد به داخل این عمليات کشانده شود و در آن شركت کند، گر چه شاه علاقه‌ئي به اين عمليات ندارد ولي او را بايد با زور وادار به اين كار كرد، و بابرنامه ریزی سر انجام به نقطه ئی رسید که انتخاب بين شاه و زاهدي از يك طرف و مصدق از طرف ديگر كاملاً واضح باشد در این صورت آرتش دنباله رو و طرفدار شاه خواهد بود، اين عمليات در صورت امکان بايد بصورتي عرضه شود كه بظاهر شکلی شبيه قانوني و برداشتي قانوني داشته باشد تا بصورت يك كودتاي آشكار درآيد، و اینکه افكار و عقايد و افکار عمومي در ايران را عليه مصدق در دوراني كه به انجام عمليات منتهي ميشود بايد بشدت تحریک کرد و آن را به درجه ئی بسيار بالا رساند تا خشم مردم بجوش آید، و اينكه عمليات نظامي اين نقشه در صورتي پيروز خواهد شد كه مسئولان سیا که به اجراء در آوردن این نقشه در تهران را بعهده دارند با صلاحديد زاهدي افرادي را برگزينند كه بتوانند از عهده عملیات نظامی آن بر آیند و آنرا انجام دهند، و اينكه جانب احتياط بايد بوسيله حكومت جديد در نظر گرفته شود كه بتواند با واكنش شديد حزب توده مقابله كند. بعضي از اين تصميمات و برداشتها قبل از اتمام نقشه‌هاي اوليه عمليات به تهران تلگرام شد. واكنش ستاد عملیات تهران و اداره اصلي سیا در آمريكا هميشه با عقايد طراحان نقشه يكسان نبود براي مثال در تهران معتقد بودند كه شاه در هيچ تصميمي عليه مصدق شركت نخواهد كرد و از اداره مركزي در آمريكا نظر دارند كه فرد ديگري را بجای زاهدی پشتيباني كنيم و شايد ايرانيان در نقشه‌اي كه براي سرنگوني مصدق طراحي شده است شركت نكنند. بهر حال توافق شد كه ستاد عملیات تهران فوراً تبليغات سوء عليه حكومت مصدق را آغاز کند. ستاد عملیات تهران اين برنامه را به گماشتگان و عوامل خود و برادران رشيديان و ساير گاشتگان سازمان جاسوسي انگليس در ايران مخفيانه اعلام كرد و همزمان از گروه هنر و نقاشي سازمان سيا در اداره مركزي سیا در آمریکا تقاضا شد كه مقدار زيادي كارتن‌هاي(کاریکاتورهای) ضٌد مصدق تهيه را نمايند.

نشست نيكوزيا براي چند روز برگذار نشد چون يكي از برادران رشيديان (در پاورقي اين صفحه 23 متن اصلي کتاب نوشته شده: جالب است كه رشيديان اجازه خروج خود از ايران را از حسين فاطمي وزير امور خارجه دولت مصدق گرفته بود (سرور گرامی دکتر سعید فاطمی، خواهر زاده شادوان دکتر حسین فاطمی، که لطف نموده و این ترجمه من را خوانده است در حاشیه این صفحه در مورد این موضوع نوشته اند: "این مطلب بهیچ وجه صحیح نیست زیرا دکتر حسین فاطمی روز 22 مرداد پس از دو ماه که در بیمارستان هامبوگ بستری و تحت عمل جراحی پرفسور زیب فیلد قرار گرفته بود با حالت نقاهت به ایران باز گشت و شب 24 مرداد هم در کودتای شاه دستگیر شد که پس از شکست کودتاچیان صبح 25 مرداد آزاد شد و عصر همانروز با حالت بیماری در بهارستان آن نطق معروف را نمود."). اين در راستاي نظريه طولاني سازمان سيا است كه فاطمي گاه‌گاهي چراغ سبز به انگليسها و وابستگانش نشان ميداد چون ميخواست كه براي خودش در صورت سرنگوني مصدق روزنه‌اي گذاشته باشد چون فاطمي بطور حتم از وابستگي نزديك رشيديان‌ها به انگليس اطلاع کامل داشت) توانسته بود كه اجازة خروج از ايران را بگيرد كه اين کار آساني در دوران مصدق نبود. رشيديان در ژنو نماينده سازمان جاسوسي انگليس نورمن دار بي‌شر ملاقات كرد. او نه تنها توانست داربي‌شر را از اوضاع ايران آگاه كند بلكه توانست به سئوالات بخصوصي جواب دهد. بايد يادآوري كرد كه مركز جاسوسي انگليس در قبرس هر سه هفته يكبار بوسيله بي‌سيم با برادران رشيديان در تهران در تماس بوده‌اند وآنها با بكار گرفتن افرادي وارد در کار مخابرات که در انگليس دوره ديده بودند و بعد از بستن سفارت انگليس در تهران در ایران ماندند و توانستند با استفاده از تخصص خود به اين ارتباط ادامه دهند. گر چه این ارتباط برادران رشیدیان با ماموران سازمان جاسوسی انگلیس در قبرس به زبان فارسي بود و طبيعتاً باید آنرا محدود می کردند که کسی متوجه آنها نشود و حتي این ارتباطات محدودتر شدند وقتي كه سیا بعد از برگشت داربي شر از ژنو به او خبر داد كه ارتش ايران دستگاه جهت‌يابي امواج را گرفته است (MAAG Page 23) آقاي جورج كارول (معاون انتخاب شده براي ستاد عملیات تهران) در تاريخ 29 مه 1953(8 خرداد ماه 1332) به قبرس رسيد كه حاوي واكنش و پيشنهادات از اداره مركزي سيا در آمريكا بود قبل از اينكه نقشه اوليه عمليات در تاريخ اول ژوئن 1953 (11 خردادماه 1332) به امريكا تلگرام شود (به ضميمه الف رجوع شود) گرچه نيكوزيا (پايتخت قبرس) ثابت كرد كه نقطه خوبي براي تبادل نظر با انگليسها و تقاطع ارتباطات است چند اشكال داشت كه از هر دو اداره مركزي سازمانهاي جاسوسي آمريكا و انگليس بدور بود و بدتر اينكه اطلاعاتي كه درباره شخصيتهاي ايراني بخصوص افراد ارتشي در بایگانی آنجا وجود داشت ناكامل بود و براي يافتن بعضي سئوالات بايد با ستاد عملیات تهران و يا ادارات مركزي در آمريكا و انگليس تماس گرفته مي شد.

زمانيكه نقشه اوليه طرح عمليات كامل و به آمريكا تلگرام شد توافق بعمل آمد كه نسخه سازمان جاسوسي انگليس به لندن حمل شود تا در اداره مركزي نقطه نظارت آنها قبل از 15 ژوئن 1953 (25 خرداد ماه 1332) در آن گنجانده شود. همزمان همچنين ادارات مركزي اين دو سازمان جاسوسي توافق كردند كه سازمان سيا جنبه امنيتي اين عمليات را در بيروت (پايتخت لبنان) مورد بررسي قرار دهد و هر گونه تغيير در طرح اوليه عمليات را به لندن خواهد برد كه با نظر اداره جاسوسي انگليس تكميل شود. كارول بعد از طرح اوليه عمليات شروع بكار روي جنبه‌هاي نظامي او نمود و بعد از جلسه بيروت به نیکوزیا برگشت تا چند روز ديگر روي اين برنامه كار كند. بايد يادآوري كرد كه دوشيزه هلن مورگان نماينده سازمان سيا در نیکوزیا كمك زيادي به مأموران سيا در نيكوزيا نمود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  1. تحكيم و يكنواخت كردن نقشه عملياتي طرح

در بعد از ظهر 9 ژوئن 1953 (19 خردادماه 1332) افرادي كه براي تشکیل جلسه برای برنامه ریزی سقوط مصدق به بيروت رسيدند: كرميت روزولت رئيس خاور دور و آفريقا شاخه سيا كه مسئول اجراي عمليات در تمام دروان اجرايش بود، راجر گويوران رئيس ستاد سيا در تهران كه با ماشين از دمشق به بيروت آمده بود و ويلبر كه از قاهره (پايتخت مصر) با هواپيما آمده بودهمه جمع شدند.

صبح روز 10 ژوئن 1953 (20 خرداد ماه 1332) گفتگوها و اظهار عقايد شروع و بمدت چهار روز ادامه داشت. برنامه معمولي به اين شكل بود كه در صبح زود جلسه شروع و تا ساعت 2 بعد از ظهر ادامه و سپس در عصر اولين مبحث، بازبيني و بررسي دوباره تمام عوامل و عناصر موجود در صحنه سياست ايران با توجه به اطلاعات جامع و تازه رئيس ستاد سيا در تهران بود. اصول نقشه اوليه عمليات بطور کلی مورد قبول بود ولي نظر حضار به فصلهاي مختلف آن معطوف شد. هدف جلسه اين بود كه چگونه به هر قسمت و فصل آن ميتوان حداكثر شاخ و برگ داد و تأثير عملي آنرا بررسي نمود. يكي از تغييرات نقشه اوليه اين بود كه بجاي وارد شدن به عكس العمل و پيش‌بيني اقداماتي عليه قويترين طرفداران مصدق مثل رهبران ايل قشقايي تصميم گرفته شد كه تمام همت و انرژي را به افزون نمودن قدرت نيروهاي ضد مصدق نمود و عقيده بر اين بود كه اين عناصر پشتيبان مصدق وقتي بفهمند كه رهبر آنها ديگر در تصوير نيست دست بهيچگونه اقدامي نخواهند زد.

رئيس ستاد سيا در تهران پيشنهاد يك طرح جايگزين در دست تهيه بجاي سرنگوني مصدق داد و اين طرح بعنوان طرح "اميني/ قشقايي" ناميده شد (بعقیده افراد آگاه یک نفر از خانواه امینی که به احتمال زیاد علی امینی نبوده است و شاید همان وزیر دربار جدید یعنی ابوالقاسم امینی بوده که به اصرار مصدق او را جای علاء گذاشتند و یکی از خانهاهای قشقائی که احتمالا خسرو قشقائی است چون او تا روزی که کودتا به نتیجه رسید در تهران بود و شاید این دو طرفدار مصدق را با وعده و وعید نگه داشته بودند از طرف دیگر با این کار حرکت ایل قشقائی را خنثی کرده بودند چون آنها از پشتیبانی این ایل از مصدق اظطراب داشتند) و ستاد سيا در تهران آنرا تا سرنگوني مصدق زنده نگه داشت. در بعدازظهر شنبه جلسه نهايي برگزار شد و صبح روز 14 ژوئن 1953 (24 خردادماه 1332) نمايندگان از آنجا به مقصدهايشان باز گشتند.

روزولت و ويلبر در 15 ژوئن (25 خردادماه 1332) به لندن رسيدند و خودشان را به مرکز اصلي سازمان جاسوسي انگليس معرفي كردند. آنها طرح تجديد نظر شده عمليات را نشان دادند. هيچكدام از نسخه هاي اصلي صورت جلسات بيروت باقي نمانده است چون با تجديد نظرات دیگر نسخه نهايي «نقشه طرح عمليات در لندن» تهيه گرديد. جلسات لندن در سالن كنفرانس اداره مركزي سازمان جاسوسی انگلیس برگزار شد و علامت قرمزي كه «مهمانهايتان را مواظب باشيد» به آن مزٌين بود. از طرف سازمان جاسوسي انگليس فرمانده ميرس فيرط و نورمن داربي‌شر كه از قبرس از راه ژنو آمده بود (در آنجا براي دومين بار اسدالله رشيديان را قبل از برگشتنش به ايران ديده بودند) هميشه حاضر بودند. سرگرد پدي كين كه بنظر ميرسد رابط چندين كشور در خاورميانه بود نيز شركت داشت. مونتيگ وودهوس يكي از با اعتبارترين مأموران آنها نيز در يك جلسه شركت داشت ولي حرف زيادي براي گفتن نداشت. از لحظه‌اي كه جلسه شروع شد معلوم بود كه سازمان جاسوسي انگليس حرف زيادي در مورد تغيير طرح اوليه عمليات ندارد و حتي در مورد نسخه‌اي که در بيروت تهيه شده بود نظر چنداني جزء تغيير كلمه‌بندي و عبارت پردازي نداشتند، همانند برداشت قبلي از آنها در نيكوزيا که آنها از شرکت آمریکا خوشحال هستند و عقیده دارند که آمريكايي را باید به آرامي به حال خود بگذارند تا آنطوريكه دلشان ميخواهد اين كار را انجام دهند. ولي بنظر ميرسد كه آنها در موفقيت اين عمليات اعتماد كامل داشتند و گفتند كه به رشيديان ها در تهران دستور داده ميشود كه كاملاً دستور سازمان سيا در تهران را اطاعت كنند.

در جلسه نهايي كساني که در جلسه حاضر بودند فعاليتها و همکاریهای آينده سازمان سيا و سازمان جاسوسي انگليس را بررسي كردند و مأموران سازمان جاسوسي انگليس فكر ميكردند كه زمان طولاني طول خواهد كشيد تا تائيد و يا تكذيب آنرا از دولتشان دريافت كنند. روزولت و ويلبر در تاريخ 17 ژوئن 1953 (27 خرداد 1332) لندن را ترك كردند و روزولت ظهر روز بعد (28 خرداد 1332) در دفتر كارش بود و نقشه و طرح عمليات را با ماشين تحرير می  نوشتند (تايپ می كردند) ضميمه ب كه بهتر است در اين مرحله براي درك بهتر ترتيب وقوع حوادث در اين مرحله خوانده شود).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  1. تصمیمات گرفته شد و فعاليت آغاز گرديد.

در زمان جلسات نسبتا طولانی بيروت و لندن اداره مركزي سيا در غياب روزولت كار زيادي نتوانست در اين مدت انجام دهد بجز پیش رفتهایی که در زمينه ارتباط نزديك بين سازمان سيا و وزارت امور خارجه برقرار شد (در پاورقی همسن صفحه 26 کتاب اصلی مینویسد: وزیر امور خارجه آمريكا جان فوستر دالس و معاون او  ژنرال سيدل اسميت و معاون دیگر هاريسون فري من ماتيوز، دستيار وزارت امور خارجه آقاي هنري باي رودي، معاون دستيار وزارت امور خارجه آقاي جان دورن فورد جرنرگان، آقاي جيمز لامپتون بري كه سازمان سیا با اين افراد رابطه برقرار كرده بود) این واقعیت که نقشه عملیاتی براي سرنگونی مصدق آماده شده بود بر افرادی در وزارت امور خارجه آمریکا پوشيده نبود گر چه بايد خاطرنشان كرد كه امنيت و سری ماندن این نقشه باید تا لحظه به اجراء درآوردن آن می باید جزء ركنی اساسی بماند و سرانجام هم بسيار خوب سری ماند که کاری مهم بوده است.

شعبه ایی از وزارت امور خارجه آمریکا که مسئولیت يونان- تركيه- ايران داشت دو يادداشت عرضه نمود يكي در 6 ژوئن 1953 (16 خرداد 1332) تحت عنوان «پيشنهادات جهت عوض كردن دولت در ايران» و ديگري یادداشتی غير رسمی و بسیار محرمانه بود تحت عنوان «سنجش‌ها و ارزیابی هائی كه دولت آمريكا باید بكند تا بتواند به دولت آينده ايران كمك نماید».

وظیفه افراد در وزارت امور خارجه نبود كه براي اين نقشه از مقامات بالای خود دستور بگيرند ولي وزارت امور خارجه صريحاً اعلام كرد كه قبل از قبول اين طرح توسط آنها بايد دولت بريتانيا تعهد كند كه در مورد مسئله نفت با دولت ايران سياست انعطاف پذيري در پيش خواهد گرفت.

آقاي لزلي حربرت نماينده سازمان جاسوسي انگليس درسفارت بريتانيا در آمريكا همت خود را بخرج داد و توانست اطمينان كامل از دولت بريتانيا در اين مورد بگيرد. اين اطمينان بوسيله يادداشتي بوسيله سفير انگليس در آمريكا (راجر ميلر مانكين) به اسميت در وزارت امور خارجه آمريكا در تاريخ 23 ژوئيه 1953 (اول مرداد 1332) تحويل داده شد. همچنين وزارت امور خارجه آمریکا مي‌خواست كه مطمئن شود كه به اندازه كافي كمك مالی بدولت جديد ايران در نظر گرفته شده است قبل از اينكه تائيد نهايي اين عمليات را نماید.

همزمان با اين جريانات سفير آمريكا در تهران (لوئی هندرسن) براي مشورت به آمريكا برگشت در تاريخ 8 ژوئن گفتگوها و تبادل نظر بين هندرسن و سازمان سيا شروع شد كه يادداشت اين جلسات در پرونده (عمليات آژاكس) است. در این مرحله بنظر می رسید که هندرسن عقیده اش را در مورد همكاري شاه با عملیات تغيير داده بود و احساس ميكرد براي صدور فرمان شاه بهتر است مجلس شورای ملی ایران اول رأي عدم اعتماد به مصدق دهد و او سعي مینمود كه پيشنهادات سازنده دیگری بدهد و در این مورد همكاري ميکرد. هندرسن قبول کرد كه تاریخ برگشت خود به ايران را به تعويق بيندازد و براي مدتي گردش به اروپا برود. عقيده بر اين بود كه وجود سفير آمريكا در ايران در مراحل نهايي اين عمليات صلاح نيست. علاوه بر اين غياب طولاني او از ايران ميتوانست به جنگ اعصاب و روانی علیه مصدق بيشتر دامن بزند.

طرح عمليات سیا و سازمان جاسوسی انگلیس در ایران در تاريخهاي زير مراحل تائيديه خود را گذرانید:

در تاريخ اول ژوئيه 1953 (10 تيرماه 1332) توسط رئيس سازمان جاسوسي انگليس تائيد شد.

در تاريخ اول ژوئيه 1953 (10 تيرماه 1332) توسط وزير امور خارجه انگليس تائيد شد.

در تاريخ اول ژوئيه (10 تيرماه 1332) توسط نخست وزير بريتانيا تائيد شد.

در تاريخ 11 ژوئيه 1953 (20 تيرماه 1332) توسط رئيس سازمان سيا تائيد شد.

در تاريخ 11 ژوئيه 1953 (20 تيرماه 1332) توسط وزير امور خارجه آمريكا امضاء و تائيد شد.

در تاريخ 11 ژوئيه 1953 (20 تيرماه 1332) توسط رئيس جمهور آمريكا تائيد شد.

بدونه منتظر ماندن برای تائید نهايي این علیات فعالیتهای دامنه داري در زمينه‌هايي كه از قبل معٌين شده بود شروع شد تا به ثمر رساندن هدف اصلي کمک کند. علاوه بر واگذاری مبلغ يك میلیون دلار به ستاد عملياتي تهران در ماه آوريل 1953(فروردین – ارديبهشت 1332) كه بطور پنهاني به پشتيباني زاهدي خرج شود و در تاريخ 20 مه 1953 (  ) به این ستاد در تهران اجازه داده شد كه هفته‌اي يك ميليون تومان (نرخ دلار 90 ريال) براي خريد همكاري نمايندگان مجلس شوراي ملي ایران خرج كنند.

حدود آخر ژوئن 1953 (اوايل تيرماه 1332) ستاد عملياتي سيا در تهران رابطه مستقيم با برادران رشيديان برقرار كرد و به آنها و افرادي كه با آنها در تماس بودند دستورات لازم داده شد و نقش آنها را در پيشبرد عمليات معين نمود.

در اداره مركزي سازمان سيا در آمریکا در تاریخ 22 ژوئن 1953 (اول تيرماه1332) دو گروه جهت پشتیبانی از عملیات در ایران داير شد. يك گروه برياست كارول كه در وسط ژوئن 1953 (25 خرداد 2332) از نيكوزيا برگشته بود وظيفه تحقيق و بررسي در زمينه نظامي اين عمليات جهت سرنگوني مصدق را به عهده داشت (گزارش كارول در زمينه نظامي عمليات آژاكس در ضميمه است). هدف اين بود كه اطلاعات دقيقي به زاهدي و كساني كه با او همكاري مي‌كنند جهت اقدامات نهايي داده شود. احساس بر اين بود چون ایرانیان افرادی پر حرف و چانه زن و اغلب غير منطقي هستند باید تمام همت را به كار برد كه آنها در موقعیتی قرار داده شوند كه هر كدام از آنها بدانند كه چه كاري و وظیفه ایی و نقشی را باید بازی کنند و آنها را زیر نظر قرار داد که وظایف شان را انجام دهند. صحت اين نظریه در باره آنها با خنثی کردن اوليه عملیات به دلیل درز کردن نقشه توسط آنها و با خبر کردن دولت مصدق از نقشه کودتا روشن شد.

گروه ديگر به رياست ويلبر مسئوليت جنگ رواني عليه دولت مصدق را بعهده گرفت و مسئوليت هر دو گروه به عهدهء آقاي جان هنري والر رئيس خاور نزديك شعبه 4 سيا بود كارول در اواسط ژوئيه 1953 (24 تيرماه 1332) به تهران رفت. او سر راهش در لندن نقشه نظامي خود را با نورمن دابي شر در ميان گذاشت و سرانجام در 21 ژوئيه 1953 (30 تيرماه 1332) به تهران رسيد. گروه ويلبر راهنماهايی طبق برنامه تعيين شده به تهران تلگراف كردند و هدف اين بود كه همه جزئيات جنگ اعصاب علیه مصدق طبق بر نامه با استفاده از طرق مختلف روانی تعيين و اجراء شوند. در همین زمان مقدار زيادي مقاله‌های ضد مصدق نوشته يا طرح و رئوس آن‌ها بوسيله گروه سیا ريخته شد و گروه هنر و نقاشي سازمان سيا بطور دائم تشويق و راهنمايي گردیدند كه همچنین تعداد زيادي كارتون‌های (کالیکاتورهای) ضد مصدق و روزنامه های (پوستر وزين) تهيه كنند. علاوه بر اين، اين هنرمندان يك طراحي و نقاشي پرارزشی از زاهدي كردند كه در آن شاه زاهدي را بملت ايران هدیه ميكرد. وقتی که این مقاله‌ها و نوشتجات و نقاشي‌هاي زياد روي هم تلمبار شدند در 19 ژوئيه 1953 (28 تيرماه 1332) يك کروه مخصوص (پست مخصوص سریع) آنها را به تهران برد. در تاريخ 22 ژوئيه 1953 (31 تيرماه 1332) ستاد عملياتي سيا در تهران شروع به تقسيم آنها در بين گماشتگان و مأموران خود كرد. آنچه كه بر سر اين مواد مورد استفاده آمده است در صفحات بعدي توضیح خواهیم داد.

تا زمانيكه اين عمليات براي اجرا بوسيله مسئولان و مقامات بريتانيا و آمريكا امضاء و تأييد نشده بود شاخه خاور نزديك و آفريقاي سازمان سيا افرادي كه در ايران واجد شرايط بودند انتخاب نموده و با تماس با آنها در اين دوران آنها را به گروه كساني كه براي پياده كردن طرح عملياتي آماده ميشدند ملحق ميكرد و سرانجام آقاي روزولت رئيس شاخه خاور دور و آفريقاي سيا بعنوان فرمانده صحنه عمليات انتخاب شد و آقاي جان لوويت يكي ديگر از همكاران او در همان اداره را به قبرس فرستادند تا در مركز سه راهه ارتباطات بين تهران- قبرس و واشنگتن كار كند و آنجا را اداره كند در حاليكه سرگرد استيفن جانسون ميدز از طرف سازمان سيا مأمور ملاقات با شاهزاده اشرف پهلوي خواهر دوقلوي شاه در پاريس گرديد. آقاي جوزف گودوين رئيس سيا در تهران بعنوان رئيس ستاد افراد مستقر در تهران زير نظر روزولت در تمام دوره عمليات آژاكس تعيين شد، آقاي جورج كارول كه وظيفه طرح و برنامه‌ريزي نظامي عمليات را در واشيگتن به عهده داشت با همان مسئوليت به تهران فرستاده شد، دکتر دونالد ويلبر در تمام دوران عمليات مسئول تبليغات و جنبه پروپاگاندا اين عمليات را داشت و با گروه هنر و فن و نقاشي سازمان سيا جهت تهيه مواد مورد مصرفی جهت استفاده در تبليغات سوء عليه دولت  مصدق همكاري نزديك داشت، آقاي جان والر كه از تهران تازه به مركز سيا در واشيگتن برگشته بود در آنجا جهت مشورت و ارتباط با وزارت دفاع و امور خارجه در دوران عمليات آژاكس ماند، آقاي راجرگوران رئيس سابق سيا در تهران كه مراحل اوليه عمليات را در تهران بعهده داشت. لازم به يادآوري است كه آقاي گوران در عرض پنج سال خدمتش در ايران در رشد و اضافه كردن تعداد گماشتگان  سازمان سيا نقش بسيار مهمي بازي كرد كه اين افراد براي پيروزي و به ثمر رساندن عمليات آژاكس مورد استفاده قرار گرفتند.

 

یادداشت مترجم در آخر این قسمت

در مورد سری ماندن نقشه این عملیات که از طرف سیا تایید فراوان شده باید دانست که نقشه آن حتی در امریکا سری نماند بگفته دکتر محمود مصدق فرزند دکتر غلامحسن مصدق و نوه دکتر محمد مصدق که در مقاله دیگری استفاده شده قسمتی از آنرا در ذیل می آید:

" مصدق به آزاديهاى شخصى احترام مى گذاشت و رسانه هاى عمومى را صدای مردم می دانست. آزادى انتخابات و رعايت قانون را تشويق می كرد و حقوق انسانى شهروندان را سرلوحه برنامه هاى دولت خود قرار داده بود. مصدق به گونه ای عمل مى كرد كه خود او و دولتش سرمشق سايرين در اجتماع باشند. براى نمونه نوه دكتر مصدق برايم تعريف كرد كه وقتى در زمان كودتا در آمريكا دانشجو بود خانم يكى از ديپلمات هاى ایرانی در آمريكا بطور محرمانه  به او خبر داد كه مأموران امنيتى آمريكا و انگليس در حال تدارک كودتائى جهت سرنگونى و نابودى دولت دكتر مصدق هستند. آن خانم از نوه دكتر مصدق خواست كه هر چه زودتر پدربزرگش را در جريان قرار دهد. نوه دكتر مصدق به او تلگراف كرد و از طريق فرد مطمئنى نيز براى او پيغام فرستاد ولى در كمال تعجب همانطورى كه آن خانم به ايشان گفته بود سر موقع كودتا شد و نوه دكتر مصدق به دليل قطع خرجى و فشار فراوان روى خانواده شان به ايران برگشت. ايشان اضافه كرد وقتى حدود يكسال و نيم بعد از كودتا كه پدربزرگم را در زندان ديدم از او پرسيدم كه آيا تلگراف و پيغام او را دريافت كرده بود؟ دكتر مصدق با حالت برافروخته اى پاسخ داد كه پيغام هاى او را دريافت كرده بود ولى نمى توانست قانون را زير پا بگذارد و حمام خون به راه بيندازد. به خصوص كه پول هاى انگليس و آمريكا عده زيادى از افراد با نفوذ در اجتماع و مجلس و حتى ارتش و روحانیت را تا آن زمان خریداری کرده بودند."

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  1. اهرم های فشار عليه شاه

از ابتداي طرح نقشه اين مسئله به وضوح شناخته شد كه شاه بايد نقش بخصوصي در اين عمليات بازي كند حتي اگر كاملاً با اين موضوع مخالف باشد. در نتيجه اقداماتي صورت گرفت كه ترس شديد او كه بقول خودش از «دست پنهان انگليسها» وحشت داشت كاسته شود و به او اطمينان داده شود كه دولتهاي امريكا و بريتانيا كاملاً پشتيبان او هستند و مصدق بايد برود. اين برنامه‌ طوري زمينه‌چيني و پي‌ريزي شد كه در نتیجه سرانجام شاه راهي جز امضاء كردن «فرمان» برايش وجود نداشته باشد. در تاريخ 23 ژوئن 1953 (دوم تيرماه 1332) فهرست و برنامه ساعات ملاقات نمايندگاني كه به نزد شاه فرستاده خواهند شد در اداره مركزي سازمان سيا طرح ریزی شد. در مراحل بعدی اين طرح طبق همين نقشه عملي گردید. در مراحل ابتدايي قرار شد كه با شاهزاده اشرف كه در پاريس بود تماس گرفته شود. طبق نقشه قرار شد در تاريخ 10 ژوئيه 1953  (19تيرماه 1332) در پاريس با وي ملاقات و سپس او را به تهران بفرستند که در تاريخ 20 ژوئيه 1953 (29 تيرماه 1332) شاه را در تهران ملاقات كند. هنوز اسدالله رشيديان در ژنو بود و قرار شد كه او با اشرف پهلوي تماس بگيرد و او را براي ملاقات با داربي شر نماينده سازمان جاسوسي انگليس و نيز نماينده سازمان سيا آماده كند (سازمان جاسوسي انگليس اطمينان داده بود كه تماس با اشرف در پاريس كاملاً بلامانع است). ميدز در لندن به داربي‌شر ملحق شد و با هم در 10 ژوئيه (19 تيرماه 1332) به پاريس رفتند ولي اشرف در پاريس نبود و اسدالله رشيديان او را در جنوب فرانسه روز 15 ژوئيه 1953 (24 تيرماه 1332) پيدا كرد. اسدالله رشيديان با او ملاقات كرد ولی متوجه شد كه اشرف علاقه‌یی به بازی اين نقش ندارد. در هر حال در عرض روز بعد در دو جلسه ملاقات با این مأموران اشرف حاضر شد كه هر كاری كه آنها بخواهند برایشان انجام دهد (قضيه اينكه اشرف با ديدن پالتوی پوست و چمدانی از اسكناس چشمانش برق زد ... .. تسليم خواست آنها شد این موضوع در كتاب "همه مردان شاه" بوسيله استيفن كينزر بخوبی شرح داده شده است – مترجم). اشرف گفت كه برگشت او به ايران در روزنامه‌هاي طرفدار مصدق غوغا راه خواهد انداخت و اميد داشت كه آنها بتوانند روي اين مسئله سرپوشي بگذارند. ميدز در لندن به روزولت ولي ويت گزارش داد و سپس به پاريس برگشت و در نزديكي اشرف اقامت گزيد تا موقعيكه اشرف به ايران برگشت (پاورقي صفحه 30 تحقيق و برداشت ميدز از شخصيت و خصوصيات اشرف در پرونده بايگاني آژاكس است).

اشرف در تاريخ 25 ژوئيه 1953 (3 مرداد 1332) بعنوان يك مسافر معمولی به تهران رسيد. همانطوريكه انتظار ميرفت برگشت تاييد نشده‌اش باعث غوغايي شد. چون بلادنگ از شاه و از دولت مصدق تقاضاي برگشت او شده بود. هر دو گروه بسيار خشمگين شدند. شاه از ملاقات اشرف اجتناب كرد ولی اشرف توانست نامه‌ایی توسط يكي از عوامل سازمان جاسوسي انگليس [سلیمان بهبودی[ كه رئيس تشريفات دربار بود نزد شاه بفرستد. بهبودی در تمام اين دوران پر تلاطم وفادار باقي ماند. اين نامه محتوی اين مطلب بود كه ژنرال شوارتسكف از امريكا براي مأموريتی مشابه او (اشرف) براي ديدن شاه به ايران خواهد آمد. شاه از اين خبر خوشحال شده و در عصر روز 29 ژوئيه 1953 (7 مرداد 1332) خواهرش (اشرف) را پذیرفت. اين ملاقات با آشوب و جنجال شروع شد ولی با آشتي و مصالحه خاتمه یافت. روز بعد اشرف به اروپا برگشت. اين همان چيزي بود كه از قبل طراحي شده بود ولي بخاطر واکنش روزنامه‌هاي طرفدار مصدق به حضور اشرف در ايران کارمفیدی بود كه او توانست از ايران خارج شود دومین فرستاده و مأمور سري که به نزد شاه فرستاده شد اسدالله رشيديان مهمترين عامل یا گماشته سازمان جاسوسي انگليس در ايران بود. هدف از ملاقات او با شاه اين بود كه شاه را كاملاً قانع كند كه او سخنگوي رسمی دولت بریتانیا در ایران است. بری این کار همانطوريكه در طرح و نقشه اين عمليات گنجانده شده بود انتخاب عبارت كليدي از طرف شاه كه آنرا در بخش فارسي راديو بي بي سي در تاريخ و وقت معين تكرار كنند پيروي و اجراء شد. در لندن ترتيب اين كار با داربي شر گذاشته شده بود كه اين «عبارت كليدي» شاه را به بي بي سي بفرستد. شاه در تاريخ 30 ژوئيه و دوباره 31 ژوئيه 1953 (8 و 9 مرداد 1332) اسدالله رشيديان را ديد و عبارت كليدي خويش را در موعود مقرر از بخش فارسي راديو بي بي سي شنيد گر چه شاه به نقش رشیدیان مطمئن شده بود ولي مقداری وقت خواست كه در مورد اين مسئله فكر كند و وضعيت را بررسي نماید. اسدالله توانست كه شاه را براي بازديد ژنرال شوارتسكف آماده كند كه او نيز همان پیام را برای شاه تکرار نمود به دین معنی كه دولتهای آمريكا و بریتانیا با هم كاملاً در پشتيباني و به اجراء درآوردن اين عمليات متوفق القولند.

شوارتسكف به اين دليل توسط طراحان اوليه نقشه اين عمليات انتخاب شد چون از سالهاي 1942 تا 1948 (حدود سال 1320 تا 1326) كه رئيس ژاندارمري ايران و از طرف دولت آمريكا به اين مأموريت فرستاده شده بود با شاه روابط دوستانه و حسنه‌اي داشت. وقتي كه شوارزسكف توسط جان والر در مركز سازمان سيا در روز 19 ژوئيه 1953 (28 تيرماه 1332) دعوت به انجام اين مأموريت شد او با علاقه فراواني آنرا پذيرفت. شوارتسكف گفت او از این نظر نزد شاه معروف بود كه چیزهایی را كه كسان ديگر به شاه نمي‌گويند او به شاه گوشزد ميكند و او مطمئن بود كه ميتواند همكاري شاه را جلب نماید. برای رد گم کردن حکومت صدق به شوارتسكف مأموريت سرپوشيده اي داده شده بود بدينمعني كه او از كشورهاي لبنان، پاكستان و مصر بازديد خواهد كرد ولي توقف او در تهران فقط بصورت موقت و سرراهي سر راهش به اين مقصدهاي اصلي جلوه کند. شوارزسكف در تاريخ 21 ژوئيه 1953 (30 تيرماه 1332)  با هواپيما به بيروت (پايتخت لبنان) رفت.

مأموريت شوارتسكف اين بود كه سه كاغذ از شاه بگيرد كه آنها بيشتر در برنامه عمليات توضيح داده خواهند شد. اينها عبارتند از: (1) فرمان انتخاب زاهدي بعنوان رئيس ستاد ارتش (2) نامه‌اي كه در آن شاه اعتماد خود را به زاهدي اعلام كند تا بتواند بوسیله آن همكاري افراد ارتش ايران را جلب نماید و (3) فرماني كه از تمام سلسله مراتب آرتش خواسته شود كه فرمانده ارتش و فرمانده كل ارتش داران او را پشتيباني كنند. احساس بر اين بود كه شاه راحت تر این فرمانها راامضاء میكرد تا اينکه از او خواسته شود كه بوسيله فرماني مصدق را بركنار كند. همچنين عقيده بر اين بود (در آن زمان) كه عمل جايگزيني مصدق از مجلس شوراي ملي بايد آغاز شود.

اتفاقاتي كه در روز 21 ژوئيه 1953 (30 تيرماه 1332)  در تهران رخ داده عده زيادي از افراد محافظه كار طرفدار مصدق را به تعجب انداخت. در تظاهرات سالگرد سرنگوني حكومت قوام و مسئله نفت كه بر پا شد واضح بود كه طرفداران حزب توده خيلي بيشتر از طرفداران جبهه ملي به خيابانها آمده‌اند و اين براي عده‌اي از مردم عادي معرف اين قضيه بود كه حزب توده چقدر زير ساية حكومت مصدق قوي شده است. در اين موقع افرادي كه با ستاد عمليات در تهران كار مي‌كردند در چندين زمينه به فعاليت مشغول بودند. فعالیتهای تبليغاتي عليه مصدق بطور روز افزون نيروي بيشتري پيدا ميكرد. به ] اين كه بود اگر ميدانيد که صاحب چه نوع فعاليتي و يا كاري داشته- [ مبلغ چهل و پنج هزار دولار وام داده شود چون عقيده بر اين بود كه با این کار او به گروه عملیات ملحق شده و تابع ما خواهد شد. مصالح و مواد اولیه تبلیغاتی كه در اداره مركزي سازمان سیا تهيه میشدند به ايران آورده ميشدند و ستاد عملیات در تهران آنها را در اختيار اسدالله رشيديان قرار ميداد که زیر نظر آنها در تبليغات سوء عليه مصدق آنهارا استفاده کنند. پشرفت در این زمینه سریع بود و تا آخر آن ماه يك مركز جنگ تبليغاتي روانی عليه مصدق و به نفع شاه در آذربايجان نیز در حال فعالیت بود. به موازات این اقدامات برای رد گم کردن با در دست داشتن نقشه جانشینی تماس نزديك با تركيب ] دکتراميني و قشقایی[ و ] سران ايل قشقايي [ برقرار بود تا حواس دولت مصدق را از عمليات اصلی  آژاكس دور نگه داشته شود و همچنان اين طرح پنهان باقي بماند. گفتگوها با (به احتمال زیاد با خسرو قشقايي و برادران قشقايي شده بود) ادامه داشت. حتی در يك مرحله ستاد عملیات در تهران پيشنهاد كرد كه يكي از برادران به آمريكا فرستاده شود و اداره مركزي سازمان سيا فوراً به تحقيق در اين زمينه پرداخت و سازمان جاسوسي انگليس را از وجود چنين گفتگوهايی با اين برادران آگاه كرد. سازمان جاسوسي انگليس پيشنهاد كرد كه اگر لازم باشد ميتوان از امكانات در منطقه تحت نفوذ اين برادران استفاده كرد تا شورش و طغيان علیه دولت مصدق ايجاد شود.

ستاد عملياتي سيا در تهران در این زمان بطور مستقيم با زاهدي ارتباط داشت. زاهدي در تاريخ 21 ژوئيه 1953 (29 تيرماه 1332)  از پناهگاهي كه در مجلس شورای ملی بر گزیده بود بيرون رفت. بعد از چندين جلسه ملاقات رئيس ستاد عمليات تهران (گويران) و مسئول وابسته او (گودوين) به سيا گزارش دادند كه زاهدي فاقد برنامه محكم، و انرژي لازم است. آنها نتيجه‌گيري كردند كه زاهدي بايد از نزديك راهنمايي و هدايت شود و برنامه‌هاي لازم براي او چيده شود.

تا 26 ژوئيه 1953 (4 مرداد 1332) چندين مهره حساس عمليات در جايگاهایشان مستقر شدند: روزولت و شوارتسكوف در تهران بودند، لي ويت چند روز قبل از اين تاريخ در نيكوزيا بود، و سفير آمريكا در تهران (هندرسن) براي استراحت به سالزبورگ رفته بود تا در آنجا براي دو هفته با اضطراب بماند. در نيكوزيا لي ويت كارهاي مهمي انجام داد از جمله اینکه با تماس با مأموران  جاسوسي انگليس توانستند برنامه كاملی جهت از كارانداختن مركز تلفن و مخابرات تهران را از طریق لندن دريافت كنند.

با رسيدن روزولت در تهران وضعيت و موقعيت محل دوباره ارزيابي شد. بعنوان قسمتي از جنگ اعصاب عليه مصدق تصميم گرفته شد كه تماس بين مقامات بالاي آمريكايي و مسئولان حكومت مصدق قطع شود. از رئيس تي سي آ (ويليام وارن) خواسته شد كه تماس خود را با دولت ايران كم كند و به كاردار نظامي آمريكا در تهران (ژنرال فرانك مالك كلي) دستور داده شده كه با افسران ايراني كه هنوز به مصدق وفادار هستند برخورد غير دوستانه داشته باشد. در اين مرحله تصميم گرفته شد كه ماهيت سندهايي كه بايد بوسيله شاه امضاء شوند عوض شوند. اين اسناد به دو سند كه يكي زاهدي را به عنوان رئيس ستاد بزگ ارتشداران معرفي و ديگري رفراندوم مصدق براي انحلال مجلس را غيرقانوني اعلام ميكرد محدود ميشد. در حالي كه ماه ژوئيه 1953 (تيرماه – امرداد 1332) تمام ميشد افراد ستاد كه مسئول جنگ تبليغاتي عليه مصدق بودند خبر از اثرات مثبت اين تبليغات را دادند اینكه ]7. اين كيست [ كه قبلاً طرفدار مصدق بودند ضد مصدق شده اند. همچنين گفته شد كه اثرات خوبي بيانات دالس وزير امور خارجه امريكا كه به پيشنهاد سازمان سيا در تاريخ 28 ژوئيه 1953 (6 مرداد 1332) ایراد شد داشته است. (در پاورقي صفحه 33 كتاب نوشته شده است که دالس در کنفراس مطبوعاتی گفت: فعالیت روزافزون حزب کمویست در ایران و تحمل آنها بوسیله دولت یران نگرانی برای آمریکا تولید کرده است. این تحولات امکان هر گونه کمک مالی به دولت ایران را مشکل تر کرده است.

از طرف دیگر همچنین تقاضا شد كه روزنامه‌ها در آمريكا بازتاب و انعكاسي از جنگ مطبوعاتي در ایران علیه مصدق را در خود منعكس كرده و مقالات مشابه در آنها گنجانیده شود.

در تاريخ اول اوت 1953 (10 مرداد 1332) دو روز بعد از اينكه شاهزاده اشرف ايران را ترك كرد و شاه پيام تنظيم شده خود را از راديو بي بي سي شنيد و قانع شد که اسدالله رشيديان سخنگوي رسمي دولت بريتانياست، شوارتسكف جلسه طولاني با شاه داشت.

شاه از وحشت اينكه مبادا ميکروفوني از طرف مصدق در دفتر كارش نهاده باشد، ژنرال شوارتسكف را به سالن رقص بزرگي برد و سپس ميز كوچكي را به  وسط آن كشيد و سپس هر دو بر روي آن نشستند و شروع به صحبت کردند. شاه پيشنهاد امضا كردن مدارك مورد درخواست را رٌد كرد چون به وفاداري ارتش اطمينان نداشت و گفت که او بايد قبلاً تمام اعضاي كابينه دولت جديد را تأييد كند، و به او وقت داده شود كه او بتواند محاسبات پيروزي و شكست اعمالی كه باید انجام بدهد بررسی نماید. از طرف ديگر شاه گفت اگر مصدق طبق نقشه رفراندوم را انجام دهد و مجلس شوراي ملي منحل شود او طبق قانون اساسي قدرت دارد كه مصدق را از نخست وزيري عزل و ديگري را بجاي او انتخاب كند. پس از اين ملاقات، ملاقاتهاي ديگري در چندين جلسه بين روزولت و شاه و رشيديان و شاه بود. در طول اين جلسات فشار بيرحمانه‌اي به شاه وارد كردند كه او را از سنگري كه زير دودلي و بي تصميمي گرفته بود خارج كنند.

در تاريخ دوم اوت 1953 (11 مرداد 1332) راجر گوران كه از اعضاء پرسابقه و با تجربه در تهران بود براي خدمت در مركز سازمان سيا به آمريكا برگشت. گرچه علم و تجربه او در اين مراحل حساٌس عمليات با ارزش بود ولي قضاوت اين شد كه با رفتن او بتوان به جنگ رواني عليه مصدق دامن زد و این اقدام قسمتي از طرح برنامه بود كه با این اقدامات مقامات حكومت مصدق را گيج و پریشان نمود و برايشان مزاحمت فراهم نمایند. آقاي گوردن هنري ماتيسون مشاور و آقاي مالكام ملبرن از مقامات در جريان عمليات آژاكس و پيشرفت آن قرار گرفتند. ماتيسون در مصاحبه‌اي كه با ]اين چه روزنامه و يا بنگاه پراكني بود. با رعايت و راهنمايي و دستورات مركز ستاد عمليات پيروي كرد و براي گمراه كرن و انحراف توجه از عمليات آژاكس نظرها را به گروه  با اميني و قشقايي است[ معطوف داشت. در اين دوران، مثل هميشه، مصدق سعي داشت كه عنان كار را در دست بگيرد و مخالفان روز افزون خود را غافلگير كند. توجه او بطرف مجلس شوراي جلب شد چون در آنجا مخالفت با او شديدتر شده بود.

در تاريخ 14 ژوئيه 1953 (14 تيرماه 1332) به وكلاي طرفدار دولت خويش مصدق دستور داد كه استعفا دهند. چند نفر از بی طرفها و تقریبا مخالفان مصدق هم استعفا دادند تا موقعيكه جمعا 28 نفر از مجلس استعفا دادند. از مراكز لندن و واشيگتن اصرار كردند كه نمايندگان مجلس مخالف مصدق را بايد تشويق کنید كه بكار خود در مجلس ادامه دهند و در ساختمان مجلس تحصن کرده و به آنجا پناه ببرند. هدف اين بود كه وانمود شود وكلائي كه استعفا نداده‌اند از نظر قانوني مجلس را تشكيل می دهند. اين اقدامات حداقل تا قسمتي در تصميم‌گيري مصدق برای منحل کردن مجلس شوراي ملي نقش بازي كرد و انحلال مجلس او را بعنوان تنها ديكتاتور در مملكت باقی مي‌گذاشت بخصوص كه از لايحه اعطاي اختيارات تام به خودش چندين ماه مانده بود. بهرحال مصدق بايد راهي قانوني پيدا ميكرد چون فقط شاه اختيار داشت كه مجلس را منحل كند. او با بر پا كردن یک رفراندوم و همه پرسي كه در آن از مردم پرسيده ميشد كه به انحلال مجلس شوراي ملي جواب مثبت و يا منفي دهند به اين مقصد خود رسيد. اين همه پرسي يك جعل آشكار بود كه در روز 4 اوت 1953 (23 مرداد 1332) در تمام ايران برگزار شد و نتيجه آنرا که اعلام كردند گفتند که حدود دو ميليون نفر به آن نظر مثبت دادند كه باید مجلس شوراي ملي منحل و فقط چند صد نفر مخالف این نظریه بودند. آنطوريكه مصدق انتظار داشت اين همه پرسي برایش اقدام سياسي خوب و مثبتی نبود چون به نظر می رسید که او تجاوزي آشكار به قانون اساسي ایران کرده است. اين عمل همچنين با عث ترس وهراس فراوانی در میان عده زيادي از مردم عادي ایران كه بوطن خود علاقه مند بودند شد كه چطور مصدق به قانون اساسي تجاوز کرده است.

در روزهاي همه پرسي ستاد عمليات آژاكس در تهران گزارش فعاليتهاي وسيع خود را در چندين زمينه داد كه حكايت از فعاليت شديد مأموران و گماشتگان در خاطرنشان دادن اين كلمه كه این همه پرسي چیزی جزء عملی «غير قانوني» نبوده است. این فعالیت ها و تبلیغات سوء از روزهاي قبل از رفراندوم شروع و تا بعد از آن ادامه داشت و تمام اعلاميه‌هائي كه از طرف يك رهبر مذهبی در اين روزها صادر ميشد نیز اين نكته را شدیداً تأكيد ميكرد. ستاد عمليات همچنين گزارش داد كه تا آن زمان حدود بيست روزنامه به مخالفان سر سخت مصدق پیوسته بودند و بيش از پانزده عدد از كارتون‌هاي (کارلیکاتورهای) ضد مصدق كه در مركز سازمان سيا در واشيگتن تهيه شده بودند در 8 هفته رفراندوم و همه پرسي در اين روزنامه‌ها به چاپ رسیده و منتشر شده بود. در تاريخ 4 اوت 1953 (23 مرداد 1332) ستاد عمليات در تهران خبر دار شد كه مصدق از قصد واقعي ديدار اشرف باخبر شده و افراد ستاد احساس ميكنند كه بزودي عليه آنها دولت مصدق اقدام خواهد کرد. در تاريخ 4 اوت 1953 (                    ) همانطوريكه قرار بود هندرسن سفير آمريكا در ايران از سالزبرگ به تهران رفت. در تاريخ 9 اوت  1953 (18 مرداد 1332) لوويت او را در بيروت ملاقات كرد و از او خواست كه چند روزی در برگشت خود به تهران تأخير كند چون برنامه به اجراء درآوردن عمليات مقداري عقب افتاده است. در همين ايام هندرسن و مسئولان وزارت امور خارجه آمريكا مشغول تهيه نقشه و طرحی بودند كه دولت آمريكا بعد از پيروزي عمليات آژاكس به مرحله اجراء درآورد.

در تهران ملاقاتها با شاه ادامه داشت. در تاريخ دوم اوت 1953 (11 مرداد 1332) اسدالله رشيديان گزارش مفصلی از پيشرفت های عمليات آژاكس را به دولت بریتانیا  داد و خبر داد كه شاه حاضر شده است كه مصدق را از كار بركنار و زاهدي را بعنوان نخست وزیر و معاون ستاد (فرمانده كل قوا) بزرگ ارتش داران معرفي كند و ژنرال وثوق را بعنوان فرمانده كل قوا انتخاب نماید. در سوم اوت 1953 (12 مرداد 1332) روزولت جلسه ملاقات طولاني بدون نتيجه‌گيري با شاه داشت. شاه گفت كه آدم ماجراجويي نبوده و نميخواهد این بازی را شروع كند. روزولت به اين نكته اشاره كرد كه راه ديگري وجود ندارد كه بتوان دولت مصدق را عوض كرد و سرانجام انتخابي است بين مصدق و نيروهاي وابسته به او از يك طرف و شاه و ارتش او از طرف ديگر و فعلاً شاه وضعیتی بهتر دارد كه امكان میرود اين فرصت را از دست بدهند. روزولت سرانجام به شاه گفت چند روز ديگر به انتظار تصميم او خواهد ماند ولي وقتي ايران را ترك كند شاه متوجه خواهد شد كه عمل نكردن او باعث تبديل ايران به حكومت  كمونيستي و يا كشور كره دومي در آسیا است. روزولت نتيجه‌گيري كرد كه دولت او (آمریکا) حاضر به اين پيش آمدها براي ايران نيست و بايد در فكر نقشه‌هاي ديگري باشيم. در ملاقاتهاي بعدي شاه از روزولت تقاضا كرد كه با پرزيدنت ايزنهاور مشورت شود كه او بتواند مصدق را از كار بركنار كند. روزولت به او اطمینان داد که او پيام شاه را به پرزيدنت خواهند رساند ولي او خاطر نشان ساخت كه نظرات رییس جمهور و دولت آمريكا روشن است و شاه از آنها كاملاً واقف است. ولی كاملاً بر حسب تصادف و خوش شانسي پرزيدنت وقتي در چهارم اوت 1953 (13 مرداد 1332) در سناي آمريكا سخنراني ميكرد از موضوع مقداري خارج شد و حرفهايي زد كه منظورش به اين صورت تعبير گردید كه دولت آمريكا دست روي دست نمي‌گذارد. تا ايران سقوط كند و به دست كمونيستها و به پشت پرده آهنين كمونيسم کشیده شود. روزولت اين سخنان پرزيدنت را به خوبي مورد استفاده قرار داد و به شاه گفت كه سخنان پرزيدنت براي راضي كردن شاه بوده است و احتياجي به ابراز عقيده از طرف پرزیدنت در مورد مصدق ديگر نبود. در آخر جلسه شاه گفت كه او دوباره موضوع را با رشيديان گفتگو خواهد كرد. در تلگرامي كه روزولت در رابطه با اين ملاقات به مرکز سیا فرستاد گفت كه بعقيده او بدون همكاري شاه هيچ اميدي به پيروزي این عملیات وجود ندارد و اينكه ظرف دو يا سه روز آينده آخرين فشارها را به شاه خواهند آورد و يا اينكه بمرور اين فشار را در ظرف ده روز آينده زياد كنند نظر خواست. در تاريخ 7 اوت 1953 (16 مرداد 1332) رشيديان با شاه ملاقات كرد و شاه توافق نمود كه در شبهاي دهم يا يازدهم اوت 1953 (20 مرداد 1332) این کار را بکند و در 8 اوت 1953 (17 مرداد 1332) روزولت با شاه ملاقات كرد گرچه از چانه زنی او ديگر خبري نبود و موافق بود كه بعضي افسران ارتش ایران را شفاهاً تشويق کند که در این عمليات شركت کنند ولی اضافه كرد كه خود او برامسر خواهد رفت كه وانمود كند ارتش بدون اجازه او دست به اين اقدام زده است. او همچنين اضافه كرد اگر عمليات پيروزمندانه از آب درآمد او زاهدي را بعنوان نخست وزير انتخاب خواهد كرد. در 9 اوت 1953 (18 مرداد 1332) نوبت رشيديان بود كه نتیجه مبارزه را به نزد شاه ببرد و او گزارش داد كه شاه در روز 12 اوت 1953 (21 مرداد 1332) به رامسر خواهد رفت و قبل از رفتن زاهدي و افسراني كه در عمليات شرکت دارند خواهد ديد تا بطور شفاهي زاهدي را بعنوان نخست وزير انتخابي خود و رئيس دولت معرفي نماید.

در تاريخ 10 اوت 1953 سرهنگ ]حسن اخوی [ با شاه ملاقات كرد و افسراني را نام برد كه حاضرند در عمليات شركت کنند در صورتی که فرمان از طرف شاه صادر شود. شاه دوباره تكرار كرد گرچه او اين عمليات را تأييد ميكند ولي حاضر به امضاء كردن هيچ كاغذي نيست. سرهنگ ]اخوی[  به اين تصميم شاه اعتراض كرد و شاه رشيديان را جهت مذاكره بيشتر درباره اين مسئله مهم فراخواند. رشيديان به شاه گفت كه روزولت گفته است كه اگر شاه همكاري نكند او ايران را ظرف چند روز ترك خواهد كرد در آخر اين جلسه شاه به رشيديان گفت كه او كاغذها را امضاء خواهد كرد و زاهدي را نیز قبل از ترك تهران به قصد رامسر خواهد ديد. در روز بعد او زاهدي را ملاقات كرد و به رامسر رفت ولي بر خلاف قولي كه به رشيديان داده بود حاضر نشد كه نامه ها را امضاء كند ولی قول داد كه بمجٌرد فرستادن آنها نزد او در رامسر آنها را امضاء خواهد كرد.

بعد از مذاكره بين روزولت و رشيديان آنها تصميم گرفتند كه به همان تصميم اوليه لندن در طرح آژاكس برگردند و دو فرمان از طرف شاه امضاء شود در يكي زاهدي را به نخست وزير انتخاب كند و در ديگري مصدق را بر كنار كند. رشيديان و ]بهبودی[ که از گماشتگان قديمي دولت بريتانيا و [رئیس قصر شاه] بود اين سندها را آماده کردند تا عصر روز 12 اوت 1953 ] سرهنگ نعمت الا نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی[ آنها را با هواپيما به نزد شاه در رامسر ببرد.

همزمان جنگ رواني و اعصاب عليه مصدق به اوج خود رسيده بود. تقريباً همه روزنامه‌ها عليه مصدق تجهيز شده بودند و کسانیکه میتوانستند تحت نظر ستاد عمليات چيزهايي كه بنظرشان ميرسيد در اين قضيه كمك كنند انتخاب گردیدند. مأموران سازمان سيا نیز تبليغات شديد خود را بنام حزب توده عليه رهبران مذهبي در تهران مينمودند و آنها به اسم حزب توده به رهبران مذهبی اخطار ميكردند كه عواقب وخيمي در انتظار آنهاست اگر با مصدق مخالفت كنند. بنام حزب توده به آنها نیز تلفنهاي تهديدآميزي ميكردند و حتي خانه بعضي از اين رهبران مذهبي را بنام حزب توده بمب گذاري (با استفاده از بمب های بدلي و پر صدا) كردند كه بدانند تهديد های آنها جدي است!

خبر پشتيباني شاه از عمليات بطور سريع به افسراني كه بايد در عمليات شركت ميكردند با كمك ستاد عمليات در تهران «توسط افسران توطئه گر» رسانده شد. زاهدي سران ستاد عمليات را ملاقات كرد و سرهنگ ]فرزانگان[ را به عنوان مشاور ارتباط با آمريكائيها و فرماندۀ كساني كه در عمليات شركت ميكردند انتخاب کرد. سپس [فرزانگان] ژنرال [باتمانقلیچ] و سرگرد [زندکریمی] را برای دیدن زاهدی با خود برد. مأمور سيا (كارول) در تماس دائم با ]فرزانگان [ و سایر اعضاي گروه «سران توطئه گر» بود و در 13 اوت 1953 (22 مرداد 1332)  در جلسه نهائي حاضر بود كه به هر فردي از این افسران وظايف بخصوصي با استفاده از افراد تحت نظر شان داده شود. گرچه اين آخرين جلسه‌اي بود كه در آن ستاد عمليات شركت داشت و اين قطع رابطه بعدا معلوم شد که نتيجه بدي داشته است.

در حدود نيمه شب روز 13 اوت 1953 (22 مرداد 1332) سرهنگ ]نصيري[ از رامسر به تهران بازگشت و هر دو فرمان امضاء شده توسط شاه را همراه خود آورده بود. آنها را به زاهدي رسانند، بقول او (كه هيچوقت از طرف کسی تأييد نشده است) سرانجام ملكه ثريا بود كه توانست شاه را مجاب به امضاء كردن این فرامین بكند. اگر اين قضيه صحيح باشد اين همدستي ثریا غیر منتظره و انتظار آنرا  در نقشه عملیات نداشتيم.

در تاريخ 14 اوت 1953 (23 مرداد 1332) از ستاد عمليات در تهران تلگرامي به مرکز سیا در آمریکا رسيد كه در آن گفته شده بود بدليل خالي بودن خزانه دولت بمحض به نتيجه رسيدن عمليات آژاكس مبلغ پنج ميليون دلار باید بدونه هيچ معطلي به دولت جدید در ایران داده شود. هيچ خبر ديگري از تهران در آن روز نرسيد و كاري ديگري نمانده بود كه انجام گيرد. وقت آن رسیده بود که مركز سازمان سيا در آمريكا منتظر بمانند تا ستاد عمليات در تهران بوسیله عاملان و وابستگان و گماشتگانش  عمليات  را سر موقع شروع کنند.

 

 

یادداشتهای مترجم مربوط به این قسمت

بعقیده مارک گازیوروسکی که در باره کودتا تحقیق فراوان کرده و بخصوص با ایرانیان و خارجیها از دو طرف حرف زده، روزنامه اطلاعات 45000 دولار را ارزش داشته که به او داده اند ...........

مسئله دیگر در باره اسم ابان فرزنگان که اسمی است که ماموران سیا بجای عباس او را ابان مینامیده اند که معمولی است.

اسمهائی که در کروشه گذاشته شده اسمهائی که سایت کریپتوم از نسخه سند پیدا کرده متاسفانه همه این افراد بوسیله این سایت آزاد تا کنون شاخته  نشده اند ولی در بخش های بعد بخصوص در آپانديكس ت مفيد هستند.

اردشیر زاهدی در باره "فرمان" در صفحات 12 و 13 روزنامه نیمروز تاریخ 24 شهریور 1385 می گوید:

" .... هر دو فرمان به خط مرحوم هیراد رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی است در اين سند نيز گفته اند كه هيراد و اسدالا رشيديان آنرا تنظيم كردند ولی آقای زاهدی از اسم رشيديان خودداری كرده – مترجم) فرامین را اعلیحضرت در کلاردشت امضاء کردند و توسط سرهنگ نصیری که رئیس گارد بود به تهران فرستاد. .........  من او (نصیری) را که لباس شخصی آجری رنگی به تن داشت سوار کردم و بردم به منزل مصطفی مقدم. فرمان نخست وزیری را داد به پدرم ........ضمناً بعضی اقدامات احتیاطی در نظر گرفته شد به دلیل این که وضع عادی نبود. در فاصله همان دو روز توده ئی ها به وسیله عواملی که داشتند بوئی از جریانات برده بودند و در روزنامه هایشان نوشتند و اعلامیه دادند که قرار است کودتای نظامی علیه نخست وزیر بشود .......به هر حال قرار بود که سرتیپ دفتری با دو جیپ بیاید جلوی بیمارستان شماره دو ارتش در خیابان پهلوی، نزدیک آبشار. من به اتفاق سرتیپ گیلانشاه دو بار با اتومبیل رفتم به آنجا و دیدم از دفتری خبری نیست......."   

 قضیه دفتری از این نظر جالب است که در این سند آمده است که افسرانی که می دانستند که دولت مصدق از جریان کودتا در روز 25 مرداد با خبر بوده و دست به اقدام در آن روز نزدند. دفتری در رز 25 مرداد تازه رئیس شهربانی مصدق شده بود و بگفته ارشیر زاهدی امکان اینکه او خبر کودتا را به دولت مصدق درز کرده باشد کم است چون او در همان پست در دولت زاهدی ماند. در جای دیگر در عملیات گیلانشاه را مسئول سر پرستی عملیات نظامی معرفی میکند.

همه اینها با این سند می خواند  فقط آقای زاهدی باز از نام بردن افراد کاملا شناخته شده و عوامل خارجی و ماموران سیا صرفنظر کرده است و جای جلسات را یا ایشان و یا سیا مختلف نوشته است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

6: اولين كوشش

وقايع شب 15 اوت 1953 (24 مرداد 1332) هنوز كاملاً مشخص نشده است. تعريف های  اوٌليه از آنهايي كه در اين عمليات شركت داشتند آنقدر اختلاف دارد كه نميتوان واقیت وقایعی كه در آن شب تاريك اتفاق افتاد به درستی درك كرد. به هر حال، اصول شکست این عملیات در كوشش اول روشن است و بنظر می رسد که دو عامل در شکست آن دخیل بوده است. اين دو حقيقت عبارتند از: نقشه سری عملیات بوسيله یکی از افسران ايراني كه در اين عمليات شركت داشت فاش شده بود و اينكه با وجود درز کردن خبر این عمليات هنوز هم شانس پيروزي برایش وجود داشت در صورتی که افرادي كه در این عمليات شرکت داشتند در موقع حساس اقدام نموده و وارد عمل شده و خشونت بیشتری از خود نشان می دادند.

تا شب 14 اوت 1953 (23 مرداد 1332) افراد مستقر در ستاد عمليات تهران از اين تصميم كه اجرای اين عمليات به شب بعد موكول شده است خبر نداشتند. علاوه بر این مأمور اصلي ستاد عمليات تهران سرهنگ ]فرزانگان [ ديگر در تماس با ستاد مرکز سیا و اتفاقات نبود و در نتيجه ستاد عمليات قادر نبود كه فرمانده كل قواي زاهدي [باتمانقلیچ] را در وظيفه اصلي اش که بعهده گرفتن عمليات بود راهنمايي و باخبر كند.

طبق اعلاميه ژنرال تقي رياحي رئیس ستاد ارتش دولت مصدق او را از جزئیات برنامه «توطعۀ» در پنج بعد از ظهر روز 15 اوت 1953 (24 مرداد 1332) آگاه كردند ولي بنا به توضيح خود ایشان او با احتياط رفتار کرد و خانه‌اش را در شميران كه مهندس زيرك زاده و مهندس حق شناس از جبهه ملي آنجا بودند تا ساعت 8 بعد از ظهر ترك نكرد و بعد به ستاد ارتش در تهران رفت. رياحي بهرحال به فرمانده لشكر اول دستور داد كه براي ساعت 11 بعدازظهر آماده شوند. در ساعت 11 بعد از ظهر رياحي معاون خود ژنرال كياني را به باغ شاه فرستاد كه در آنجا گارد شاهنشاهي در این پايگاه نظامي در غرب تهران مستقر بود. كياني بوسيله سرهنگ [نصیری[ در باغشاه به اتفاق چند افسر ديگر كه از او پشتيباني كرده بودند بازداشت شد.

هم زمان چند كاميون ارتشي مملو از سربازان طرفدار شاه مشغول بازداشت كسان ديگر بودند، در ساعت يازده و نيم بعدازظهر آنها به خانه رياحي در شميران رسيدند. گرچه رياحي در آنجا نبود آنها زيرك زاده و حق شناس را بازداشت نمودند.

همچنين حدود ساعت يازده و نيم بعد از ظهر چندين افسر با عده زيادي سرباز به خانة حسين فاطمي وزير امور خارجه مصدق شتافتند و او را بدون آنكه به او اجازه بدهند كه كفش‌هايش را بپوش با خود بردند. همة اين زندانيان را به كاخ شاهنشاهي سعدآباد در شميران بردند و در آنجا آنها را تحت محافظت نگه داشتند.

افسراني كه ميدانستند كه رياحي از قضيه عملیات باخبر شده است اصلاً دست به اقدامی نزدند و كاري انجام ندادند ولي بقيه كه از اين جريان بي اطلاع بودند وظايفي را كه به آنها محول شده بود انجام دادند.

کمی قبل از ساعت يازده و نيم بعدازظهر حملاتي به مركز تلفن تهران شد. سيمهاي تلفن مركز ستاد ارتش و باغ شاه و منزل فاطمي و افراد ديگري كه قرار بود بازداشت شوند بريده شدند و مركز تلفن تهران در بازار تهران بوسيله سرگرد ]طبق خاطرات زاهدی در نيمروز شماره  903 تاريخ 21 مهر ماه 1385 اين فرد آزموده بوده است [  با عده‌اي سرباز تصرف شد. وقتي كه رياحي از ژنرال كياني كه به باغ شاه رفته بود خبري نشنيد به سرگرد ممتاز فرمانده تیپ سواره (mountain Brigade) و ژنرال شاهرخ فرمانده تیپ (Armered) تلفن كرد و از آنها خواست كه نيروهاي خود را به باغشاه ببرند. مقداري قبل و يا در حدود همين ساعت (يازده و نيم بعدازظهر) بقيه افسران را نيز به حالت آماده باش درآورد که شامل سرگرد پارسا، سرگرد اشرفي و سرگرد نوذري بودند. بقول افراد وابسته به زاهدي ممتاز و شاهرخ در باغشاه نیز توقيف و بازداشت شدند و آنها را با كياني تا مدتي در آنجا نگه داشتند.

منابع دولت ايران جريان سرهنگ ]نصيري[ كه ميخواست فرمان خلع مصدق را به مصدق برساند با منابع دیگر نیز اختلاف دارد. رياحي گفت وقتي كه ممتاز در حال رفتن به باغ شاه بود او بطور اتفاقي به سرهنگ ]نصيري[ برخورد و او را بازداشت كرد. طبق اعلاميه رسمي دولت مصدق ]نصيري[ در حدود ساعت يك بامداد روز 16 اوت 1953 (25 مرداد 1332) به درب خانه مصدق با چهار كاميون پر از سرباز، دو جيپ و يك ماشين مسلح (armored car) رسيد. او ادعا كرد كه نامه‌اي براي مصدق دارد كه نزد او ببرد اما فوراً بوسيله نگهبانان منزل نخست‌وزير بازداشت ميشود. امٌا [فرزانگان] تعريف ديگري كرده ادعا كرده است كه [سرهنگ نصيري[ در ساعت يازده و پنجاه دقيقه نیمه شب در خانه مصدق بازداشت شد. بعد از بازداشت ]نصيري[ بقولي گفته بود كه دو دقيقه تأخير در رسيدن سرگرد ]زند کریمی] با دو كاميون سرباز باعث شكست نقشه شد.

چیزی که تقريباً كاملاٌ مسلم است اینكه سرتیپ رياحي قبل از نيمه شب مقدار زيادي سرباز به مکانهایی كه امكان حمله به آنها میرفت فرستاده بود فقط چه عاملي باعث شد كه افسران طرفدار زاهدي نسبت به اقدامات رياحي و افراد ديگر طرفدار مصدق جواب ندهند و بي تصميم  باقی بمانند مشخص نشده است. دانستني است كه فرمانده كل قواي زاهدي ژنرال ]باتمانقلیچ[ خودش را باخت و زه زد و خود را پنهان كرد و اين اقدام او بطور حتم در آن لحظه‌هاي حساس روي روحيه بقيه افراد اثر معكوس گذاشت و همچنين خبر بازداشت سرهنگ ]نصيري[ و سرهنگ ]فرزادگان [ که در ساعت يك بامداد روز 16 اوت 1953 (25 مرداد 1332) به مركز ستاد ارتش رفت تا [باتمانقلیچ [ را ملاقات كند و دانستني است كه ژنرال ]باتمانقلیچ [ با نیت تصرف کردن ستاد ارتش آمده بود ولي وقتي تانكها و نيروهاي ارتشي آماده به مقابله با خود را ديد ترسيد و او فوراً نزد زاهدي بازگشت و به او گفت كه فرار كند ولي زاهدي فقط به او خنديد. حتي كاميونهايي كه زنداني‌ها را به ستاد ارتش مي‌آوردند با ديدن نيروهاي مخالف به همان كاخ سعدآباد برگشتند. كساني كه مسئول اين كاميونها بودند اين افراد دستگير شده و زنداني را صبح زود آزاد كردند. زاهدي با دلهره منتظر ماند كه كسي او را تا باشگاه افسران همراهي كند. حدود ساعت دو و نيم بامداد افراد ايراني كه دست به اين عمليات زده بودند متوجه از هم گسيختگي خودشان شده بودند و اينكه نيروهاي بيشتري از طرف دولت به وسط شهر آورده ميشدند و آنها وسايل نقليه زيادي را متوقف و بازدید و از آنها پرس و جويي مي‌کردند. ]فرزانگان [ و ژنرال  [باتمانقلیچ[ حدود دو و نيم ساعت در شهر گشت زدند و سرانجام ]باتمانقلیچ[ را سوار کردند و رسانیدند ولی ]فرزانگان[  به سفارت آمريكا پناه آود. در سفارت آمريكا در تهران مسئولان ستاد عمليات ساعات عصبي بدي را پشت سر می گذاشتند. جيپ آرتشي بي سيم دار به سفارت فراخوانده شد ولی راهي وجود نداشت كه بوسيله آن بتوان دانست كه در شهر تهران چه ميگذرد.

7- شكست ظاهری

در ساعت پنج و چهل و پنج دقيقه بامداد روز 16 اوت 1953 (25 مرداد 1332) راديو تهران برنامه‌اش را قطع كرد تا اعلاميه مخصوص دولت مصدق را كه حاكي از كودتاي نافرجام شب قبل بود اعلام نماید، در ساعت شش صبح مصدق اعضاي كابينه خود را ملاقات ميكرد و از آنها گزارش وضعيت را مي‌شنيد و اقداماتي جهت تقويت نيروهاي امنيتي و نظامی و مواظبت از ادارات دولتي و ساير نقاط مهم و حساس و حياتي شهر می داد. اين اعلاميه در ساعت هفت و نيم دوباره از راديو ايران پخش شد.

مسئولان ستاد عمليات سيا در ايران شب با اضطراب و بي خوابي را در اداره خود سپري كردند. در حقيقت نكات بخصوصي كه در برنامه عمليات مشخص شده بود عملي نگرديده بود. جيپي كه مجهز به بي سيم بود به سفارت نرسيد، سيستم تلفني تهران به كارش ادامه داد، در آن شب مشخص بود كه چيزهايي و يا همه چيز به خطا رفته بود. در ساعت پنج بامداد بمحض اتمام زمان حكومت نظامي كارول در شهر گردش زد و گزارش تجمع تانك و نيروي نظامي را در اطراف خانه مصدق داد و نيروهاي امنيتي ديگر در حال حركت بودند. سپس  سرهنگ فرزانگان [باید بیاد داشته باشیم که دو برادر در ارتش بودند[ به ستاد عمليات تلفن كرد و گفت كه همه چيز به بيراهه رفته و خود او بطرف سفارت آمريكا در تهران در حال فرار است كه در آنجا پناه بگيرد. در ساعت شش بامداد او رسيد و خلاصه‌اي از اتفاقات و وضعيت را داد كه شبيه اعلاميه دولت مصدق بود و با عجله به پناه گاهي پناه برد. ستاد عمليات سيا در تهران با شكست كامل عمليات و نتايج وخيم حاصل از آن روبرو بود. و لی بايد تصميم بسيار مهمي در اسرع وقت گرفته می شد. اولين كار اين بود كه با اردشير زاهدي پسر ژنرال زاهدي تماس برقرار كنند. در ساعت هشت صبح اردشير زاهدي براي ستاد عمليات خبر فرستاد كه كجاست و روزولت با ماشين به شميران در شمال تهران رفت تا از اردشير و پدرش بشنود كه هنوز در پيروزي اين عمليات شانسي وجود دارد یا نه. فوراً تصميم گرفته شد كه حداكثر امكانات بكار رود كه به ملت ايران بقبولانند كه زاهدي نخست وزير قانوني مملكت است و مصدق فرد غاصب است كه دست به كودتا زده است. (لازم بيادآوري است كه همه اقدامات مركز عمليات سیا بر اين مبنا بود كه ارتش به شاه جواب مثبت خواهد داد چنانچه آنها را در وضعيتي قرار دهند كه حتماً آنها باید بين شاه و يا مصدق يكي را انتخاب كنند) اين عمل با استفاده از وسايل ارتباطي مركز ستاد عمليات سیا در تهران شروع شد كه آنها به اتحاديه مطبوعات نيويورك خبر دادند كه : گزارش‌هاي غير رسمي حاكي از آنست كه رهبران توطئه حامل دو فرمان يكي براي برکناری مصدق و ديگري براي نخست وزیری زاهدي براي جانشيني او بودند» براي اينكه يك اعلاميه رسمي براي استفاده مردم استفاده شود و بين آنها پخش شود ژنرال مك كلر رئيس مستشاران نظاميان آمريكايي در ايران به ديدن شاه رفت ولي معلوم شد كه شاه فرار كرده است.

تا ساعت نه و نيم صبح شهر آرام بود و مردم مغازه‌هاي خود را باز ميكردند و بدنبال كارشان بودند. ولي تانكها و سربازان زيادي و نيروهاي پليس در نقاط مهم مستقر شدند كه شامل قصرهاي سلطنتي كه مهر و موم شده و از هر گونه تماس با دنياي خارج قطع شده بودند. شايعه‌ها به زودي پراكنده شدند و يكي از آنها كه نظر مردم را از همان لحظات اول جلب كرد اين بود كه كودتا توسط خود دولت مصدق ترتيب داده شده بود تا به مصدق عذر و بهانه‌اي عليه شاه بدهد. در همين موقع روزولت ژنرال مك كلر را بديدن ژنرال رياحي وزير دفاع و رئيس ستاد آرتشتاران مصدق فرستاد تا از او بپرسد كه آيا مستشاران نظامي هنوز به دولت مصدق اعتبار می دهند يا به كس ديگري، چون سفارت آمريكا شنيده است كه شاهنشاه فرماني صادر كرده و زاهدي را به نخست‌وزيري انتخاب نموده است. رياحي قانوني بودن امضاي اين فرمان را تكذيب كرد و گفت «ايران و مردمش از شاه و هر دولتي مهمتر هستند» و اينكه «ارتش از آن مردم است و از آنها پشتيباني خواهد كرد» چندين ساعت بعد مك كلر گزارش ملاقات خود با رياحي را به اطلاع روزولت رساند و از تاريخ ملاقاتش ملك كلر بر اين نظريه بود كه سرانجام رياحي خودش امكان دارد مصدق را سرنگون سازد. روزنامه هاي صبح آنروز منتشر شدند شجاعت (shojat) كه جايگزين روزنامه اصلي حزب توده، «بسوي آينده» از 13 اوت 1953 (   22 مرداد 1332) كودتا را پيش بيني ميكرد در آن روز نوشته بود كه نقشه كودتا بوسيله شاه و ژنرال شوارتسكف در تاريخ 9 اوت 1953 (28 مرداد 1332) كشيده شد ولي مصدق در تاريخ 14 اوت 1953 (23 مرداد 1332) از اين نقشه با خبر شده است. بنظر ميرسيد كه حزب توده حداقل به اندازه دولت مصدق درباره نقشه كودتا از قبل خبر داشتند ولي معلوم نيست كه چطور اين خبر به آنها درز كرده بود. تيم اصلي مركز عمليات شامل ]جلالی و کیوانی[  دکتر سعید فاطمی در حاشیه این صفحه با گذاشتن علامت روی نام این دو نوشته اند: "در صفحات قبل توضیح داده شد که نام جلالی (علی) و نام کیوانی (فرٌخ) است که اولی روزنامه میهن پرستان را منتشر میکرد و فرخ کیوانی سردبیر (زن روز) از انتشارات روزنامۀ اطلاعات بود که تیراژ بسیار بالائی داشت." بطور خستگي ناپذير پوسترها (روزنامه‌هاي وزين مخصوصي) چاپ كردند با مداركي از شايعات که آنها را تغيير داده بودند كه به مردم بگویند که كودتا بوسيله دولت مصدق ترتيب داده شده بود كه شاه را مجبور به ترك ايران كنند. روزنامه «ملت ما» نيز همين داستان را نوشته بود و ذكر فرمان شاه به نخست‌وزيري زاهدي در صفحات داخلي روز «كيهان» نیز منتشر شده بود.

در ساعت 10 صبح اعلاميه ديگر از طرف دولت مصدق صادر شد كه مقدار ديگري جزئيات به اولي اضافه كرده بود. در اين زمان اعضاي حزب تود در گروه‌هاي كوچك مشغول سخنراني در نقاط مختلف شهر بودند و گروه‌هاي كوچكتر جبهه ملي به طرفداري مصدق در خيابانها بودند و سپس شايعه ديگري پراكنده شد كه توطعۀئی در دست تهيه بود و چون عملي نشد مصدق دست به كودتاي ساختگي و دروغين زد. در ساعت يازده صبح دو خبرنگار «نيويورك تايمز» را به شميران بردند تا زاهدي را ببيند اين ملاقات بوسيله مركز عمليات سیا در تهران ترتيب داده شده بود.  ولی آنها اردشير زاهدي فرزند سر لشکر زاهدي را ديدند كه او به آنها اصل فرمان شاه را كه پدرش را به نخست وزيري انتخاب كرده بود نشان داد و به آنها عكس فتوكپي آنرا داد. اين عكس‌هاي فتوكپي بوسيله افراد ايراني وابسته به سازمان سیا و سازمان جاسوسی انگلیس در تهران كه در عمليات شركت داشتند تهيه شده بود. در پي اين ملاقات مركز عمليات سيا در تهران كنترل كامل فرمان شاهانه را بعهده گرفت و مقدار زيادي از آنرا بوسيله دستگاه جاپ خودشان از عكس‌هاي فتوكپي تهيه كرد و اصل «فرمان» را در گاو صندوق مركز عمليات تا پيروزي نهايي نگه داشتند. ظهر آنروز راديو تهران يك اعلاميه كوتاه از دكتر محمد مصدق (بدون اينكه عنوان نخست‌وزير را استفاده كرده باشد) پخش كرد كه گفته بود: «با مراجعه به درخواست ملت كه در رفراندوم و همه پرسي بيان شد مجلس هفدهم منحل ميشود. انتخابات دوره هجدهم مجلس شورای ملی بزودي برگزار خواهد شد.» اين اعلاميه و سخنان خشونت آميز ضد شاهی فاطمي و آزادي بيان حزب توده كه طرفدار جمهوري در ايران بودند نقشهاي مهمي در مجاب كردن عامه مردم ایران بازي كردند كه مصدق در شرف از ميان بردن حكومت سلطنتي است.

در ساعت دو بعد از ظهر دکتر فاطمي وزير امور خارجه در مصاحبه مطبوعاتي خود گفت از مدتي پيش دولت را در جريان گذاشته اند كه گارد شاهنشاهي نقشه كودتا دارد و اقداماتي صورت گرفت كه جلوي اين كودتا گرفته شود. او سپس اتفاقات كودتا را همانطور كه در اعلاميه‌هاي دولت ذكر شده بود بيان كرد. در جواب سئوالي او گفت كه ابوالقاسم اميني- وزير دربار نيز بازداشت شده چون نميشد كه اطمينان حاصل كرد كه دربار در اين توطئه دستي نداشته است. فاطمي گفت كه عقايد خود او را در سرمقاله روزنامه‌اش باختر امروز ميتوانند بخوانند. اين سرمقاله كه كاملاً بوسيله راديو تهران در ساعت پنج و نيم بعد از ظهر پخش شد حمله بي رحمانه‌اي عليه شاه و پدرش رضا شاه بود كه هنوز مردم ایران به او احترام بسياري براي آنها قائل بودند. بايد گفت كه اين سرمقاله ضرر زيادي به دولت مصدق وارد كرد.

در بعدازظهر ستاد عمليات سيا در تهران در دست تهيه يك اعلاميه از طرف ژنرال زاهدي بود كه با نظر خواهي از اردشير زاهدي، برادران رشيديان و سرهنگ ]فرزانگان] بود. وقتي تمام شد مأموران و گماشتگان وابسته به ستاد عملیات  روزنامه ئی در شهر پيدا نكردند كه احتمال زير نظر نبودن آن توسط حكومت نباشد. بنابراين يكي از برادران رشيديان ده كپي آنرا بر روي يك ماشين تحرير تايپ كرد و به سرعت آنها را نزد ژنرال زاهدي بردند تا آنها را امضاء كند سپس آنها را بين خبرنگاران خارجي پخش كردند ولي انتشار آن در روزنامه‌هاي صبح بعد (17 اوت 1953 يا 26 مرداد 1332) ديگر دير شده بود. ولي بعضی دیگر از مأموران  ديگر ستاد عمليات سيا مثل رشيديانها و]جلالی و کیوانی [ به صلاحديد و دلخواه خودشان اقداماتي انجام دادند و يك مصاحبه دروغين با زاهدي را به اتفاق كپي فرمان را در روزنامه روز 17 اوت 1953 (  26 مرداد 1332) چاپ و منتشر كردند. در اين واقعه، مثل دفعات ديگر، مأمورین ردة بالاي ستاد عمليات خودشان توانستند كارهاي مفيدی خود را به تنهايي انجام دهند. در تمام اين روز ستاد عمليات مشغول پناه دادن افراد مهم در پناهگاههاي مختلف بود. بعضي از آنها را در خانة يكي از منشي‌ها در محوطه سفارت آمريكا در تهران جا دادند در نتيجه اردشير زاهدي از صبح روز 16 اوت 1953 (25 مرداد 1332) در دسترس بود و به ژنرال زاهدي از صبح روز 17 اوت 1953 (26 مرداد 1332) و برادران رشيديان از روز 16 اوت 1953 (25 مرداد 1332) گر چه در روز 18 اوت 1953 بيرون رفتند و سرگرد ]فرزادگان [ از صبح 16 اوت 1953 (25 مرداد 1332) و ژنرال [گیلانشاه] از صبح 16 اوت به سفارت پناه  آورده بودند. اين افراد احتياج به پنهان كردن داشتند كه توسط دولت مصدق بازداشت نشوند و ضمنا جايي باشند كه آمريكايي‌ها به راحتي بتوانند به آنجا رفت و آمد کنند.

مردم در ساعت هفت و نيم بعد از ظهر در ميدان مجلس جمع شدند تا برايشان سخنراني شود و اين واقعه از راديو تهران پخش ميشد. سخنرانان آنها طرفداران مصدق بودند: معاون قبلي مجلس شوراي ملي، دكتر سيد علي شايگان، مهندس زيرك زاده، مهندس رضوي، و وزير امور خارجه فاطمي. همه سخنرانان به شاه حمله كردند و خواستند كه او را از تاج و تخت پائين آورده و خلع كنند. در طول اين سخنرانيها براي اولين به مردم ایران گفتند كه شاه به عراق فرار كرده است.

در صورتیکه ستاد عمليات سيا در تهران چندين ساعت قبل از این جریان اطلاع داشت كه شاه ايران را ترك كرده است. تا ساعت چهار بعد از ظهر هر دو مسئول اصلي امريكايي در سفارت آمريكا نااميد شده بودند در صورتيكه روزولت پافشاري ميكرد كه هنوز اميدي براي پيروزي وجود دارد اگر شاه راديو بغداد را مورد استفاده قرار دهد و زاهدي خشونت بيشتري از خود نشان دهد. پيامهاي ستاد عمليات سيا در تهران به مركز سيا در آمريكا شامل متن ماشين شده اعلامية بود كه با صداي شاه از راديو بغداد پخش شود.

با وجود هفت ساعت تفاوت ساعت بين مركز سيا در آمريكا و تهران خبر نافرجامي و عدم موفقيت كودتا در ساعت يك و نيم بامداد روز 16 اوت 1953 (25 مرداد 1332) به آمريكا رسيد و چند ساعت بعد روي اين مسئله كار ميكردند كه بنا به خواست ستاد عمليات در تهران شاه را وادار به پخش پيام به ملت ايران از طريق راديو بغداد كنند. درزماني كه كار روزانه آن روز رو به اتمام بود آنها به ستاد عمليات در تهران خبر دادند كه وزارت امور خارجه آمريكا با هر گونه تماس مستقيم با شاه مخالف است و اينكار بايد به عهده انگليسها گذاشته شود. در نيكوزيا مأموران  انگليسي بسيار با علاقه به اين مسئله جواب مثبت دادند آنها از لندن كسب تكليف كردند كه اگر اجازه دهند لوويت و داربي شر براي اعمال فشار روي شاه صبح زود با جت نيروي هوايي انگليس به بغداد بروند ولي لندن به آنها اجازه نداد.

در ستاد عمليات سيا در تهران بعد از بيخوابي روز ديگري را شروع كردند و مقداري خبر خوش و تشويق كننده رسيد، در تظاهرات شب قبل حزب توده سربازها افراد حزب توده را با قنداق تفنگ زدند و حتي بعضي از آنها را مجبور كردند كه شعار «زنده باد شاه» بدهند. در ستاد عمليات احساس اين بود كه «عمليات هنوز كاملاً نمرده است» چون ژنرال زاهدي، ژنرال ]گیلانشاه برادران رشيديان و سرهنگ ]فرزانگان[ هنوز در عزم خود ثابت قدم بودند كه دست به اقدام بزنند.

در صبح روز 17 اوت 1953 (26 مرداد 1332) روزنامه‌ها باز منتشر شده بودند. «نيروي سوم» نوشت شوازتسكف نقشه توطئۀ را با شاه ریخته و «آمريكائيهاي ساده لوح فكر ميكردند كه شاه كارت برنده‌اي است». روزنامه های «داد» و «شاهد» هر دو نوشته بودند که كودتا كار خود دولت خود مصدق بوده است. و روزنامه «كيهان» متني منتشر كرد كه آنرا به راديو لندن نسبت داد و در آن گفته شده بود كه زاهدي كسي است كه از شاه فرمان نخست وزيري دارد و شاه ايران را ترك كرد چون زندگي او در خطر بود. در تمام طول صبح ايرانياني كه داراي راديوي خوب بودند توانستند اخبار را از راديوهاي خارجي بشنوند و به گفتار شاه كه از اين راديوها پخش ميشد گوش دهند: او گفت: «چيزي كه در ايران اتفاق افتاد در حقيقت كودتا نبود» شاه اضافه كرد او طبق قانون اساسي مصدق را بركنار و زاهدي را به نخست‌وزيري انتخاب كرده است و اطمينان داد كه ملت با وفاي ايران از او پشتيباني كرده و به او وفادار خواهند بود و گفت كه او از سلطنت استعفا نداده و كنار نرفته و به وفاداري ملت ايران ايمان دارد. اين حرفهايي بود كه ستاد عمليات سيا در تهران انتظار پخش آنها را ميكشيدند. بعضي از روزنامه‌هاي بغداد نوشتند كه وقایع تلخ و خونين در ايران در شرف وقوع است. مركز ستاد سيا در تهران پيشنهاد كرد كه امام فالاسي رهبر مذهبي بغداد و آقاخان، شاه را تشويق مي‌كنند ولي مركز سيا در آمريكا همچنان طبق دستور وزارت امور خارجه آمريكا از تماس مستقيم با شاه دوري جست. همزمان برتون بري سفير كبير آمريكا در بغداد گزارشي مربوط به ملاقات خود با شاه در تاريخ 16 اوت 1953 (25 مرداد 1332) داد. اعلاميه‌هاي او كه در مراحل اوليه داد شبيه همان پيشنهادهائي برای پخش پیام رادیویی بود كه بعد از واقعه به او ميرسيد.

حدود ساعت ده صبح مقدار زيادي از نيروهاي نظامي كه در سطح شهر بودند به سربازخانه ها و پادگانها برگردانده شدند از آنجايي كه دولت احساس ميكرد كه اوضاع تحت كنترل در دست آنهاست. در ساعت ده و نيم صبح راديو تهران از ژنرال زاهدي خواست كه خود را تسليم كند و سپس شروع به خواندن ليست افرادي كرد كه بازداشت شده‌اند و يا در كودتا دست داشته‌اند.

در ليست جداگانه‌اي که شامل افراد سازمان سیا در ايران كه در اين عمليات شركت داشتند در زير است (آنهايي كه زير نامشان خط كشيده شده است آنهايي هستند كه ستاد عمليات سيا در تهران در باره شركت آنها در كودتا ميدانست):

وزیر دربار – ابولقاسم امینی

نوذری

سرهنگ زندکریمی

سرگرد پولاددژ – فرمانده پلیس

سرهنگ نعمت الا نصیری – فرمانده گارد شاهنشاهی

سرهنگ آزموده

سرهنگ پرورش

ستوان یکم نیاحی

آقای پرون – از کشور سویس

ژنرال نادر باتمانقلیچ – بازنشسته

سرهنگ هادی قرائی – فرمانده گارد شاهنشاهی در رامسر

رتیپ شیبانی – بازنشسته

رحیم هیراد – رئیس منشی های خصوصی شاه

سلیمان بهبودی – رئیس تشریفات شاه

سرهنگ حمیدی – دستیار رئیس دایره روادید (گذرنامه) پلیس

سرهنگ منصورپور – گروه سواره نظام

سرهگ روحانی – فرمانده تیپ کوهستانی

سروان بلادی

ستوان یکم نراقی

سروان شقاقی

سران سلیمی

ستوان یکم اسکندری

ستوان یکم جعفری

آقای اژدری

آقای محمد جهانداری

ستوان یکم روحانی

دکتر مظفر بقائی کرمانی

 

 شايعه پخش شد كه افسراني كه بوسيله دولت مصدق توقيف شده‌اند در تاريخ بيستم اوت 1953 (10 مرداد 1332)) به دار آويخته خواهند شد و در سطوح مراحل مختلف ارتش و پليس ایران نگراني فراوان بوجود آمد و حتي در بعضي پادگانها جلساتي بين افسران صورت گرفت و در این جلسات خيلي از آنها عقيده داشتند كه بايد هر چه زودتر دوستان خود را از خطر مرگ نجات دهند حتي اگر براي جان خودشان خطر وجود داشته باشد.

ستاد عمليات در عرض روز بيشتر وقت خود را روي پخش كردن كپي «فرمان» بخصوص در ميان آرتشیان و اينكه بيشتر و بيشتر روزنامه ها آنرا منتشر كنند متمركز كرد. تقريباً روشن بود كه اطلاع عاٌمه از وجود اين «فرمانهاي شاهانه» اثرات خودش را خواهد داشت. همه كس سئوال ميكردند آيا راست است كه شاه فرمان صادر كرده است؟ اگر اين درست است چرا مصدق درباره آن دروغ می گوید؟ اين مسئوليت داری نیست؟ در ساعت بيست و يك و پنج دقيقه بعدازظهر فاطمي در مصاحبه مطبوعاتي شركت كرد كه در آن درباره رفتن شاه به عراق حرف زد و نامه ندامت اميني وزير دربار را خواند و اينكه جمعاً 14 نفر بازداشت و زنداني شده اند.

در سرمقاله روزنامه باختر امروز باز مثل روز قبل به شاه و خانواده پهلوي تاخته بود و نوشته بود: «ای شاه خائن، تو فرد بي شرفی هستي كه تاريخ جنايي خانواده پهلوي را كامل كردي مردم ميخواهند كه تو را از پشت ميز به چوبه اعدام بسپارند»

دراوایل بعدازظهر هندرسن سفير آمريكا در ايران از طريق بيروت به تهران رسيد. افراد سفارت سر راهشان جايگاه مجسمه برونزی رضاشاه را در خياباني به نام خودش ديدند كه فقط چكمه‌هایش باقي مانده بود و كاميون ديگري مجسمه شاه را كه سوار اسب بود و در ميدان سپه بود پشت خود روي زمين ميكشيد. در میان جمعيتي كه به اين كارها دست مي‌زدند حزب توده ایی ها در اكثريت بودند.

از طرف دولت دكتر غلامحسين مصدق پسر نخست‌وزير، و دكتر عالمي وزير كار هندرسن را خوش آمد گفتند. در ساعت چهار و نيم بعدازظهر ستاد عمليات تلگرافي درباره وضع عمومي اوضاع به آمريكا فرستاد كه گرچه وضعيت مصدق كمي بهتر است ولی اصرار كرد كه مخالفت با او بايد ادامه داده شود در اواخر بعدازظهر دولت از صداي يكي از رهبران مذهبي بنام صدر بلاغي جهت حمله به شاه از طريق راديو تهران استفاده كرد.

در شب فعاليت شديدي توسط ستاد عمليات سيا در تهران صورت گرفت. به عاملان و گماشتگان اصلي یعنی [کیوانی و جلالی] دستورات لازم داده شد. در محيط سفارت آمريكا در تهران روزولت و كارول جلسه طولاني «شوراي جنگ» را با حضور سران تیم سرلشکر زاهدي و پسرش اردشير زاهدي، سرتیپ ]گیلانشاه [ و سه تا برادران رشيديان و سرهنگ ]فرزانگان] برگزار كردند. اين افراد وقتي لازم بود در كف ماشين و يا در جيپ‌هاي بسته به داخل و خارج سفارت امريكا در تهران بصورت قاچاق برده مي‌شدند. با فاصله چند صدمتر (چند صد ياردی) از آنجا هندرسن سفير آمريكا در تهران و ژنرال مككلور در حياط محل سكونت در باغچه بودند، و وروزولت هر چند گاه به نزد آنها رفته و بر مي‌گشت كه مطمئن شود هيچ ايراني در باغچه پنهان نشده باشد كه بحرفهاي آنها گوش دهد و جريان را به مصدق خبر دهد. جلسة «شوراي جنگ» حدود چهار ساعت بطول كشيد و در آخر آن تصميم گرفته شد كه اقداماتی در روز چهارشنبه 19 اوت 1953 (28 مرداد 1332) بعمل آید. و در زمينه سیاسی نیز برای زمینه چینی آن روز قرار شد که روحاني تهراني ]آیت الا بهبهانی [را به قم بفرستند تا آيت الله العظمي بروجردي را وادار به صدور فتوا و جهاد عليه كمونيست اعلام نمايد و بوسيله او تظاهرات بزرگي براي روز چهارشنبه 19 اوت (28 مرداد 1332) با نيت و هدف اينكه وقت آنست كه افسران و سربازان وفادار و مردم رشيد و دلاور هميشه در صحنه ايران با شركت در اين تظاهرات از دين و سلطنت دفاع نمايند ترتیب دهند. در زمينه نظامي پشتيباني شهرهاي ديگر لازم بنظر ميرسيد. سرهنگ [فرزانگان] را بوسيله ماشيني كه [جرالد توني] شهروند آمريكايي رانندگي میکرد به ]کرمانشاه با فاصله چهارصد مایل از تهران]  فرستاده شد تا از سرهنگ [تیمور بختیار [  افسر فرمانده پادگان ]تیپ کرمانشاه] را متقاعد کند که پشتيباني خود را از شاه اعلام نماید. زاهدي به اتفاق كارول به نزد [ضرغام]  فرمانده تیپ ]اصفهان] با درخواست مشابهی فرستاده شد. با استفاده از وسايل موجود در ستاد عمليات سيا در سفارت آمريكا در تهران براي اين پيام بران و پيكها تمام مدارك شناسايي و مدارك مسافرت جعلی درست شده و همچنين كساني كه به سفارت آمريكا رفت و آمد ميكردند براي آنها مدارك رفت و آمد در ساعات حكومت نظامي درسفارت تهيه شده بود.

در تمام ساعات روز هفدهم اوت 1953 (26 مرداد 1332) بنظر ميرسيد كه مركز سيا در آمريكا نمي‌تواند کاری انجام دهد كه اين حالت يأس و نااميدي را كمتر كند. تلگرافي در بعد از به ستاد عمليات سيا در تهران مخابره شد و به روزولت بخاطر مسائل ايمني گفته شد كه در اولين فرصت ايران را ترك كند و بخت بد را خاطرنشان ساخته بود. همزمان تلگرام ديگري به سفير آمريكا در بغداد (بري) فرستاده شد و او را در مورد هر ملاقات ديگري با شاه راهنمائی و رهنمون ساختند. رهنمودهاي جهت مسائل تبليغاتي همچنين براي مراكز سيا در كراچي، دهلي نو، قاهره، دمشق، استامبول، و بيروت فرستاده شد كه گفته شده بود دولت زاهدي تنها دولت قانوني در ايران است. بعد از نيمه شب مركز سيا در آمريكا با مأمور اصلي سازمان در فرانسه تماس گرفت كه با آقاخان سريعاً تماس بگيرد كه او براي شاه تلگرافي بفرستد و از نظر رواني او را پشتيباني كند. مدتی بعد مركز سيا در آمريكا فهميد كه با آقاخان تماس برقرار شده ولي نتيجه ايده‌آل‌ نبوده است. آقاخان در ابتداي بحث گفته بود كه حكمراني كه تخت و تاج و كشورش را ترك كرد هرگز ديگر به آنجا بر نخواهد گشت و بمحض گفتن اين حرف ديگر درباره پشتيباني او از شاه حرفي زده نشد. مسلماً او بعد بسيار خوشحال بود كه شاه تاج خود را پس گرفته است.

درنيكوزيا مأمورین  سازمان جاسوسي انگليسي نااميد نشدند حتي ادارۀ راهنمائی های مركزي خودشان در لندن و وزارت امور خارجه شان را تا اندازه ائی نادیده گرفتند.

دار بي شر به سماجت خود كه مايل بود با اجازه لندن به بغداد برود ادامه ميداد ولی گرچه كوشش فراوان مأموران  جاسوسي انگليس در قبرس قابل تقدير بود ولی بايد بخاطر داشت كه آنها چيزي نداشتند كه در اين قضيه از دست بدهند حتي اگر تمام عمليات با شكست روبرو شده و همه چيز بر ملاء ميشد.

روز هجدهم (27 مرداد 1332) روز نشان دادن قدرت و عمل سرسختانه براي تمام كساني كه از تمام كشورهائی که در اين عمليات شركت داشتند تامین شده بود. در ساعت هفت و نيم صبح شاه بغداد را به قصد رُم در ايتاليا ترك كرد. چند ساعت بعد خبر آن به تهران رسيد. در تهران گروهی در خيابانها بودند و اداره مركزي حزب توده و حزب پان ايرانيست را كه در نزديكي ميدان مجلس قرار داشت غارت و خراب كرد. (کیوانی و جلالی اعتبار اين كارها را به حساب خود گذاشته بودند) و سپس زد خوردهائي بين حزب توده و گروه كمونيست ديگر كه مخالف توده بودند درگرفت.

روزنامه‌هاي صبح آنروز بصورت معمولي منتشر شدند گرچه صفحات مخالف دولت مصدق در آنها زیاد نبود چون مأموران  مخفي را به تمام چاپخانه‌ها فرستاده بودند. روزنامه‌های طرفدار مصدق نوشته بودند كه سلطنت در خانواده پهلوي به اتمام رسيد در حاليكه ]اطلاعات] با وجود قول دادن به این که خط ستاد سیا را دنبال کند نوشت كه ملت ايران شديداً انزجار خود را نسبت به اين كودتايي كه فقط به نفع قدرتهاي خارجي بود اعلام ميدارد. ] روزنامه داد با نحو خیره کننده ئی به کارش ادامه داد و فرمان شاه و مصاحبه زاهدی را چاپ کرده بود]. «شاهد» روزنامه ئی که بقائی کرمانی منتشر میکرد فتوكپي فرمان زاهدی را چاپ كرده بود و كيهان دو مقاله كوتاه را به ادعاهاي زاهدي اختصاص داده بود. شجاعت shojat كه جا نشين «بسوي آينده» ارگان اصلي حزب توده شده بود اعلاميه كميته مركزي حزب توده را چاپ كرده بود كه اولين اعلامية اين كميته در عرض چندين هفته گذشته بود. در اين اعلاميه وابستگان انگليس و آمريكا را مسئول اتفاقات معرفي كرده و اضافه نموده بودند كه شعار روز بايد: «..... مرده باد سلطنت! زنده باد حكومت جمهوري دموكراتيك!» باشد. در عرض روز خبرنگار اتحاديه مطبوعات نيويورك داستاني تلگرام كرد كه بخاطر تاثیر آن در خارج از ایران تهيه شده بود. اين پيام از طرف زاهدي به افسران ارتش ايران داده شده بود: «آمادة جانفشاني براي استقلال ايران و سلطنت و مذهب مقدس اسلام كه الان بوسيله كافران كمونيست شديداً تهديد شده است باشيد»

اعلاميه ارتش كه از راديو تهران پخش شد نشانه اين بود كه دولت هنوز در حال كوشش براي كنترل اوضاع است. يك اعلامیه جايزه يكصد هزار ريال براي اطلاعاتي كه حاكي از پیدا کردن جاي پنهان شدن ژنرال زاهدي ]و افسر باز نشسته عباس فرزانگان خودش را به حکومت نظامی معرفی کند].  پخش شد و اعلامیه سوم يادآور اين مسئله بود كه تمام تجمع و تظاهرات بوسيله دولت منع و قدغن شده است. در ساعت ده و نيم ژنرال رياحي افسران عالي رتبه ارتش را در دانشکده افسری ملاقات كرد و براي آنها قانون شورش و اعتراض و اعتصاب را خواند و تأكيد كرد كه آنها بايد به دولت وفادار و با ايمان بمانند.

افراد در ستاد عمليات سيا در تهران به كوشش خود براي به انجام رساندن آن ادامه می دادند ولی خودشان را براي هر احتمالی نيز آماده كرده بودند. در پيامي كه به مركز سازمان سيا فرستادند تقاضا كردند كه اقداماتی جهت خارج كردن 15 نفر در صورت لزوم صورت گیرد که بتوان آنها را در مدتی کوتاه از ایران خارج كرد. در اعلامیۀ ديگري عقيدۀ افسران آرتش ايران را اعلام كرده بود كه دستورات شاه را اجراء خواهند كرد و سپس با اضافه كردن اينكه آيا ستاد عمليات در تهران با برنامه آژاكس ادامه دهد و يا قطع نمايد؟ نظر خواسته بودند. نیکوزیا از شكست اوليه غمگين شده بود و اعلام نمود كه شخصاً به تشويق لندن جهت ادامه پشتيباني عمليات ادامه ميدهد. اين پيام با پيام ديگري دربارۀ اعلاميۀ شاه در بغداد بود و در ديگري كه مأموران  جاسوسي انگليس در نيكوزيا از مسئولان خویش در لندن تقاضا كرده بودند كه از شاه بخواهند كه براي زيارت حرمهاي متبركه به عراق برگردانده شود و در آنجا نیز ميتواند در تماس با ايرانيان مذهبي باشد.

در طول بعدازظهر عملي صورت نگرفت ولي چندين اعلاميه از جاهاي مختلف پخش و اعلام شد. در مصاحبه مطبوعاتی وزير امور خارجه دکتر فاطمي اعلام كرد که در بغداد تظاهرات ضد شاه صورت گرفته كه با واقعیت همراه نبود. در ساعت 3 بعدازظهر شاه به روم رسيد و سخناني به خبرنگاران گفت كه اميد طرفدارانش را قطع نكرد ولي به آنها نيز نگفت كه دست به اقدام بزنند. همچنين در بعد ازظهر راديو مسكو متن اعلاميه كمتيه مركزي حزب توده را همانطوريكه صبح همان روز در روزنامه شجاعت shojet چاپ شده بود خواند.

در اوايل شب، شورش در خيابانهاي تهران شروع شد. چه عاملي باعث اين مسئله بود روشن نيست ولي مسائلی که در آن دخيل بودند: اولاً رفتن شاه مردم را واداشت كه فكر كنند مصدق چقدر گستاخی كرده و جلو رفته است و خيلي از آنها به پشتيبانان شاه ملحق شدند. ثانياً بنظر ميرسد كه حزب توده به قدرت خود غره شده و اين اشتباه ميتواند كه مربوط به شوروي باشد كه سران حزب توده از آنها دستور ميگرفتند. در عرض روز نه تنها حزب توده مجسمه‌هاي پادشاه و پدرش را پائين آوردند بلكه بيرق خودشان را نيز در جاهاي بخصوصي بالا بردند. اعضاي حزب اسم خيابان پهلوي و رضاشاه را هم پائين کشیدند و آنها را با اسمهاي "خلقی و توده پسند" جاي گزين كردند. بنظر ميرسيد كه حزب توده براي قيام همگاني آماده بود و انتظار داشتند مصدق با آنها مبارزه نکند و یا در صورت برخورد آنها براحتي ميتوانند او را از ميدان بدر کنند. حزب پان ايرانيست از اين وضعيت بسيار خشمگين بود و كمونيست‌هاي غير توده كه با حزب توده مخالف بودند از اين وضعيت نیز خوشحال نبودند. رابعاً افراد وابسته به عملیات سیا در تهران که در اوج فعالیت مبارزات ضد مصدق بودند بوسيله ]کیوانی و جلالی   [بنام حزب توده دست به اعمال تروريستي زدند و رهبران مذهبي را تهديد كردند (جريان اين مبارزه در صفحات پيشين آمده است). در ساعات اوليه شب ]کیوانی و جلالی[ گروههايي را به خيابان آوردند كه بنام حزب توده به مغازه‌ها حمله می كردند شيشه ها را می شكستند و در لاله‌زار و خيابان اميريه و هر جاي ديگر كه ممكن بود مغازه ها را غارت می كردند و شروع به جنگهاي خياباني به اسم حزب توده كردند كه بمردم بفهمانند كه اين حزب توده در «حين عمل» است. تمام اين عوامل دست بدست هم دادند و دولت به نيروهاي امنيتي و نظامي دستور داد كه خيابانها را از وجود اين افراد پاك كنند در نتيجه زد و خورد و جنگهای خیابانی شروع شد. دوستان سرهنگ [حمیدی] در نيروهاي پليس از دستوراتي كه به آنها داده بودند جلوتر رفتند به بهانه جلوگيري از خراب كاري افراد به اصطلاح توده‌اي آنها را آنقدر می زدند تا از شاه طرفداري کرده و فرياد «جاوید شاه» بزنند.

حزب توده خيلي زود فهميد كه دستهايي دركار است چون آنها مي‌دانستند كه قدرت روبرويی و جنگ با پليس را ندارند. آنها افرادي را به بيرون در خیابانها فرستادند كه سعي ميكردند با حرف زدن و بحث كردن افرادي را كه در آن شب در تظاهرات بودند به خانه های‌شان برگردانند. در مركز سازمان سيا در آمريكا روز غمگين و يأس آوري را پشت سر گذاشتند و تصميم‌گيري در مورد جريان عمليات در تهران از دسته به گروه و به بالاترين مقامات ارتقاء يافت. در آخر صبح آنروز عده‌اي روي پيامي كار ميكردند كه با فرستادن آن به تهران دستور توقف كامل عمليات را بدهند. وقتي كه عصر آنروز اين پيام را مخابره كردند اساس کار آنها بر روي این نظريه وزارت خارجه آمريكا بود كه «عمليات  به آزمايش و محك گذاشته شد ولي نتيجه نداشت و نتيجه‌اي ببار نياورد». موقعيت بريتانيا كه «ما متأسف هستيم كه ما نمي‌توانيم دیگر به اين جنگ ادامه دهيم» ولي مركز سازمان سيا عقيده‌اش اين بود كه چنانچه مخالفت شديد از طرف روزولت و هندرسن نشود اين عمليات عليه مصدق متوقف شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

8- «شاه پيروز است»

گرچه در روز هجدهم اوت 1953 (27 مرداد 1332) ]روزمۀ شاهد دکتر مظفربقائی [  توانست «فرمان شاهانه» كه زاهدي را به نخست‌وزيری انتخاب كرده بود منتشر كند ولی در روز نوزدهم اوت 1953 (28 مرداد 1332) در نتیجه وقتي شهر از خواب بيدار شد آنها توانستند فتوكپي اين فرمان را در روزنامه‌هاي «ستاره اسلام» ، «جوانان آسيا»، «آرام»، «مرد آسيا»، «ملت‌ما» و «مجله تهران» به بينند و بخوانند. چهارتاي اول اين روزنامه‌ها و «شاهد» و «داد» همچنين متن مصاحبه دروغي و ساختگي با ژنرال زاهدي را نيز چاپ كرده بودند كه در آن از قول زاهدي نوشته بودند كه او گفته است كه دولت او تنها حكومت قانوني ايران است. اين مصاحبه بوسيله ]جلالی[  بافته و ساخته و جعل شده بود. چندي بعد در آن صبح هزاران نسخة پوسترها (روزنامه‌هاي وزين) كه فتوكپي اين فرمان و اعلاميه‌ زاهدي را چاپ كرده بود در سطح شهر پخش شد. گرچه فروش اين روزنامه ها معمولي بود ولي بزودي حرفها و خبرها دهان بدهان گشت و قبل از ساعت نه صبح گروه‌هاي طرفدار شاه در منطقه بازار شروع به تجمع كردند. افراد اين گروهها نه تنها انتخاب خودشان را بين شاه و مصدق كرده بودند بلكه آنها از عمليات حزب توده در روز قبل آشفته شده بودند. و حاضر و آماده به عمل کرد و حركت بودند. آنها فقط احتياج به رهبري داشتند.

حتي قبل از طلوع آفتاب ]کیوانی و جلالی[  خبردار شدند كه يك اعلاميه بطرفداري شاه از طرف آيت الله العظمي بروجردي در ظرف روز صادر خواهد شد. آنها اقداماتي انجام دادند كه از اين اعلاميه حداكثر استفاده را بکنند. ]جلالی [  و دو نفر از افراد با انرژي تحت فرمان او ]منصور افشار و مجیدی که بگفته دکتر سعید فاطمی این افراد لات و چاقو کش بودند] به طرف بازار با يك جيپ و يك كاميون حركت كردند آماده بودند که به قزوين بروند. نقشة آنها اين بود كه آنها در قزوين كه حدود 85 ميل (حدود 130 كيلومتر) در غرب تهران قرار دارد پوسترها (روزنامه‌هاي وزين) را چاپ كنند چون بنظر ميرسيد كه در تهران دولت مصدق سعي دارد که دستي روي مطبوعات تهران بگذارد. بمحض اينكه آنها ديدند كه طرفداران شاه در بازار تهران تجمع كرده‌اند ]جلالی و مجیدی و یک عامل دیگر بنام رضائی[ با عجله به آنجا رفتند و به نقش رهبری که آنها احتیاج داشتند جامه عمل پوشانند. ]جلالی]    با گروهي از آنها بطرف مجلس شوراي ملي حركت كرد و سر راه آنها را تحريك كرد كه دفتر روزنامه نيمه رسمي «باختر امروز» كه متعلق به دکتر فاطمي وزير امور خارجه بود به آتش بكشند. فاطمي در روزهاي 17 و 18 اوت 1953 (26 و 27 مرداد 1332) حمله‌هاي زننده‌اي به شاه كرد. همزمان ]افشار] گروه ديگري را بطرف دفتر روزنامه‌هاي حزب توده، شهباز؛ بسوي آينده و جوانان دمكرات هدايت كرد تا آنها را خراب و غارت كنند.

خبر اينكه اقداماتي بسرعت در شهر صورت ميگيرد فوراً در تهران پخش شد ولي چه موقع اين خبر به مصدق كه اعضاي كابينه خود را ميديد رسيد روشن نيست. قبل از ساعت نه صبح ستاد عمليات سيا در تهران از اين اتفاقات با خبر شد و تا حدود ساعت ده صبح خبر رسيد كه دفتر روزنامه باختر امروز و دفتر مركزي حزب ايران خراب و نابود شده است. حدود ساعت ده صبح با برادران رشيديان تماس برقرار شد و آنها با دستور دادن به ]کیوانی و جلالی[ از اطراف نيروهاي نظامي و امنيتي بگذرند و جمعیت را بطرف راديو تهران جهت تصرف آن هدایت كنند. تا چه اندازه فعاليتهايي كه صورت گرفت بطور مستقیم اثر اقدامات مخصوص مأموران ما بود كاملاً روشن نيست. گرچه امكان دارد بعضی از این اقدامات شگفت‌آميز آنها در آينده روشن شود.

در صبح زود سرهنگ ]دماوند[ يكي از افرادي كه در طرح عملیات و هدایت افراد در خیابانها دخالت داشت در ميدان جلوي مجلس با تانكي كه از گروهان دوم آورده بود ظاهر شد. سرهنگ دوم ]خسروپناه[  و كاپيتان ]علی زند] نيز همانجا بودند و دو كاميون از همان گروهان به آنها نيز ملحق شدند در همان حال اعضاي گارد جاويدان كاميونها را مي‌گرفتند و آنها را به خيابانها مي‌آوردند. تا حدود ساعت ده و ربع صبح كاميونهاي پر از افراد نظامي بطرفداري شاه در تمام ميدانهاي شهر جا گرفته بودند. گرچه گروه‌هاي كوچك در شمال شهر بودند ولی تا ساعت نه و نيم گروه‌هاي واقعا بزرگ كه به چوبهاي دستي (تركه) و سنگ مسلح بودند از جنوب شهر تهران می آمدند و وقتي که آنها به ميدان سپه رسيدند به طرف شمال شهر و مركز شهر و مراکز حکومت حركت كردند. در آنجا نيروهاي نظامي صد ها تير هوايي بالاي سر آنها شليك كردند ولي آنها حاضر نبودند كه به اين تظاهر کنندگان که نيروهاي شاه بودند هیچ تيری رها کنند در نتيجه جمعيت توانست از اطراف آنها گذشته و خودشان را به جاهاي حساس شهر  برسانند. از لاله‌زار گذشته و تأتر سعدي را كه مدتها بود بوسيله حزب توده اداره ميشد به آتش كشيدند. اين جمعيت خروشان از مرد و زن و بچه‌ها تشكيل شده بود و فرياد مي‌زدند: «شاه پيروز است» و جو تفريح‌وار و شادي آفرینی بر جمعيت حكمفرما بود و مثل اينكه فشارهاي بيروني از روي آنها برداشته شده و آنها احساسات واقعي خودشان را بروز ميدادند. جمعيت بر خلاف هفته‌هاي قبل از اوباشان و لوطي‌هاي محل تشكيل نشده بود، بلکه آنها اغلب از افراد طبقات مختلف بودند و بوسيله افراد غير نظامي رهبري و تشويق ميشدند. كاميونها و اتوبوسهاي پر از افراد غيرنظامي خندان در گردش بودند و وقتي كه پنج تانك و بيست كاميون مملو از سرباز به آنها ملحق شدند اقدامات آنها وضع ديگري بخود گرفت. طبق معمول ، اخبار این وقایع مثل سرعت نور به جاهاي ديگر شهر رسيد و تصويرهاي شاه با اشتياق فراوان بوسیله افراد حمل و در جمعیت نمايان و دست بدست می گشت. ماشين‌هايي كه در حركت بودند چراغهاي خود را روشن كرده بودند كه نمودار وفاداري آنها بشاه بود.

حدود ساعت ده و نيم صبح ژنرال رياحي به مصدق خبر داد كه ديگر ارتش تحت كنترل او نيست و تقاضا کرد که فرد دیگری به جای او انتخاب شود ولي وقتی مصدق او را در اداره‌اش ملاقات كرد وبه او گفت كه با عزمی استوار و محكم به كارخود ادامه دهد و به کارها برسد. سرهنگ ممتاز توانسته بود كه يك گردان سرباز را جمع كند و آنها را به اطراف منزل مصدق ببرد.

حدود ظهر گروه‌هاي مختلف شروع به گرفتن هدایت و رهبري از ارتش و پليس کردند. افسراني كه با ستاد عملیات همکاری داشتند قبلاً هوشيار و با خبر شده بودند كه در عمليات نظامي آژاكس شركت كنند حالا وارد عمل شده بود و اقدامات لازم را انجام ميدادند. حدود ساعت يك بعد از ظهر مركز مخابرات تهران در ميدان سپه به تصرف طرفداران شاه درآمد و خبرنگار اتحادیه خبرنگاران نيويورك بعد از ساعت يك بعد از ظهر توانست از آنجا تلگرامي در وصف زد و خوردها به خارج بفرستد. از آنجا زد و خورد به طرف مركز ستاد پليس كشيده شد و از آنجا به وزارت امور خارجه و مدافعان كلانتري تا ساعت چهار بعد از ظهر مقاومت كردند. روزولت حدود ظهر به خانه‌اي كه زاهدي و ]گیلانشاه[ در آنجا پنهان بودند رفت. هر دو تاي آنها درباره جريانات آن صبح با خبر شده بودند و به آنها گفته شد كه منتظر بمانند. يك ساعت بعد كارول و سرگرد ويليام كي زر دستيار وابسته نظامي امريكا كه بخوبي فارسي صحبت ميكند گزارشي درباره عمليات نظامي دادند. تا اوايل بعد از ظهر بيشتر هدفهاي مهم در وسط شهر مثل مطبوعات و اداره اطلاعات و تبليغات بوسيله طرفداران شاه اشغال شده بودند. با در دست داشتن و تصرف مراکز مهم شده امكان فرستادن تلگرامهاي زياد به شهرهاي ديگر جهت جلب طرفداری از شاه ميسر شد. حتي در گرمترين ساعات آن روز از سرعت فعاليتها كاسته نشد. ]جلیلی]  عامل اصلی ستاد عمليات سيا هنوز در خيابان بود در خيابان فردوسي گروهي را ديد و به آنها اصرار كرد كه به مركز پليس بروند و درخواست آزادي سرهنگ ]نصیری] و ژنرال ]باتمانقلیچ[ را بكنند. آنها به آنجا رفتند و سربازاني كه در آنجا پاسداري ميدادند هيچ مقاومتي از خود بخرج ندادند. در هيمن وقت ]قدس نخمی[ در ماشين خويش در شهر مي گشت كه اعضاي گارد جاويدان و سربازان را جمع كند تا به خانه مصدق حمله كنند. اوايل بعد از ظهر جمعيت بر سر راههايي كه بخانة مصدق ختم ميشد تجمع کردند ولي تا آنوقت شايد او از آنجا رفته بود.

راديو تهران مهمترين هدف بود. چون نه تنها تصرف آن تصرف پايتخت را مهر و موم ميكرد بلكه در آوردن بقيه شهرها و نقاط ديگر کشور زير نظر دولت جديد نقش بسيار مهمي داشت. در این زمان بحرانی در تهران و شدت فعاليت ماموران و گماشتگان جهت سرنگونی مصدق رادیو تهران موسيقي و قيمت كتان را پخش ميكرد. در حدود ساعت ده و نيم صبح مقدار جزئی در برنامه‌هاي آن تغيير بوجود آمد ولي اوايل بعد از ظهر بود كه مردم به طرف رادیو تهران سرازير شدند كه با فاصلۀ حدود 3 میل (حدود 5 كيلومتر) در شمال تهران قرار داشت. اتوبوسها و كاميونهاي مملو از افراد غيرنظامي، نيروهاي انتظامي و پليس به آنجا رسيدند. بنظر ميرسد ازدحام جمعيت وسيع باعث دست پاچه شدن و در هم شكستن مدافعان ايستگاه راديو گرديد و بعد از زد و خورد كوچكي كه سه کشته گزارش شد در ساعت دو و دوازده دقيقه بعد از ظهر راديو تهران بدست طرفداران سلطنت افتاد. در ساعت دو و بيست دقيقه بعد از ظهر اولين سخنان طرفداران سلطنت و خواندن متن «فرمان» پخش شد.

عده زيادي سخنرانان با ذوق حرف می زدند. بعضي از آنها عناصري بودند كه عمليات آژاكس روي آنها اعتبار و اعتماد برای انجام خود گذاشته بود ولي عده‌اي ديگر توسط ستاد عمليات سیا قابل شناخت نبودند.

از ميان آنهايي كه عملیات آژاکس اعتماد گذاشته بود [تیمور بختیار و يكي از فرزندان آیت اللا کاشانی] و ]ملکه اعتضادی] . از ميان طرفداران شاه كه عامل ستاد عملیات سیا نبودند ولی صدای آنها از رادیو تهران در آن روز پخش شد سرهنگ علي پهلوان و سرگرد هوشنگ ميرزاديان بود كه وجود آنها ثابت كننده حقيقتي بود كه آژاكس بر آن استوار بود كه ارتش به كمك شاه در چنين موقعيتي خواهد آمد. براي مدتي راديو تهران متناوباً قطع و وصل ميشد. تا سرانجام بوسيله مهندساني كه به آنجا رفته بودند تعمير شد و يكي از گويندگان گفت كه آنها براي همين كار آمده‌اند. بنابراين مثل اوقاتي ديگر شانس كمك كرد كه محافظان ايستگاه قبل از تصرف آنرا خراب نكردند. ولي این مسیله در طرح آژاکس پيش‌بيني شده و اين واقعه از طرف طراحان نقشه که مهندسان در محل حاضر باشند تا هر نوع عيب پديدار شده بعد از تصرف رادیو را زود تعمیر و برطرف كنند و اگر راديو صدمه غيرقابل تعمير ديده بود كنترل كامل حتي پايتخت مشكل بنظر ميرسيد و بتعويق مي‌افتاد.

دوباره روزولت به طرف جاي پنهان شدن اشياء قيمتي خود براه افتاد و زمان کوتاهی قبل از ساعت 4 چهار بعد از ظهر به آنجا رسيد و به آنها گفت كه هنوز وقتي باقيمانده است كه آنها نيز ميتوانند نقش خود را در اين عمليات بازي كنند، هر دو آنها لباس های خودشان را پوشيدند و براي اين واقع آماده شدند. قرار شد كه ژنرال زاهدي و ژنرال ]گیلانشاه]  را در گوشة خياباني ملاقات كند و از آنجا بوسيله تانكي كه آماده بود آنان را به ايستگاه ببرند و طبق نقشۀ قبلی زاهدي با ملت ایران صحبت كند. ژنرال ] گیلانشاه] را از منزل سرگرد ]کیزر] با ماشين جيپي برداشتند و سر راه دو افسر نيروي هوايي را نيز سوار کردند و تقاضا كرد به او اجازه داده شود كه برود و به آنها اطمينان داد كه خودش مواظب همه چيز خواهد بود. در خيابان اين افسران با گرمي با او برخورد نموده و از او پرسيدند كه چنانچه ميداند كه زاهدي كجاست. او جواب داد كه قرار است ساعت چهار و نيم بعد از ظهر او را ببيند و تقاضا كرد كه به او تانكي بدهند و تا بوسيله اين تانك با عده‌اي بطرف خانه‌اي كه در آن زاهدي پناه گرفته بودند بروند آنان زاهدي را با اين تانك به ايستگاه راديو بردند و در ساعت پنج و ربع بعد از ظهر او از راديو نطق كرد و همين نطق مقدار جزيي بعد از ساعت نه بعد از ظهر تكرار شد. عامل ستاد عملیات ]فرزانگان] قبل از زاهدي صحبت كرد. فرزانگان در عجله که از کرمانشاه بر می گشت ماشين ايشان در وسط راه خراب شده بود و يك تانكر نفت او را به ايستگاه راديو رسانده بود. او صبح به تهران رسيده بود و با ستاد عمليات سيا در تهران تماس گرفته بود. او همچنين به سرهنگ ]تیمور بختییار] تلگراف كرد و از ]بختیار] خواسته بود كه تیپ تحت نظر خود را با قدرت تمام به طرف تهران حركت دهد.در تلگراف فرزانگان که بعد از رسیدن او به تهران و تماس با مرکز عملیات سیابه او دستور داده اند که به بختیار تلگراف کند به صورت رمز بود. این رمزي يا عبارت رمزي بود که در پاورقي همين صفحه 56 کتاب نوشته شده كه عبارت رمز اين بود كه «من امروز آمده ام که خواهر بیمارم را به بینم) ودر پاورقی همین صفحه نیز آمده است:در حقیقت بختیار و تیپ تحت فرمانش زمانی به تهران رسیدند که تمام شهر در دست وفاداران به شاه افتاده بود. ولی جالب است که حتی جمله های رمز را نیز به آنها داده بودند که سرانجام از طرف سیا در این سند چاپ شده است.  

قضيه‌اي که برای ]بختیار] و تیپ همراهش سر راهشان به تهران اتفاق افتاداین بود که وقتی تیپ بختیار از کرمانشاه وارد همدان شد حزب توده تظاهراتي به طرفداري از مصدق ترتيب داده بود. ]بختیار] اين تظاهرات در مدت كوتاهي بوسيله تیپش سركوب کرد. توده‌اي ها از وجود ]تیپ کرمانشاه] در همدان همان اندازه متعجب شده بودند. تعجب مسئولان آن شهر نیز دست كمي از تعجب شهردار و فرماندار آن شهر نداشت.

در تهران آخرين آشيانه های مقاومت دولت مصدق یکی بعداز دیگری تسخير  می شدند و مركز ستاد ارتش آن روز بعد ظهر ناچار تسليم شد، و قبل از ساعت هفت بعد از ظهر نیز خانه مصدق تصرف و وسايل خانة او به خيابان كشيده شد و آنها را به رهگذران آنجا فروختند. از شهرها و استانهاي ديگر نيز گزارشات مثبتي ميرسيد. در ساعت دو و پنجاه دقيقه بعد از ظهر راديو سنندج يك باره برنامه‌اش را قطع کرد و در ساعت سه و پنجاه و پنج دقيقه راديو تبريز گزارش داد كه بوسيله وفاداران شاه تصرف شده است و اضافه كرد كه تمام آذربايجان در دست ارتش است. همانطوريكه به برنامه ادامه ميداد معلوم شد كه يكي از كساني كه صحبت می كرد ]محمد دیهیم رئیس فداکاران آذربایجان] و از عاملان  رده دوم وابسته به عمليات آژاكس است که نقش بسيار مهمي در حوادث تبريز بازي كرده بود. از ساعت شش بعد از ظهر راديو اصفهان حرفها و اعلاميه‌هاي قوي به طرفداري از شاه و زاهدي پخش ميكرد كه بوسيله عوامل و گماشتگان حزب زحمتكشان بقائي و رهبران مذهبي و افسرانی که از قبل آماده شده بودند و این انتظار را هم از آنها داشتيم كه به اين صورت آنها این واكنش را نشان دهند. ولي تا ساعت هشت بعد از ظهر راديو كرمان وفاداري خود را به دولت مصدق اعلام ميكرد. راديو مشهد برنامه پخش نمي‌كرد ولي بمحض پخش خبر تغيير دولت بوسيله راديو تهران مشهد نیز فوراً به سلطنت طلبان پيوست در آن شهر مذهبی به افراد توده‌اي شناخته شده حمله كردند و حتي مغازه طرفداران حزب توده را غارت كردند.

در پي دستور زاهدي به سرهنگ ]فرزانگان] و نظر كارول که عمليات را خاتمه يافته تلقي كنند و همزمان ]باتمانقلیچ] را سرهنگ فرزانگان رئیس ستاد آرتش اعلام کرد] و با تلفن با ستاد عملیات سیا در تهران در تماس بود. ]فرزانگان] افرادی را که عامل عمليات آژاكس بودند به فرماندهي تمام مراکز نظامي و پادگان هاي تهران انتخاب کردکه آنها افرادي كه را نامشان در ليست تهیه شده بود بازداشت و دستگير كنند.

در اواخر آن بعد از ظهر راديو تهران به برنامه‌هاي ديگری پرداخت. در ساعت شش بعدازظهر بطور خلاصه افراد انتخاب شده براي دولت جديد را اعلام كرد و در ساعت شش و چهل و پنج دقيقه اتحاديه مطبوعات و نیویورک تایمز خلاصۀ اعلاميه از واقایع آن روز ايران را آماده كردند كه براي ادارات آنها در آمريكا بفرستند. اعلاميه كوتاه دولت جديد درباره ساعات حكومت نظامي حاوي این نکته بود که بشدت از هر نوع تظاهراتي جلوگیری می شود. پخش خبر در ساعت نه شب حاوي اعلاميه‌اي از زاهدي درباره انتخاب فرمانده پليس بود قبل از ساعت ده شب نیز برنامه‌هاي ايستگاه راديو براي آن شب به پایان رسيد. آن روز پر تلاطم پشت سر گذاشته شد و حكومت نظامي برقرار گردید. عده‌اي كشته شدند ولي به آن تعدادي نبودند كه در گرماگرم آن روز ذكر ميشد. مأموران  امنيتي و نظامي كاملاً بر اوضاع مسلط بودند آماده مقابله با هر نوع فعاليت هاي ضد کودتا شده بودند.

چگونه گروههاي زینفع ديگر در اين قضيه آن روز هيجان انگيز را ديدند؟ يكي از اينها اتحاد جماهير شوروي و افراد وابسته به او در ايران بودند که درد عميقي احساس كردند. راديو مسكو دیر تر از بقيه دنيا در پخش واقعیات آن روز ايران بود و تا ساعت يازده بعد از ظهر به وقت جي ام تي (حدود ساعت يك و نيم روز بعد) سكوت اختيار كرده بود. برنامه فارسي راديو مسكو كه در ايران شنيده ميشد در اطراف مقاله روزنامه «پرا ودا» ساخته و پرداخته بود که در آن بعد از ظهر پخش ميشد و همين برنامه اوايل همان شب دوباره از راديو مسكو پخش شد. عنوان مقاله پرا ودا «شكست خواب‌هاي خيالي آمريكايي‌ها در ايران» بود. همين مقاله «پراودا» در آن بعد از ظهر و ساعات اوليه صبح روز بعد از راديو مسكو به زبان انگليسي، عربي، بلغاري، لهستاني، چكسلواكي، اسلاو، آلماني، هلندي، ايتاليايي ، پرتقالي و تركي نيز پخش شد در حاليكه شنوندگان آنها مي‌دانستند كه اين گفتار ديگر صحت ندارند. بقيه گروه‌هاي ديگر بخصوص آنهايي كه نقشه اصلي اين عمليات را كشيده بودند خيلي خوشحال و شادمان و از خود راضي بودند. گرچه واكنش شاه در روم از عهده اين گزارش بر نمي‌آيد ولي به يك يا دو قسمت از اظهارات او که نمونه ئی از برداشتهای اوليه طراحان آژاكس است اشاره ميشود. شاه گفت : «اين مردم من بودند كه نشان دادند آنها وفادار به پادشاهي هستند و آنها ثابت کردند که دو سال و نيم حکومت مصدق تبليغات غير حقيقي تاًثیری در افکار ملت من نداشته است شاه دوباره گفت «كشور من كمونيست را نمي‌خواهد و بنابراين آنها وفادار به من مانده‌اند».

در نيكوزيا اولين گزارشات تا حدود بعدازظهر بوقت محلي نرسيد. وقتي كه خبر از لوويت به دابي شر رسيد او آنقدر هيجان زده شد كه دوست خود (لوويت) را به اداره‌اش در حومه شهر با ماشين برد كاري كه او و اطرافيانش در هفته‌هاي قبل از آن جلوگيري كرده بودند.

به مركز سيا در آمريكا اولين خبر قبل از ساعت نه صبح رسيد و آن وقتي بود كه كسي از سالن خارج شد و بنظر میرسید که لطيفه‌ايی ميگويد- با توجه به افسردگي روز های قبلي- خبر نمودار آن بود كه حکومت مصدق سر راه بيرون راندن و ساقط شده است. تمام آن روز صبح و بعد از ظهر تا نيمه‌هاي شب افراد خبرهاي جديدي دريافت ميكردند. ولی در آن روز فقط دو تلگراف از ستاد عمليات آژاكس دريافت شد . در هر حال روزي بود كه شايد هيچوقت به اتمام نمي‌رسيد زیرا پر از هيجان و احساس رضایت از خود بودن بود و شكي وجود ندارد كه هیچكس نمی تواند چنين عملی را انجام دهد و یا با آن برابري نماید در حقیقت كارت برندۀ ما بازي را برده بود و شاه پيروزمند گردیده بود.

 

از خاطرات اردشیر زاهدی درمورد کودتا

اردشیر زاهدی در خاطرات خود در هفته نامه نیمروز شماره 900 تاریخ 31 شهریور 1385 صفحات 12 و 13  در مورد روز 25 مرداد 1332 تحت عنوان "سند محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس  دو ژنرال ،زاهدی و حجازی، به نظر می رسد که مناسب ترین رهبران یک کودتای نظامی هستند. آنها هر کدام دیدگاه های سیاسی متفاوتی دارند. زاهدی به میانه روهای جبهه ملی گرایش دارد در حالی که علاقه اصلی حجازی احتمالاً بر پا کردن یک حکومت قوی است که کمونیست ها را ریشه کن و دست شاه را قوی کند."  در متن اين دو صفحه اردشير زاهدی در مورد عصر يا شب 25 مرداد 1332 می گوید: "... ساعت  هفت و نیم بعداز ظهر منزل کاشانیان رسیدیم. تیمسار باتمانقلیچ، سرهنگ فرزانگان، سرتیپ تقی زاده، سرتیپ شعری، سرتیپ افطسی، سرهنگ خواجه نوری، سرهنگ نوابی و آقایان مقدم، یارافشار، ابولقاسم زاهدی، رضاکی نژاد، صادق نراقی، مهندس هرمز شاهرخشاهی آنجا بودند.... مذاکرات تا ساعت 11 شب طول کشید. در همین موقع تلفن زنگ زد پدرم گوشی را بر داشت .....گفت نصيری بود ولی تركی صحت كرد و من فهمیدم که سرگرد شقاقی افسر گارد شاهنشاهی بود .... به این ترتیب ما وارد عمل شدیم.  باتمانقلیچ که لباس نظامی به تن داشت و به عنوان رئیس ستاد ارتش تعیین شده بود با اتومبیلی که مصطفی مقدم میراند راهی شهر شد که برود به ستاد پست خود را تحویل بگیرد...... به یارافشار و شاهرخشاهی و سرهنگ نوائی و سرهنگ خواجه نوری ماً موریت داده داده شد که  بروند به شهر و اوضاع و احوال را خبر بدهند..... من و فرزانگان دراطاق ماندیم. ساعت از نیمه شب گذشت و هنوز هیچ خبری از تهران نرسیده بود. پدرم برگشت به اطاق و گفت: «بهتر است ما هم حرکت کنیم. چون تا به حال قاعدتاً باید نصیری و باتمانقلیچ کارشان را انجام داده باشند.» من و پدرم و فرزانگان در اتومبیل نشستیم و حرکت کردیم به طرف شهر...... نزدیک دوراهی یوسف آباد در آنوقت اتومبیلی از طرف مقابل می آمد و به سمت شمیران میرفت جلب نظر کرد. اتومبیل از کنار ما گذشت بی آنکه متوجه ما شود ولی ما که مراقب بودیم بلافاصله مقدم و باتمانقلیچ را شناختیم. پدرم بی اختیار گفت: «چرا بر گشتند؟... کجا می روند؟!» یکی از همراهان جواب داد: «تصور می کنم اشکالی پیش آمده است» پدرم به راننده دستور داد دور بزند و ما را به آنها برساند. (توجه کنید که افراد دیگر نیز با آنها بوده و تنها خود او و پدرش و فرزانگان نبوده اند – مترجم) قدری بالاتر از سه راه ونک تواستیم با چراغ اتومبیل و نورافکن دستی به آنها علامت بدهیم. مصطفی مقدم اتومبیل را زد به کنار و متوقف کرد. قیافه آن دو نشان می داد که خبر خوشی ندارند. پدرم پرسید: «چی شد؟» باتمانقلیچ جواب داد: «نصیری بازداشت شده و در اطراف ستاد ارتش هم قوای مسلح گماشته اند. وقتی ما رسیدیم تمام چراغها روشن بود و سرتیپ ریاحی هم به طوری که تحقیق کردم در اتاق خودش حضور دارد.»  با شنیدن این کلمات، نفس ما هم بند آمد. مضطربانه به هم نگاه کردیم ولی هیچکس چیزی برای گفتن نداشت. پس از لحظه ائی پدرم سکوت را شکست و گفت: «احتیاط کردید. حق بود داخل می شدید و .......» .... به منزل سرهنگ دوم فرزانگان، برادر کوچکتر عباس فرزانگان .......پدرم از یکی از دوستان خواست سری به شهر بزند...... ساعتی بعد برگشت و گفت اطلاعاتی که باتمانقلیچ و مقدم داده اند کاملاً صحیح است. دکتر مصدق پس از دریافت فرمان، مدتی نصیری را در داخل منزلش معطل کرده و در این فاصله به سرتیپ ریاحی خبر داده ..... و نصیری بازداشت شده است.......  از قول خاطرات اردشیر زاهدی، ثریا در خاطراتش می نویسد:پرزیدنت آیزنهاور که بیش از پیش نگران توسعه نفوذ شوروی در ایران بود  تصمیم گرفت کیم روزولت رئیس سیا در خاورمانه را برای مقابله به تهران بفرستاد و او را به اقدام علیه مصدق تشویق کرد. شاهدخت اشرف هم که به ابتکار شخصی خود با عوامل آمریکائی در سویس ارتباط بر قرار کرده بود سر زده به تهران وارد شد و به برادرش گفت زمان آن رسیده است که خود را از شر «پیرمرد» خلاص کند.....روزدوم اوت 1953 سرلشکر زاهدی با شاه در دفتر شاه ب دیدار می کند..... در سال 1941 محمد رضاشاه .... از وی (زاهدی) می خواهد با ژنرال شوارتسکف آمریکائی، مستشار نظامی ایران، در نوسازی پلیس همکاری کند..... برای دستگیریش صد هزار ریال جایزه گذاشته اند در حالی که او مردی است پر انرژی و به راستی در موقع عمل شکوفا می شود. اقدامی که می خواهد علیه مصدق انجام دهد نگاهش و سخنش را حرارت می بخشد. با لحنی قاطع می پرسد: چه وقت می توانم اقدامات را شروع کنم؟ ......

در شماره 901 تاریخ 7 مهرماه 1385 اردشیر زاهدی به خاطرات خود دامه می دهد: "در منزل سرهنگ دوم فرزانگان ما جمعاً 12 تا 14 نفر می شدیم........ تصمیماتی که اتخاذ شد يکی این بود که از فرمان نخست وزیری پدرم تعدادی عكس            گرفته شود.... این عکسها را برای تمام روزنامه ها و مجلات و همچنین ادارات دولتی بفرستیم این وظیفه به عهده من قرار گرفت. دیگر این که قرار شد تیمسار گیلانشاه عملیات  تهران رازیر نظر بگیرد و کارها را همآهنگ کند. سرهنگ عباس فرزانگان ماًمور ارتباط با دوستان ما در دستگاه های انتظامی شد. آقایان یارافشار، رضاکی نژاد، صادق نراقی و ابوالقاسم زاهدی به سمت رابط بین پدرم و کسانی که ماًموریت هائی بر عهده داشتند در نظر گرفته شدند..... بالاخره از هم جدا شدیم...... ساعت پنج  صبح بود که رسیدیم به شهر. تیمسار باتمانقلیچ و سرهنگ نوابی ...... و خودم رفتم به منزل مهندس شاهرخشاهی در خیابان ..... در آنجا صادق نراقی و ابوالقاسم زاهدی و رحمت اتابکی و تقی بهرامی و یک یا دو نفر دیگر جمع بودند...... هرمز شاهرخشاهی کوشید با دوربین خودش از روی فرمان اعلیحضرت عکس بگیرد و ...... حالا ما منتظریم که اعلامیه دولت را از رادیو بشنویم..... بالاخره ساعت هفت صبح فرارسید و اعلامیه دولت از رادیو خوانده شد.هیچ اشاره ئی به فرامین نداشت و موضوع به عنوان توطئه کودتا از طرف گارد شاهنشاهی و شکست آن مطرح شده بود. بدین ترتیب ما میبایستی برنامه را دنبال کنیم.... شاهرخشاهی و ابوالقاسم زاهدی حدود ساعت هشت و نیم صبح برای عکس گرفتن از فرمان انتصاب پدرم حرکت کردند.... من تصمیم گرفتم پیش پدرم بروم ....... تصمیم بر این شد که من از طرف پدرم با نمایندگان خبرگزاری های خارجی مصاحبه کنم .... پدرم متن کوتاهی را دیکته کرد که یارافشار آنرا  نوشت و به دست من داد..... من پشت فرمان اتومبیل فورد قرمز رنگ هرمز شاهرخشاهی نشستم و قرار شد پشت سر من، با کمی فاصله شاهرخشاهی با اتومبیل فورد اتاق چوبی دیگری حرکت کند و باز با همان فاصله ابوالقاسم زاهدی و تقی سهرابی با اتومبیل سهرابی از پی ما بیایند تا اگر اتفاقی اوفتاد به پدرم خبر بدهند. من دو اسلحه کمری فشنگ گذاری شده کنار دستم گذاشته بودم و هرمز شاهرخشاهی و ابوالقاسم زاهدی نیز هر کدام یک اسلحه با خود داشتند که در صورت لزوم از خودشان دفاع کنند....... طولی نکشید که یارافشار از راه رسید. علاوه بر پرویز رائین،  یوسف مازندی خبرنگار یونایتدپرس (اتحادیه روزنامه نگاران یا مطبوعات همان که در متن سند نیز آمده است - مترجم) و خبرنگار رویتر او را همراهی می کردند. من متن پیام پدرم را به زبان انگلیسی برای آنها ترجمه کردم و آنها در حالی که روی زمین نشسته بودند مطالب را تایپ کردند......بعد عکسهای نخست وزیری پدرم را بین آنها توزیع کردیم...... در جواب سئوالات آنها گفتم من وسیله ابلاغ این پیام بوده ام و در وضعی نیستم که بتوانم به سئوالات شما پاسخ دهم. آنها رو کردند به یارافشار که ما نمی دانیم در کجا هستیم، زود ما را به شهر برگردان تا خبر را مخابره کنیم...... خبر سریعاً انعکاس یافت و به طوری که عصر همان روز به نقل از خبرگزاری اسوشیتدپرس درصفحه اول روزنامه اطلاعات با حروف درشت به چاپ رسید. همان روز عصر، یعنی 25 مرداد، جلسه ائی تشکیل شد در منزل سیف السلطنه افشار (پدر امیر خسرو افشار که بعدها سفیر ایران در لندن و وزیر امور خارجه شد) بیش از شش ساعت به طول کشید. در آنجا پدرم دو نامه نوشت یکی برای سرهنگ تیمور بختیار و یکی برای سرهنگ امیر قلی ضرغام که قرار شد آن نامه ها را همراه با عکس فرمان اعلیحضرت به آن دو در کرمانشاه و اصفهان برسانیم. فرزانگان ماًمور رفتن به کرمانشاه و ملاقات با تیمور بختیار شد که همان شب حرکت كرد و رفت. من داوطلب شدم به اصفهان بروم ولی پدرم مخالفت کرد......  

سئوال احرار از اردشیر زاهدی: بالاخره شما به اصفهان رفتید؟

جواب اردشیر زاهدی: بله وقتی از منزل سیف السلطنه خارج می شدیم به تیمسار گیلانشاه گفتم شما بمانید تا من پدرم را برسانم و برگردم، با شما کار دارم. در طول راه کوشیدم موافقت پدرم را برای رفتن به اصفهان جلب کنم اما ایشان بر عقیده خود باقی بود و موافقت نداشت ...... وقتی برگشتم..... نامه ئی به پدرم نوشتم و عذر خواهی کردم. ساعت یک و نیم بعداز نیمه شب راه افتادم به طرف اصفهان. جواز عبوری هم داشتم........ به شهر که رسیدم ساعت هشت و نیم نشده بود...... از منزل ..... برای سرهنگ ضرغام پیغام فرستادم که می خواهم او را ببینم. جواب داد که بین ساعت یازده و نیم تا دازده زیر کوه صفه و بالای قبرستان ارامنه می توانیم همدیگر را ملاقات کنیم. سرهنگ ضرغام معاون لشکر 9 اصفهان بود که فرماندهی آنرا تیمسار محمود دولو به عهده داشت..... یکی از نوکرهای وفادار قدیمی لطف الله خان به نام ...... که بسیار با هوش و چابک که شکارچی و تیرانداز ماهری هم بود با خودم به میعادگاه بردم و نشاندم پشت تخته سنگی که از آنجا می توانست مراقب ما باشد. با او قرار گذاشتم که اگر من بینی خود را پاک کردم و دستمال را به زمین انداختم هر کس که نزدیک من بود بزند و در صورتی که من گرفتار شدم به آقای یارافشار در تهران خبر کند. حدود ظهر سرهنگ ضرغام با لباس نظامی و یک جیپ سبز رنگ آمد به میعادگاه ...... وقایعی که رخ داده بود برایش حکایت کردم و عکس فرمان را اعلیحضرت را به او دادم، گفتم ما به وفاداری تو امید بسته ایم ...... خیلی احساساتی شد. کلاهش را زد به زمین و گفت .... من فدائی شاه هستم، تیمسار زاهدی را مثل پدر خود میدانم، تو را مثل برادر خود می دانم، برای همه نوع خدمت آماده ام. اگر لازم باشد استاندار و فرمانده لشکر و هر مقام دیگری را در استان توقیف می کنم. لازم باشد لشکر را حرکت می دهم به تهران . گفتم من جواب تو را به پدرم می رسانم. گوش به زنگ باش. اگر قرار شد حرکتی کنی به طرف تهران تلگرافی به امضای جمشیدی برایت خواهد رسید که «جمشید احتیاج به دارو دارد، بفرستید» اگر هم قرار شد پدرم به اصفهان بیاید و این جا را پایگاه عملیات بعدی قرار دهد تلگراف می کنم «برای معالجه دوا فرستاده شد که در یافت کنید»

در شماره 902 نیمروز تاریخ 14 مهرماه 1385 باز صفحات 12 و 13 اردشیر زاهدی در خاطرات خود می گوید: "..... شرح مسافرت به اصفهان و مذاکراتم را با سرهنگ ضرغام به اطلاع پدرم رساندم. بعداز، سرهنگ فرزانگان هم از کرمانشاه باز گشته بود آمد و گزارش داد که سرهنگ بختیار آمادگی خود را برای همکاری اعلام داشته است....... اوضاع بطرزی غیر منتظره و باور نکردنی تغییر کرد. حوادثی پیش آمد که هیچکس پیش بینی نکرده بود و انتظارش را ندشت. از عصر روز سه شنبه (عصر روز سه شنبه 27 مرداد كه در اين سند به اعتراف خودشان بوسيله عوامل داخلی سيا و انگليس ترتيب داده شده بود - مترجم) گروه هائی از مردم که وقایع آن سه روزه آنها را تکان داده و نگران سرنوشت مملکت کرده بود یا به ابتکار خودشان یا به دستور مراجع مذهبی ریختند به خیابان ها و با توده ائی ها در گیر شدند به ما خبر می رسید که دولتی ها خودشان را باخته اند. بین نظامی ها شکاف افتاده است. بخشی از نیروهای انتظامی با تظاهر کنندگان همصدا شده اند و در خیابان های مرکزی شهر زد و خورد و تیراندازی صورت گرفته است..... من آن شب در منزل دکتر قاسم پیرنیا در نیاوران خوابیدم و ساعت 6 صبح (منظور صبح روز 28 مرداد است) خودم را به شهر رساندم. رفتم پیش پدرم در منزل سیف افشار. پدرم مشغول صرف صبحانه بود..... در همین اثناء یارافشار هم آمد و خبرهائی آورد که از احتمال وقوع حوادثی در طول روز حکایت داشت. حوالی ظهر دیگر مسلم شده بود که شهر در اختیار طرفداران ما است...... پدرم با مشاورانش تبادل نظر کرد و عقیده همگی آن شد که حالا دیگر باید اوضاع را در اختیار گرفت. از سرهنگ خلعتبری که معاون شهربانی بود و به ما پیوسته بود خواسته شد یک تانک به اقامتگاه پدرم بفرستد......... پدرم از پشت میکروفن رادیو تهران به عنوان نخست وزیر چند کلمه صحبت کرد. باری، از آن ساعت به بعد در سراسر ایران می دانستند که دولت مصدق سقوط کرده و زاهدی قدرت را در دست گرفته است...... از آنجا می بایستی برویم به شهربانی کل کشور در نزدیکی میدان سپه.  بااتومبیل احتشام الدوله قراگوزلو از جلوی بی سیم حرکت کردیم و خودمان را رساندیم به خیابان شاهرضا و میدان فردوسی ......... در خیابان کاخ و اطراف منزل مصدق البته هنوز زد و خوردها ادامه داشت. من و یارافشار مامور شدیم برویم ستاد ارتش را در اختیار بگیریم. تصرف ستاد بدون هیچ مقاومتی انجام گرفت..... چیزی نگذشت که سرلشکر باتمانقلیچ که از زندان آزاد شده بود آمد و به عنوان رئیس ستاد در آنجا مستقر شد.همین فاصله پدرم با دکتر متین دفتری خواهرزاده و داماد مصدق تماس گرفت و از او خواست برای جلوگیری از خونریزی با مصدق صحبت کند...."

 

در شماره 903 نیمروز تاریخ 21 مهرماه 1385 باز صفحات 12 و 13 اردشیر زاهدی در  دنباله خاطرات خود می گوید: "اعلامیه دولت ساعت 7 صبح یکشنبه 25 مرداد به این شرح از رادیو تهران پخش شد: از ساعت یازده و نیم دیشب یک کودتای نظامي به وسیله افسران و افراد گارد شاهنشاهي به مرحله اجرا گذارده شد، بدین ترتیب که ابتدا از ساعت مذکور نفرات نظامي مسلح به شصت تیر و اسلحه دستي وزیر امور خارجه و وزیر راه و مهندس زیرک زاده را در شمیران توقیف کردند و برای توقیف رئیس ستاد ارتش نیز به منزلشان مراجعه نمودند ولی تیمسار ریاحی در ستاد ارتش مشغول کار بود به دستگیری ایشان موفق نشدند.  در ساعت یک بعد از نیمه شب نیز سرهنگ نصیری رئیس گارد شاهنشاهي با چهار کامیون نظامی و دوجیپ ارتشی و یک زره پوش به منزل آقای نخست وزیر آمده به عنوان این که می خواهند نامه ئی بدهند قصد اشغال خانه را داشته است، ولی چون محافظین منزل آقای نخست وزیر مراقب کار بودند بلافاصله سرهنگ مزبور را توقیف کردند. توطئه کنندگان قبل از توقیف اشخاص تلفن های منازل آنان را قطع کرده، همچنین ارتباط تلفنی ستاد ارتش را با پادگان گارد شاهنشاهی باغ شاه قطع تلفنخانه بازار را به بوسیله سرهنگ آزموده و همراهان مسلح او اشغال کرده بودند و معاون ستاد ارتش را که برای سرکشی به باغ شاه رفته بود در همانجا توقیف کردند. وزیر امور خارجه، راه و زیرک زاده را از توقیف گاه سعدآباد به وسیله چهار کامیون مسلح به شهر آورده  و به ستاد ارتش به خیال این که همکارانش قبلاً آنجا را اشغال کرده اند بردند، ولی چون در آنجا وضع را مساعد ندیدند آنان را مجدداً به سعدآباد بردند و در توقیف گاه گارد شاهنشاهی تا ساعت 5 صبح نگاه داشتند. در این ساعت که نقشه کودتا بلا اثر شده بود  تیمسار کیانی معاون ستاد ارتش که از توقیف باغ شاه رهائی یافته بود به سعدآباد رفته آقایان را به منزلشان برگرداندند. از این ساعت ابتکار عملیات را به دست گرفتند و تا کنون چند تن از توطئه گران رادستگیر کرده اند ......

در منزل سیف افشار ........ پدرم، تیمسار سرتیپ گیلانشاه، سرهنگ فرزانگان، پرویز یارافشار، صادق نراقی و من. البته چند نفر دیگر از دوستان و اقوام از جمله مهندس شاهرخشاهی و مهندس ابوالقاسم زاهدی و حبیب الله نایبی در منزل آقای سیف افشار حضور داشتند که بیشتر مراقبت خارج و خیابان های اطراف منزل را به عهده دار بودند و در مواقع لزوم از طرف پدرم برای عده ائی از آقایان افسران بازنشسته به خصوص تیمسار سپهبد شاه بختی پیغام می بردند واخبار و اطلاعاتی از خارج کسب می کردند و مراجعت می نمودند، به طوری که ما کاملا در جریان وقایع خارج و اقدامات اطرافیان مصدق و فعالیت مامورین او بودیم. خیال می کنم به عنوان نمونه و نشانه قدرت مامورین کسب اخبار و اطلاعات خودمان همین قدر کافی است بگویم که مدت بیست دقیقه بعداز دستگیری تیمسار سرلشکر باتمانقلیچ ما در همین جلسه از توقیف او مطلع شدیم البته اسباب تاًسف همه ما شد

......... آقای نراقی در همان موقع به منزل و یا تجارت خانه اش برد و به مقدار کافی روی اوراق مارک دار پدرم ماشین کرد و ضمناً مهندس شاهرخشاهی به منزل رفت و عکس های فرمان را با مقدار زیادی پاکت به منزل آقای سیف افشار آورد و ظرف مدت کوتاهی عکس فرمان و نامه ضمیمه بین آن پنج نفر (پرویز یار افشار، مهندس هرمز شاهرخشاهی، ابوالقاسم زاهدی، صادق نراقی و حبیب الله نایبی که تهران را به پنج منطقه بین آنها تقسیم کرده بودند) تقسیم گردید و قرار شد این عده از ساعت 11 شب به توزیع عکس های فرمان در نقاط مختلف شهر مشغول شوند ..........

.......... خود مصدق السلطنه و دار دسته اش هم به  این نکته واقفند و اقداماتی هم که از صبح تا به حال کرده اند، از جمله فرستادن سرباز به سعدآباد و مهر و موم کردن قصور سلطنتی و یا عربده جوئی های میتینگ بهارستان و عنوان این که عده ئی کودتا کرده اند .........

........ در آن   از خارج خبر رسید که ماموران حکومت نظامی، آقای هیراد رئیس دفتر شاهنشاهی را در منزلش بازداشت کردند. همه ما بخصوص پدرم از این خبر بسیار متاًثر شدیم، چون فرمان مبارک همایونی به خط هیراد بود ......... سرهنگ بختیار (سپهبد بعدی، معاون نخست وزیر و رئیس سازمان امنیت آینده) که فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه را در آن ایام به عهده داشت از افسران شریف و وطن پرست و خدمتگزار رشید و صدیق شاهنشاه است و مسلماً پس از استحضار از صدور فرمان اعلیحضرت همایونی، صمیمانه با ما همکاری خواهد کرد.......... "

اردشیر زاهدی در دنباله خاطراتش صفحات 12 و 13 شماره 906 در مورد 28 مرداد می گوید:

....... مقارن ساعت ده و بیست دقیقه صبح دیروز یک عده هفت هزار نفری که مجهز به چوب برای زد و خورد احتمالی بودند از طرف خیابان استانبول به طرف بهارستان حرکت کردند با وجودی که پریشب رادیو بنا به دستور فرمانداری نظامی اعلام می داشت که از هر گونه تجمعی جلوگیری خواهد نمود معذالک سربازان و پاسبانان هیچ مانعی در مقابل حرکت عده مزبور به وجود نمی آوردند بلکه کلیه آنها به جمعیت پیوسته و شعار «ما شاه می خواهیم – مرگ بر دیکتاتور – زنه باد ایران – پاینده ارتش» می دادند.

جمعیت به حزب ایران حمله کردند و کلیه اثاثها و تابلوها و عکس های مصدق را که در آن حزب وجود داشت از بین بردند. در این هنگام عده ائی از اعضای حزب ایران که در محل بودند وارد نبرد شدند ولی بلافاصله شدیداً مجروح و فرار کردند. جعیت سپس به حزب پان ایرانیسم که اول خیابان صفی علیشاه واقع است رفتند و پس از بین بردن دفاتر با شعارهای «ما شاه می خواهیم» از حزب خارج و پرچم هائی که حزب پان ایرانیسم [کذا] بر بالای پایه مجسمه رضاشاه سه روز قبل زده بودند پاره پاره کرد بر له شاه و علیه مصدق شعار می داده اند. دسته مزبور پس از طی این جریان وارد خیابان نظامیه شده و اداره روزنامه باختر امروز را غارت و آن را آتش زدند.

جمعیت به طرف اداره روزنامه شورش حرکت کرده اداره شورش نیز غارت و طعمه حریق شد و کلیه روزنامه های موجود شورش را پاره پاره کردند سپس جمعیت به طرف روزنامه به سوی آینده و حاجی بابا و حزب نیروی سوم حرکت کرده و محل روزنامه نیروی سوم را به کلی ویران و غارت کردند. در این حزب نیز چندین نفر مجروح و فراری شدند و عمارت حزب هم سوزنده شد. عده مزبور که در این وقت تعدادشان بالغ بر چندین هزار نفر می شد ا کمک سربازان و پاسبانان مجددا به طرف شاه آباد حرکت کردند.

در این وقت چند کامیون پاسبان و سرباز مسلح از طرف دکتر مصدق برای متفرق نمودن مردم به توپخانه آمد ولی سربازان و پاسبانان مستقیماً وارد جمعیت شده و بر له شاه و علیه مصدق و فاطمی که شاه را فراری خوانده بود تظاهراتی کردند و به اتفاق متظاهرین به طرف خیابان ناصر خسرو و لاله زار حرکت کردند و مردم و کسبه را دعوت به مبارزه با مصدق می کردند.

چون تعداد جمعیت مرتباً رو به فزونی می گذارد در نتیجه کلیه اتوبوس ها خود را در اختیار متظاهرین گذارده و آنان را در خیابان ها به گردش در می آوردند. وسائل مزبور هرکدام دارای یک عده [کذا] عکس شاه بودند که در پشت شیشه خود نصب کرده و پرچمی نیز بر بالای اتوبوس گذاردند.

ضمناً کلیه وسائل نقلیه از طرف جمعیت مجبور شدند که چراغ های خود را به عنوان شادی روشن نمایند همچنین هر کدام عکسی از شاه  ر پشت شیشه نصب نمودند و کسانی هم که دسترسی به عکس شاه نداشتند یک عدد اسکناس در پشت شیشه خود نصب کردند.

رادیو تهران در ساعت نیم بعداز ظهر که معمولاً خلاصه اخبار را منتشر می کند حتی خبر هم از اوضاع مهم تهران نداد بلکه در برنامه خبر خود اخبار خارجه می داد. یک ساعت بعداز ظهر نیز دو خبر از طرف خود جعل کرد یکی این که دکتر مصدق نخست وزیر ازساعت 7:30 صبح به اتفاق فراکسیون نهضت ملی تا نیم ساعت بعداز ظهر در خانه خود مشغول مطالعه در امور جاری بودند. دیگر این که یک مصاحبه ساختگی از طرف دکتر عال راجع به «پنبه» پخش کرد و بعد شروع به گذاردن صفحه های موزیک کرد تا دو ساعت بعداز ظهر، باز هم مردم انتظار داشتند چیزی از وضع تهران منتشر کنند ولی از 2 تا 3:30 بعداز ظهر مدت یکساعت و نیم بدون آن که مطلبی اعلام دارد خاموش ماند تا این که درساعت مزبور شاه دوستان و موفق شدند عمارت بی سیم را اشغال کرده خود را به پشت میکروفن برسانند.  در این ضمن اعلام گردید که سر لشکر زاهدی نخست وزیر قانونی ایران به ایستگاه رادیو رسیده اند و از بس از طرف مردم ابراز احساسات می شود نمی توانند به سرعت خود را به میکروفن برساند، پس از چند دقیقه دیگر آقای نخست وزیر پشت میکروفن قرار گرفته متن فرمان اعلیحضرت همایونی دایر به نخست وزیری ایشان قرائت گردید سپس به ملت ایران پیام داد که من از طرف اعلیحضرت همایونی ماًمور تشکیل دولت می باشم و برنامه خود را قرائت کرد.

پس از آن مستقیماً به شهربانی آمد سپس چون حالش مناسب نبود فوراً آمپول تقویتی تزریق کرده پشت میز ریاست شهربانی خودش که سابق می نشست قرار گرفته از همانجا شروع به رتق و فتق امور کرد.

در ساعت شش بعداز ظهر تمام خیابان های تهران در تصرف متظاهرین بود و ساکنین خیابان ها با آنها همصدا شده فریاد مرگ بر مصدق می کشیدند و زنده باد شاهنشاه می گفتند.

در میدان بهارستان احساسات مردم فوق العاده تهییج شده بود عکاسی مهتاب عکس های شاهنشاه و حضرت آیت الا کاشانی و دکتر بقائی و مکی را برفراز بالکن قرار داده بود و مردم به نفع شاه و کاشانی و بقائی و مکی ابراز احاسات شدید می کردند. عکس های زیرک زاده، مصدق، سنجابی و شایگان و نریمان را پاره پاره کردند.

در ساعت شش و نیم بعداز ظهر هزارها نفر از مردم غیور به سوی فرمانداری نامی و سایر بازداشتگاه ها روانه شدند و زندانیان سیاسی را از بند نجات دادند. دکتر بقائی حاضر به ترک زندان نبود ولی مردم به زور او را از زندان بیرون آوردند.

در گیر و دار جلو منزل دکتر مصدق سرهنگ ممتاز و سروان داورپناه به کشتار مردم مشغول بودند. ناچار سرگرد اسکوئی افسر غیور شاهدوست هدایت یک تانک را شخصاً بر عهده گرفت و به  خانه 109 حمله برد و سرهنگ ممتاز را مغلوب و آنجا را به تصرف در آورد.

خبر تصرف خانه 109 دکتر مصدق به سرعت در شهر انتشار یافت و روحیه مردم در موقع انتشار این خبر درست شبیه روحیه ای بود که مردم در ساعت 5:30 روز سی ام تیرماه 1331 داشتند. «نقل از روزنامه شاهد»

شلیک تیر در خیابان های اطراف منزل دکتر مصدق از ساعت 12 شروع شد. هر چند دقیقه یکبار که جمعیت قصد یورش به طرف خیابان کاخ را می کرد چند تیر به طرف هوا و گاهی نیز به طرف مردم خالی می شد و جمعیت موقتاً متفرق می گردید.

این وضع تا ساعت 4:30 بعداز ظهر ادامه داشت در این وقت چند تانک دیگر نیز به کمک تظاهر کنندگان رسید و جمعیت از سه راه شاه خود را به اول خیابان کاخ رساندند.

در سر خیابان کاخ که خیابان شاه را قطع می کند، ساختمان نوسازی  قرار دارد و در طبقه چهارم این ساختمان از طرف گارد منزل دکتر مصدق سنگربندی شده بود و سرهنگ ممتاز فرماندهی حفاظت خود را از این محل بعهده داشت.
در اولین یورش جمعیت، شلیک تیرشروع شد و عده ائی نقش بر زمین شدند جمعیت پا به فرار گذارد.

در این موقع تانک هائی که آماده حمله به خانه دکتر مصدق بودند با شلیک رگبارهای مسلسل خود به طرف ساختمان مزبور به تیر اندازی اول جواب دادند و با شلیک های پی در پی قسمتی از سنگر بالا را خراب کردند. این جریان مدت زیادی ادامه داشت در این مدت عده زیادی سرباز و شخصی و یکی دو نفر از کسانی که روی تانک ها قرار گرفته بودند هف گلوله شدند.
سیل خون در این محل جاری شده بود و لحظه ائی صدای شلیک تیر خاموش نمی شد.

 تا مقارن ساعت  شش دو گلوله سنگین از تانک ها خالی شد و قسمتی از بالای ساختمان ویران گردید.

خانه های اطراف از شدت این زد و خورد و شلیک  رگبارهای مسلسل به لرزش در آمده بود.

تا این که بالاخره  صدای شلیک  از این ساختمان قطع شد و تانک ها به طرف منزل آقای دکتر مصدق به حرکت در آمدند. در این موقع 27 تانک اطراف منزل دکتر مصدق را گرفته بود، جمعیتی نیز به دنبال این تانک ها در حرکت و مشغول تظاهر بودند.

عده ائی از افسران و سربازان نیز در جلو و اطراف این تانک ها بودند. وقتی تانک ها به نزدیکی منزل دکتر مصدق رسیدند از ساختمان روبرو شلیک مسلسل شروع شد و معلوم د در آنجا  نیز سنگربندی شده است. جنگ و گریز مدتی نیز در اینجا ادامه داشت و عده زیادی زخمی شدند.

مسلسل های تانک ها نیز مرتباً کار می کرد و ثانیه ائی صدای آنها قطع نمی شد. در اینجا تقریباً جنگ بین افراد ارتش بود. هر دو طرف شدیداً مقاومت می کردند. این جنگ آنقدر ادامه یافت تا ظاهراً فشنگ های گارد منزل دکتر مصدق که در آن طرف قرار داشتند تمام شد و از طرف تانک ها یکبار دیگرشلیک شد.

بعد از آن که صدای مسلسل ها از آن طرف قطع شد یکی از تانک ها ی سنگین به طرف در منزل آقای دکتر مصدق رفت و در را شکسته و وارد حیاط شد، شلیک از منزل آقای دکتر مصدق همچنان ادامه داشت و تانک ها نیز باشلیک تیر به دسته مقابل جواب می دادند.

مقارن ساعت 7:30 صدای تیراندازی از طرف  

این طلاعاتی که در خاطرات اردشیر زاهدی آمده است با محتویات این سند می خواند و دلیل دست مستقیم او در کودتا است و ما  بیشتر از خاطرات ایشان گرفته ام گر چه با منابع دیگر نیز می خواند بجز اینکه به نظر می آید که وقتی آقای احرار با اردشیر زاهدی حرف زده نام بعضی نقاط عوض شده و یا سیا آنها را عوض کرده ولی بنظر می رسد که زاهدی از نام بردن افراد اجنبی و عوامل ایرانی شناخته شده آنها خودداری کرده است.   

نکته آخر اینکه متن فقط قسمتهائی از خاطرات اردشیر زاهدی را در نيمروز ديده ایم كه مربوط به كودتا است و از اين اطلاعات بر می آيد كه  او از وجود این گزارش ويلبر  خبر ندارد چون چندین بار به خاطرات ديگر و سایر منابع  منتشر شده یاد می کند ولی از این سند که حدود هفت ماه بعد از کودتا نوشته شده و با اطلاعاتی که خود اردشیر زاهدی از آن روزهای فراموش نشدنی در تاریخ وطنمان بعد از نیم قرن می دهد نزديك است و حتی نامهای کشف شده توسط سایت کریپتوم را تائید و حتی بعضی از اسمهائی که اصلا ازآنها خبر نداریم مثل اسمهای مستعار (کیوانی و جلیلی) که نقش بسیار حساس در كودتا بازی کردند از خاطرات آقای زاهدی قابل شناخت هستند.

ناگفته نماند که بیوه مرحوم دکتر شادروان دکتر حسین فاطمی به نویسنده این سطور در مورد 25 مرداد و دستگیری دکتر حسین فاطمی گفت: حدود ساعت یازده و نیم از خانه پدرم به خانه خودمان برگشتیم. دکتر فاطمی به دلیل تیر خوردنش بوسیله فدائیان اسلام  که هنوز رنج می برد و هنوز بعد از چند عمل جراحی  ناراحتی دستگاه گوارشی داشت وقتی به خانه رسیدیم روزنامه ئی برداشت و به دستشوئی رفت ولی مدت کمی بعد عده زیادی سرباز مسلح به خانه ریختند و دکتر فاطمی را با همان وضعیت پا برهنه با خود بردند و من بسیار ترسیده بودم و با بچه 6 ماه ام بودم. بسیار ترسیده بودم  چون حدود پنج نفر از این سربازان مسلح در داخل خانه بودند و خودشان از خودشان پذیرائی می کردند و همه چیز را به هم می ریختند تا حدود ساعت 5 صبح که رفتند و مدتی بعد از آن نزدیک صبح دکتر فاطمی بر گشت. بیوه دکتر فاطمی در حالی که بسیار راحت بود گفت من دیگر حالی نداشتم .........

 

 

 

 

 

 

 

 

9- گزارش به لندن

روزولت در بعد از ظهر روز 25 اوت 1953 (سوم شهريور 1332) به لندن رسيد. او را بطور قاچاق با هواپيماي وابسته دريايي آمريكا (اريك پولارد) از تهران خارج كرده و با يك هواپيماي مسافربري نظامي كه خلبان و كاركنان آن از هويت او با خبر نبودند از بحرين به لندن رسانده شد. در لندن روزولت رافيرت  ملاقات كرد و او را به ديدن سرهنگ الكساندر سين كلر و ساير مأموران  سازمان جاسوسي انگليس برد. از همان ابتدا آنها به روزولت گفتند نه تنها مديون زحمات او که با عث پيروزي این عملیات شد هستند بلكه اين مسئله باعث شده است كه اعتبار سازمان جاسوسي انگليس بالا برود و شاید براي هميشه رابطه آنها با مسئولان كشور دگرگون شده است. روزولت بنوبه خود از آنها بخاطر پشتيباني از ستاد عمليات صميمانه تشكر كرد و خاطرنشان ساخت كه نقاط ضعفي بوده و با دقت شرح داد كه به چه دليل گزارشات فعالیت هایش مرتباً به آنها نرسيد. روزولت اضافه کرد اگر آنها مرتباً كارهايي را كه در تهران مشغول بودند به لندن و واشيگتن گزارش ميدادند آنها فكر ميكردند كه ديوانه اند و بايد فوراً فعاليت های خودشان در ایران خاتمه دهند و اگر آنها دلایل اقدامات خودشان را مي‌فرستادند ديگر وقتي براي پرداختن به كارهاي ديگر نبود. و به همين دليل آنها تصميم گرفتند كه به عمل بپردازند و چيزي را گزارش نكنند. اين تصميم در مراحل اوليه گرفته شد كه چيزي را از دست نخواهند داد. اگر آنها هدف نهایی شان را دنبال كنند و برنده شوند در آن وقت همه خوشحال خواهند بود. بمرور زمان آنها بيشتر اميد به پيروزي پيدا ميكردند ولي وقت و انرژي آنرا نداشتند كه آنها را گزارش كنند. سن كلر و افراد تحت نظر او گفتند موقعيتی را که او در آن بوده است درك ميكنند و خوشحال هستند كه روزولت تصميم سازنده و خوبی گرفته است بعقيده آنها اين عمليات اگر نتيجه ديگري میداد پي آمدهاي زيادي در پي داشت. سن كلر گفت او مطلع است كه تصميمات مهم دیگری بايد گرفته شود. او تقاضا خواهد كرد كه يك فرمانده واحد در صحنه عملیات برگزيده شود. او از روزولت خواست كه مقامات بالاي وزارت امور خارجه بريتانيا را در جريان اين عمليات قرار دهد و او اين قسمت داستان را برای آنها توضیح خواهد داد و روی آن تأكيد خواهد كرد. درروزهاي بعد روزولت مشغول گزارش به مقامات مسئول بريتانيا از چرچيل و لرد ساليز بري تا رده‌هاي پائين تر بود و آنها را از تصميماتي كه در تهران گرفته بود آگاه نمود و از طرف آنها كاملاً مورد تأكيد قرار گرفت (سر ويلسون چرچيل به چشم كور لرد نيكسون اشاره كرد).

در تاريخ 26 اوت 1953 (4 شهريور 1332) روزولت ملاقاتهايي را در وزارت امور خارجه بريتانيا يكي پس از ديگري پشت سر گذاشت اين افراد وابسته به سازمان جاسوسي انگليس بودند. او اول سر رجنالد جيمز بوكر و دو نفر از كاركنانش را ديد و به آنها گزارش اتفاقات و جو رواني در ايران را داد بدون آنكه چيز زيادي در مورد جزئيات عمليات به آنها بدهد. روزولت بنظرش رسيد كه افراد سازمان جاسوسي انگليس خيلي خوش‌حال خواهند شد كه با اين اقدامات توانسته‌اند در وزارت امور خارجه بریتانیا اعتباری بدست آورید و در اين سطح قرار گيرند و بنظر ميرسد كه قبلاً هیچ وجهه و مقامي باين والايي نداشته‌اند. بعد در عرض همان روز روزولت يكساعت با جانشين وزير امور خارجه انگليس لرد ساليزبري به تنهايي گفتگو كرد. همانطوريكه سن كلر به روزولت گفته بود او گزارش كاملي داد و او را شگفت زده كرد. او نسبت به بوكر بنظر ميرسيد كه بيشتر انعطاف پذيرتر است و واقعاً مایل است که به حكومت جديد در ايران كمك كند و از گرفتاريها و دشواريها که برای بريتانيا ممکن است بوجود آید آگاه بود. او پشنهاد كمكهاي مالي را در كوتاه مدت به دولت ايران وارد مي‌دانست و ميگفت در مدت طولاني كمك‌هاي مالي بايد با توجه به حل «قضيه نفت» صورت گيرد.

روزولت گزارش كامل خود را به ساليزبري و بوكر داد و از اينكه او از طرف دولت بريتانيا توانسته بود که به شاه و زاهدي اطمينان دهد اعلام كردند كه او كار بجائي انجام داده و آنها علاقمند بحل قضيه نفت هر چه سريعتر با دولت جديد ايران هستند .

در ساعت 4 بعد از ظهر روزولت بر بالین ويلسون چرچيل نخست‌وزير بریتانيا (انگليس) كه درخانة معروف نخست‌وزير بریتانيا (لندن خیابان دانینگ شماره ده)روي تختخواب بیماری بعد از سکته مغزی اش خوابیده بود رسيد اين مهمترين واقعه احساساتي این عملیات بود. بنظر ميرسيد كه چرچيل از نظر جسماني در وضع بدي قرار دارد. او بسختي ميتوانست بشنود، گاهگائی نمي‌توانست كلمات را تلفظ و بيان نماید، و كاملاً مشخص بود كه طرف چپ خود را نمي‌تواند ببيند. با وجود اين ناراحتي ها او نمي‌توانست بيشتر از آن از خود مهربانی نشان دهد و علاقه شخصی خود را به شنيدن اخبار اين واقعه بروز دهد. او آنقدر تحت تاثیر احساسات قرار گرفت كه آرزوي نقش روزولت را در این عملیات كرد. چرچیل همچنین آرزو کرد كه ای کاش چند سال جوانتر ميبود تا می توانست تحت فرمان روزولت در این عملیات شرکت كند. او حرفهايي را كه به سن كلر زده بود تكرار كرد كه اگر پيروزي اين عمليات به انجام برسد ارزند‌ه‌ترين کاری ت که پس از آخرین جنگ دوم جهاني بدست آمده است. او تأكيد كرد كه هر كاري كه امكان دارد جهت كمك به دولت جديد ايران بايد انجام داد و كمك‌هاي مالي به ايران نبايد بخاطر برقراري روابط ديپلماتيك و سياسي و حل و فصل قضيه نفت به تأخير افتد. او آنقدر جلو رفت  كه گفت اگر لازم باشد او خودش به ايران كمك مالي خواهد رساند بدون اينكه منتظر برقراری روابط دوباره سياسي با آن كشور باشد ولي توضيح نداد كه چطور ميخواهد اين كار را انجام دهد. چرچیل اضافه کرد كه قضيه شركت نفت ايران- انگليس واقعاً مسائل ديگر را در چند سال گذشته تحت الشعاع قرار داده است و او مصمم است كه نگذارد اين قضيه مدت طولانی تری ادامه يابد، سپس گفت این عمليات احساس لذت بخشي بما داده و فرصت دور از انتظاري را بدست آورده ایم كه امكان دارد تصوير تمام خاورميانه را عوض كنیم. در آخر گفتارش چرچيل از روزولت تقاضا كرد كه به رئيس جمهور آمريكا بگويد كه او بهتر است و ميتواند «چند صبا ديگر تا زمانيكه لازم باشدبه زندگي ادامه دهد». او همچنين از روزولت تقاضا كرد كه بعد از اينكه رئيس جمهور آمريكا را ملاقات كرد براي او نامه بنويسد و با او در آينده در تماس باشد. چرچيل چند بار از مأموران  جاسوسي انگليس نام برد و آنها را بعنوان افراد خودش بشمار آورد و اين نشان ميداد كه او شديداً به آنها علاقه مند است. چرچیل شايد بخاطر وضع جسماني بدي كه در آن وقت داشت اشتباهاتي در مورد نام شاخه‌هاي مختلف سازمان جاسوسي انگليس (MI5 , MI6) و قوانين كرد. او مقداري گیج و مبهم بود. کاملا مشخص بود که او درباره سن كلر و تشكيلات جاسوسي آمريكا مبهم است. كلمات اختصاري سي آي آ (سيا) براي او معني نداشت ولي بنظر میرسید که او بطور مبهمي می فهمید كه اين روزولت بطريقي با دوست قديمي‌اش بيدل اسميت Bedell Smith بايد مرتبط باشد.

در بدو دیدارها سن كلر به روزولت گفت برای اینکه ملاقات های او اثر بهتري داشته باشد بهتر است که هيچكدام از كاركنان او در ملاقاتهاي او با مسئولان دولت بريتانيا حضور نداشته باشند ولي او يك استثناء قائل شد و از روزولت تقاضا كرد كه اگر ميتواند منشي ثابت امور خارجه بريتانيا (سر ويليام استرنگ) را با او ببيند. او توضيح داد اين مرد منبع راهنمايي‌هاي سياسي او بوده است و چون برای این عملیات گرفتن اجازه‌ از وزارت امور خارجه بريتانيا لازم بود و به روزولت گوشزد كرد كه او مايل است تا بعضي از ابعاد گزارش او روي استرنگ اثر بگذارد. در گفتگوها معلوم شد ابعادي كه مورد نظر سن كلر بود روشن كردن اين قضيه است كه چرا ستاد عمليات در تهران گزارشهائي در مورد عمليات بين 15 تا 19 اوت 1953 (28 مرداد 1332) نفرستاده بود. استرنگ توضيحات روزولت جواب مثبت داد و گفت موافق است كه در مسائلي با اين‌ ماهيت تصميمات در خود صحنه گرفته شود. وقتي كه آنها از دفتر استرنگ بيرون آمدند يكي از كاركنان سن كلر با خوشحالي جلو آمد و به او پوشه‌اي كه با روبان سرخ مهر و موم شده بود داد. سن كلر به روزولت گفت اين پروند تأيید شده از طرف مسئولان وزارت امور خارجه بريتانيا است. براي برنامۀ ما پروژه ایی است كه قبلاً اجازه آنرا رد كرده بودند و تغيير رأي وزارت امور خارجه بريتانيا دربارة اجازه دادن به انجام آن مدیون پیروزی ما در ايران است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

10- از اين عمليات چه آموختيم

(در پاورقي همين صفحه 62 نوشته شده است كه براي سرزنش نظامي اين عمليات به ضميمه E  مراجعه شود.)

بنظر ميرسد دو عامل مهم در اين عمليات نتوانستند به سرعت اتفاقات قدم خودشان را تند کنند و به احتیاجات روز افزون خود در طول این عملیات جواب مثبت دهند.

اين دو عامل حياتي «ارتباطات و مخابرات» و «جنگ رواني» بودند. در مراكز ارتباطاتي عملیات در مركز سيا در آمريكا- نيكوزيا در قبرس و تهران افراد زيادي شبانه روز زحمت كشيدند ولي بنظر ميرسد كه نتوانستند جوابگوي ازدحام و تراکم ارتباطات باشند. بين 14 مه 1953 (24 ارديبهشت 1332) و اول سپتامبر 1953 (10 شهريور) جمعاً 990 پيام از ستاد عمليات به مركز سيا در آمريكا رسيد. اين ارتباطات كه بين مركز سيا درآمريكا- نيكوزيا و تهران بود كه هر پيامي از يكي از اين سه مركز فرستاده میشد بطور خودكار بوسيله مي‌كا به دو مركز ديگر همزمان میرسید. سرعت انتقال این پیغام ها زیاد بود و تا اواخر عمليات تأخير فراوان در فرستادن پيام از تهران به نیکوزیا و برعكس وجود داشت. ميتوان گفت كه مدت انتقال اين پيامها آنطوري كه انتظار ميرفت نبود. از زماني كه ستاد تهران شروع به مخابره خبر و پيام ميكرد تا زمانيكه اين پيام و خبر در سر ميز مركز سيا در آمريكا گذاشته ميشد از سه تا چهار ساعت بيشتر بود.

در ژوئيه 1953 (تير – اوايل مرداد 1332) از مسئولان جنگ اعصاب و روان سازمان سيا تقاضاي كمك گرفته شد و عوامل مختلفي از قبیل متن اخبار، بحث‌هاي سياسي و سرمقاله‌ها كه در آمريكا منتشر ميشوند در دستور کار قرار دهند. گر چه این متون بوسيله شاخه خاور نزديك و افريقا سیا با صلاحديد مركز سيا در آمريكا و ستاد عمليات در تهران تهيه میشد و نقشه اين بود كه خلاصة اين مقالاتي كه بوسيله سازمان سيا در روزنامه‌ها در آمريكا منتشر ميشود به ستاد عمليات سيا در تهران تلگرام شود تا بتوان آنها را از طريق روزنامه‌هاي وابسته به سيا در ايران منتشر كرده و بتوانند به جنگ اعصاب عليه مصدق دامن بزنند. در هر حال در عمل اين پشتيباني برقرار نبود و بنظر ميرسد كه مأموران  سيا افراد با نفوذي در مطبوعات آمريكا نداشتند كه ناشران آمريكايي بدون سئوال كردن در مورد منابع اين مقالات و بدون تغييرات وسیع و عوض كردن نكات تأكيد شده این مقالات آنها را چاپ كنند. در مقايسه با اين اقدامات تقريباً بي نتيجه در آمریکا دفتر وزارت كشور آمريكا در تهران توانست از طريق رابطه معمولي بين ميز اطلاعات و خبرنگاران يك تحقيق سازمان سيا در مورد ايران را در نيوز و يك منتشر كند. شناخت اين مسئله كه سازمان سيا نتوانست به شكلي كه گفته شد عمل كند لزوم پيشرفت در اين زمينه را ایجاب میکند تا افرادي در مطبوعات باشند كه بدونه نوشتن و دادن متن به آنها بتوانند در مطبوعات مفيد باشند و يا اينكه اقداماتي صورت گيرد كه متن‌هاي از قبل آماده شده را مستقيماً به سردبير و صاحبان اين انتشارات براي انتشار رسانده شود.

 

در تمام طول عمليات مأموران  سيا با مأموران  سازمان جاسوسي انگليس در واشيگتن، نیکوزیا، لندن و قاهره در تماس بودند. در تمام اين نقاط بجز در يك جاي آن آنها صاحب خانه بودند ولي با اين وجود ما توانستيم كه در سازمان آنها بطور كامل رخنه كرده و بخصوص در مورد افراد آنها تاريخچه‌هايي بسازيم. اين حقيقت كه همچنين سازماني حاضر شده بود كه بعنوان يك شريك كوچكتر در اين عمليات نقش بازي كند در پاراگرافهاي قبلي به آن اشاره شده است و نمودار اين است كه هر فردی از مأموران جاسوسي انگليسي سعي كرد كه رفاقت و اعتماد افراد را در ارتباط با آنها جلب كند. مقدار اختلاف نظر بين مأموران  جاسوسي انگليس در لندن و مركز نیکوزیا براي ما نیز جالب بود. در هر حال براي ما مسئله جالبتر از نظر این عمليات تعداد كم مأموران آنها در ارتباط با خاورميانه بود. در نیکوزیا فقط دو مأمور و دو ماشين نويس بود كه در رابطه با ايران و كشورهاي ديگر خاورميانه كار ميكردند. در اداره مركزي سازمان جاسوسي انگليس هيچكس متخصص ايران تنها نبود و يك سر رشته دار در تمام خاورميانه و خاور دور وجود داشت. اين كمبود افراد در همان نگاه اول قابل درك بود و يك اثرش اين بود كه نماينده‌هاي آنها در واشينگتن مقدار زيادي از وقتشان را به افشاگری و رمز گذاری و سری کاری ميگذراندند. شخصيت اين افراد محدود نيز براي ما جالب بود و قابل گفتني ست که آنها حکایت از دوران كهنه مستعمره گري انگلیس و نمودار افرادی در دفتر هند بوده‌اند كه بعد از استقلال هند آنهارا بجاهاي ديگر پخش کرده‌اند. بطور مسلم دو مأموری که آنها در نیکوزیا با سازمان سيا در ارتباط بودند افراد بسيار لايق و جوان بودند و آنكه مسئوليت را بعهده داشت (دار بي شر) شش سال در ايران بوده و هر دوي آنها مي‌توانستند زبان فارسي را بخوبي تكلم كنند.

بقيه درسهائي كه از اين عمليات در رابطه با مركز سيا در آمريكا و ستاد عمليات در تهران گرفته شد مربوط به ظرفيتهاي نقشه‌كشي و ظرفيتهاي افراد و گماشتگان محلي كه بتوانند دستورات مخصوص را بمرحله اجراء درآورند ميباشد. اول بهتر است که ما سرزنش‌هاي مركز سازمان سيا در آمريكا را براي طراحان آن سازمان برشماريم: همانطوريكه در صفحات قبلي آمد نقشه عملياتي با يك سري برداشتهايي از طرف سازمان سيا و سازمان جاسوسي انگليس شروع شد و تكامل يافت. بطور خلاصه اين برداشتهاي اوليه بر اين اصول بودند:

  1. شاه را ميتوان وادار به همكاري كرد كه وظایف محوله را انجام دهد و باید فشار با تمام قدرت به او وارد گردد.
  2. اطمينان دادن به زاهدی که شاه پشت سر اوست ضمناً زاهدي را باید وادار جلب پشتيباني افسران ارشد در مقامهاي ارتش نمود زیرا این امر حياتي خواهد بود.
  3. فشار بر آرتش و مردم که بين شاه و مصدق بايد يك نفر را انتخاب کنند که باعث ميشود ارتش و سردمداران و فرمانده هان قواي ارتش به شاه بپيوندند.

اين فرضيه‌ها و برداشتها در نقشه عمليات گنجانده شده بود و در مقاطعي بحث شده بود ولی آنها مورد چالش قرار گرفته بودند. سفير آمريكا در ايران (هندرسن) و ميز اطلاعات وزارت كشور آمريكا در تهران و رئيس اداره در آمريكا پافشاري مي‌كردند كه برداشت و فرضيه شماره يك در بالا غير عملي است و هندرسن گفت اينكه شاه همكاري خواهد كرد دور از درک واقعيات است!

ستاد عمليات سيا در تهران هم در موقعي عقيده ئی شبيه به اين را داشت «اين غير قابل انتظار است كه شاه كودتاي نظامي را پشتيباني كند» دفتر تحقيقات مأموران  امنيتي و جاسوسي در وزارت كشور آمريكا در تحقيق مخصوص خودشان در تاريخ 29 ژوئيه 1953 (7 مرداد 1332) تحت عنوان «برآورد نتايج بركناري مصدق از نخست‌وزيري» محتوي اين نكته بود كه مخالفت با مصدق ضعيف است، مخالفان نقشه‌اي ندارند و از افراد مختلفي تشكيل شده‌اند كه از انجام عمل واحد عاجز هستند. ولی چطور شد كه طراحان سيا در مخالفت با نظر افرادي كه اطلاعات بيشتري داشتند و در صحنه بودند حركت كردند؟ اين بخاطر آن بود كه طرح، احتياجي به قبول وضعيت موجود نداشت بلكه روي برداشتن اعمال مثبت و قوي جهت جامۀ عمل پوشيدن به فرضيه‌ها و برداشتها استوار بود. باید يادآوري کرد كه در بحث‌هاي بيروت و پيامهاي رد و بدل شده بعدي افراد حاضر در صحنه اين برداشتها و فرضيه ها را قبول كردند و در نتيجه وقتي كه وقت «عمل» فرا رسید همه آنها كاملاً با یکدیگر هم فكر و هم عمل شدند.

در هرحال اين برداشتها و فرضيه‌ها درست از آب درآمدند و نظرهای ديگر در مورد روانشناسي ايرانيان نيز همانطوريكه در نیکوزیا و بيروت بحث شده بود درست از آب در آمد. مخصوصاً اينكه بعضي از ايرانياني كه در عمليات شركت ميكنند امكان دارد دستورات داده شده را انجام ندهند، و یا آنهايي كه عمل ميكنند دستورات را دقيقاً پيروی نكنند. در نتيجه ستاد عمليات احتياج به تكرار مكرر دستورات و هدايت آنها به هدفهاي تعيين شده دارد. اين تجزيه و تحليل درست بود. اين مسئله باعث شد كه اقدامات نظامي اوليه بی نتیجه بماند چون دستوراتی که به ايرانيان داده شد تغییر کرد و سرانجام افرادي كه بايد لحظات حساس اقدام کنند دستورات ستاد عمليات كه برای پیروزی بسيار ضروري بود ناديده گرفتند.

درباره اين موضوع كه اگر از نظر نظامي اقدماتی صورت گيرد و توازن را در عمل عليه دولت مصدق بر هم بزند و افرادي كه در صحنه عمل بودند وظایف خودشان را انجام دادند بتوانند این اقدامات را تنظيم كنند. طرح اصلي همچنین تأكيد فراواني روي اعتصاب و تحصن‌هاي سياسي عليه دولت مصدق گذاشته بود ولي اين اقدامات ممكن نبود چون مجلس منحل شده بود و مهمترين رهبران مذهبي علاقمند نبودند كه قول صد در صد بدهند. اين عدم علاقه رهبران بوسيله طراحان نقشه پيش‌بيني شده بود ولي به آنها بوسيله مأمور و گماشته اصلي نماينده سازمان جاسوسي انگليس در ايران (رشیدیان) اطمينان داده بود كه اين رهبران مذهبی از انجام هر نوع عملي كه از آنها خواسته شود كوتاهي نخواهند كرد. عدم موفقیت کامل از اين راه- با عث شد که خشم عمومي عليه مصدق از راههاي ديگری دامن زده شود. بعضي از اين راهها بوسيله ستاد عمليات سيا در تهران به گماشتگان توصيه شد و بعضي ديگر بوسيله اين مأموران  محلي و گماشتگان به ستاد عمليات گفته شد به اين فعاليتها در صفحات قبلي اشاره شده است در اينجا فقط به يك مورد درسي كه از تأثير مطبوعات در ايران ياد گرفتيم اشاره خواهیم کرد. بايد اقرار نمود در طول ماهها و سالها كه با اين مطبوعات و خبرنگاران وطنخواه كار ميكرديم و به آنها پول پرداخت مي‌نموديم ستاد عمليات سيا در تهران مطمئن نبود كه به نتيجه مطلوب در مقايسه با پولي كه خرج كرده بودند خواهند رسید. در ژوئيه و اوايل اوت 1953 (اواسط مرداد 1332) تمام مطبوعاتي كه ما (آمريكا) و يا بريتانيا با آنها همكاري نزديك داشتيم با تمام قوا جنگ عليه مصدق را دامن زدند. همانطوريكه با واكنش مردم بعد از 16 اوت 1953 (25 مرداد 1332) قضاوت شد مسلم گردید كه اين مطبوعات اثر مستقيم و مثبتی روي افکار عمومی ایران علیه مصدق گذاشته اند پشنهاد میشود که يك تجزيه و تحليل جداگانه جنگ مطبوعاتي صورت گيرد تا بتواند جهت راهنما در اقدامات آينده مورد استفاده قرار گيرد.

اين عمليات آزمايشي براي مأموران  اصلي سیا و گماشتگان آنها در ايران بود. همة اين گماشتگان وظايف محوله را انجام دادند و شاید آسان باشد كه گفته شود که آنها كار را خوب انجام دادند چون از دستورات ستاد عمليات اطاعت نكردند ولي با جان و دل علاقمند به شركت در اين عمليات جهت سر نگونی مصدق بودند. امکان دارد که اين مسئله حقيقت داشته باشد اما باید در ظر اشت که اين افراد در مدت طولاني انتخاب و بكار گرفته و گماشته شدند و از نظر ايدئولوژي نظري مشابه آمريكا نسبت به مسئله ايران در مقابل اتحاد جماهير شوروي داشتند. اين فاكتور نبايد در انتخاب گماشتگان در آينده سطحي در نظر گرفته و برخورد شود. كلمه‌اي نيز در اين مورد گفته شود كه انتخاب به كار گماشتگان با High caliber در انجام دادن وظايف آنها نمودار گشت. در يكي از لحظات حساس عمليات گماشته اصلي ]84. ....[ در تماس با مركز ستاد عمليات نبود ولي خودسرانه به اقداماتي دست زد كه از طرف ستاد از او خواسته ميشد كه همان كارها را انجام دهد.

عمل كرد گماشتگان بومي فقط يك عامل جهت نمودار شدن ارزش برنامه‌ريزي دراز مدت ستاد سيا در تهران ميباشد. عامل ديگر كه به همين نسبت ارزش واقعي خودرا نشان داد دارا بودن وسايلي در ستاد عمليات سيا در تهران بود كه بوسيلة آنها در مدت كوتاهي ميتوان مدارك جعلي بومي به طريقي چاپ و تهيه كرد كه كسي نمي‌توانست آنها را از مدارك اصلي دولت مصدق جدا كند. اين برنامه براي مدت طولاني در حال تكامل و بهبود بخشیدن است.

اين عمليات احتياج به داشتن منابع‌ مهم ديگر در مدت طولاني جهت مخفی کاری فعالیتهای مشابه بود. يكي از چيزهاي مهم در اين زمينه در نظر گرفتن حداقل دو خانه مخفي بود كه بهيچوجه مورد سوء ظن قرار نگيرد تا در مواقع اضطراري بتوان بدون سوظن از آنها استفاده كرد. گرچه اجراء كنندگان نقشه بنحو احسن از سفارت آمريكا در تهران و خانه‌هاي كاركنان آمريكائي براي مقصودشان استفاده كردند ولي همه زحمات آنها مي‌توانست بدر رود چنانچه مأموران  دولت مصدق دقيقاً سفارت آمریکا در تهران را زير نظر گرفته بودند.

در ميان كارهاي سودمند ديگر اينكه ستاد عقيده داشت كه وسايل و تجهیزات کامل و مستقل چاپخانه بايد در سفارت وجود داشته باشد. اين مسئله در حال بحث و گفتگو است چون آوردن مواد خام به چاپخانه و بيرون بردن كارهاي چاپي تمام شده از سفارت امكان دارد كه از نظر امنيتي گرفتاري توليد كند.

نقش اصلي به اجرا درآوردن طرح عمليات بوسيله مأموران  آمريكايي صورت گرفت. اين بدين معنی نيست كه عمليات را بدون همكاري بريتانيا و گماشتگان محلی او در ايران مي‌توانستيم با موفقیت به انجام برسانیم. مسئله دیگر اينكه شاه حاضر به همكاري نمي‌شد اگر مطمئن نبود كه دولت های انگليس و آمريكا هر دو پشتيبان او هستند. مسئله ديگر اينكه اگر گماشتگان بريتانيا در اين عمليات شركت نداشتند آنها يا طرح را به دولت مصدق خبر و لو مي‌دادند و يا فعالانه ‌وارد عمل ميشدند كه اين عمليات با شكست مواجه شود. درسي كه اينجا آموختيم روشن است. در تصوير بزرگ جهاني منافع و فعاليتهاي آمريكا- بريتانيا بايد با هم آهنگ و همخوان شود چون به هدفهاي بيشتري با هم خواهيم رسيد. باید با هم همكاري و فعاليتهای مستقيم و نزديك داشته باشيم و اين زماني ميسر است كه هدفمان كاملاً يكي باشد. حرف آخر در بارۀ موضوع مسائل امنيتي وابسته به عمليات مشابه ميباشد. از همان لحظه اول شروع طرح اين عمليات شاخه خاور نزديك و آفريقاي سازمان سيا اقدامات امنيتي بكار برد و بمرحله اجراء درآورد و درون شاخه خاور دور و آفريقا و حتي در شاخه خاور دور چهار سيا قانون «احتياج آگاهي» برقرار شد. گرچه تا زمانيكه عمليات به نتيجه رسيد افراد زيادي كه بريتانيايي و آمريكايي بودند از جريان آگاه بودند. با توجه به ليست شاخه چهار خاور دور سيا که از افرادي كه درباره اين طرح و عمليات با خبر بودند عدة آنها زياد بود. جمعاً 69 نفر از آن با اطلاع بودند. چه تعداد ديگري از اين عمليات بدون اطلاع شاخه چهار خاور دور و آفريقا سیا آگاه كردند كسي خبر نميداند. اين درست است كه اطلاعات مربوط به همكاري آمريكا و بريتانيا درباره این عمليات فقط به تعداد اندكي داده شد. پيشنهاد ميشود كه در آينده وقتي كه عملياتي به اين حساسيت و مهمي در نظر گرفته ميشود با تعيين يكنفر بعنون مأمور و مسئول امنيت به او و ظيفه داده شود كه از همان ابتدا تا آخر بداند كه چه كسي چه خبری درباره طرح و عمليات ميداند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ضميمه آ   APPENDIX A

نقشه اوليه عمليات آژاكس بصورتي كه از نیکوزیا به سازمان مركزي سازمان سيا در واشيگتن در تاريخ اول ژوئن 1953 (11 خرداد 1332) تلگرام شد.

خلاصه نقشه اوليه طرح شده نمايندگان سازمان سيا و سازمان جاسوسي انگليس در قبرس

  1. اعمال اوليه

الف: کمک موقت مالي براي مخالفان

  1. سيا مبلغ سي و پنج هزار دولار به زاهدي بدهد.
  2. سازمان جاسوسي انگليس مبلغ سي و پنج هزار دولار به زاهدي بدهد.
  3. كانال‌هاي سازمان جاسوسي انگليس در بين ايرانيان مبالغ بالا را به زاهدي بدهند.
  4. سازمان سيا در صورت احتياج به فرمانده‌هاي نظامي پول پرداخت.

ب: براي جلب همكاري شاه

مرحله اول: به شاه اطمينان خاطر داد كه آمريكا و بريتانيا هر دو با هم اين برنامه را دارند تا ترس غير طبيعي او از انگليسها ريخته شود.

الف: سفير كبير آمريكا در تهران (هندرسن) نزد شاه برود و به او اطمينان بدهد كه هدف آمريكا و انگليس‌ها يكي است و انگليسها او را پشتيباني مي‌كنند نه مصدق را.

ب: هندرسن به شاه بگويد كه نماينده مخصوص آمريكا به زودي پيش او جهت عرضه كردن عمليات مشترك آمريكا و بريتانيا خواهد آمد.

مرحله دوم: فرستاده مخصوص آمريكا با شاه ملاقات خواهد كرد و موارد زير را عرضه ميكند:

الف: عرضه به شاه

  1. دول آمريكا و انگليس عقيده دارند كه قضيه نفت مسئله ثانويه است.
  2. عامل مهم نگه داشتن استقلال ايران و دور نگاه داشتن ایران از ملحق شدن به دول تحت نفوذ اتحاد جماهير شوروي است.
  3. خانواده پهلوي بهترين نقطه ثقل حاكميت ملي ايران است.
  4. تا زمانيكه مصدق در قدرت است هيچ كمك مالي از آمريكا به ايران نخواهد رسيد.
  5. مصدق بايد بركنار شود (بايد برود).
  6. قضيه نفت حل و فصل خواهد شد ولي دولت جديد تحت فشار زياد گذاشته نخواهد گرفت.

ب- خواسته‌ها از شاه

1. شاه بايد رهبري سرنگوني مصدق را به عهده بگيرد.

2. اگر اين كار را نكند مسئول سقوط كشور به دامان کمونیست خواهد بود.

3. اگر اين كار را نكند آمريكا و بريتانيا ديگر به او ياري نخواهند كرد و خانواده سلطنتي پهلوي از قدرت خواهد افتاد.

4. از شاه سئوال شود كه چه كسي را او ميخواهد نخست‌وزير و رئيس دولت جديد باشد (با شاه بازي كن تا سرانجام او زاهدي را نام ببرد).

5. به شاه اخطار شود كه اين ملاقاتها را به كسي نگويد.

6. به شاه گفته شود كه طرح عمليات با زاهدي و با او بحث و گفتگو خواهد شد.

2- قرارها با زاهدي

الف: بعد از موافقت آنچه در بالا آمد به زاهدي خبر داده شود كه او را به عنوان نخست‌وزير دولت جدید با پشتيباني آمريكا و بريتانيا انتخاب كرده اند.

ب: با زاهدي درباره نقشه مخصوص و برنامه عمل موافقت شود. دو راه جهت به نخست‌وزيري رساندن زاهدي وجود دارد:

  1. شبه قانوني كه شاه بوسيله فرمان ملوكانه او را به نخست‌وزيري انتخاب ميكند.
  2. كودتاي نظامي

شبه قانوني اول آزمايش شود. اگر با پيروزي روبرو شد حداقل قسمتي از ارتش براي كودتا وارد عمل خواهد شد. اگر شكست خورد كودتاي نظامي ظرف چند ساعت بعد از آن صورت گيرد.

3- رابطه با مجلس شورای ملی

اقدامات جهت شبه قانوني جلوه دادن این عملیات مهم است. براي اين منظور نماينده گان مجلس بايد خريده شوند.

الف. هدف اينست كه 41 رأي مخالف در مجلس در علیه مصدق تامین شود و براي شبه قانوني جلوه دادن باید روي 53 نماينده مجلس حساب کرد (سازمان جاسوسي انگليس عقيده دارد كه تا این تاریخ فقط بيست نماينده ديگر مجلس شورای ملی تحت كنترل  آنها نيستند و بايد خريده شوند).

ب: تماس با نماينده‌هاي مجلس شورای ملی بايد بوسيلة مأموران (گماشتگان) ايراني سازمان جاسوسي انگليس صورت گيرد. سازمان سيا در كمين خواهد بود و چنانچه لازم باشد بر روي نمايندگان فشار خواهد آورد و قسمتي از پول خريداري نمايندگان مجلس شوراي ملي توسط سازمان سیا پرداخت خواهد شد.

4. رابطه با رهبران مذهبي

رهبران مذهبي بايد:

الف: حرفهاي مخالف بودن با مصدق را پخش كنند.

ب: اگر لازم باشد- ترتيب تظاهرات سياسي تحت پوشش مذهبي بدهند.

پ: ستون فقرات پشتیبانان شاه باشند و طرفداران او را تشویق و تقويت كنند.

ت: در راديو و مساجد بعد از كودتا به مردم اطمينان دهند كه دولت جديد به اصول دين مبين اسلام وفادار و معتقد است.

به آيت الله العظمي بروجردي پست وزارت پيشنهاد شود يا برقرار كردن پنج ملا (رهبران مذهبي) براي نظارت بر قانونگذاري آنطوريكه در قانون اساسي پيش‌بيني شده است.

ث: ........... بايد تشويق شود كه نمايندگان مجلس طرفدار مصدق را تهديد كند.

5. رابطه با بازار

رابط و تماسهاي بازار استفاده شوند تا شايعات ضد دولت را پخش كنند و در صورت امكان بازاریان بدليل ضديت با دولت مصدق تعطیل عمومی کنند.

6. حزب توده

زاهدي بايد انتظار زد و خورد و خشونت از طرف حزب توده داشته باشد و بايد آماده باشد كه با خشونت بيشتر آنها را سركوب كند.

الف: بازداشت حداقل يكصد نفر از رهبران و رهبران گروه‌ها

ب: جنوب تهران بسته شود كه از شروع تظاهرات توده جلوگيري شود.

پ: از طريق اعلاميه‌هاي جعلي اعضاي حزب توده را از هر اقدامي بر حذر دارند.

7- برنامه مطبوعات و تبليغات سوء.

الف: قبل از كودتا تبليغات سوء در سطح وسيع عليه مصدق.

ب: زاهدي بايد خيلي زود مسئول مطبوعات و تبليغات دولتش را انتخاب كند.

كه بتواند:

  1. خبرنگاران خارجي را در جريان بگذارد.
  2. اعلاميه‌هايي كه بوسيله امريكا و بريتانيا قبلاً تهيه شده است اعلام كند.
  3. حداكثر استفاده را از راديو تهران بكند.

8- رابطه با ايلات

الف: كودتا باعث هيچ اقدامي از طرف قبايل بختياري، لرها، كردها، بلوچي‌ها، ذوالفقاري، ممسني، بويراحمدي و خامه ئی ها نخواهد شد.

ب: مهمترين اقدام خنثي كردن رهبران ايل قشقايي خواهد بود.

9- وسايل شبه قانوني سرنگون كردن

الف: در حال حاضر نظر مورد پسند كه بنام طرح ]1. ....[ ناميده ميشود به اين طريق كه تظاهر كنندگان فراوان بعنوان پناهگاه مقدس و مذهبي در محوطۀ مجلس شورای ملی پناه ببرند موادي كه آماده است شامل رهبران مذهبي و بازرگانان بازار است كه تا چهارصد نفر از آنها و گروه‌ها تحت کنترل سازمان جاسوسي انگليس هستند و افراد ديگري نيز بوسيله سازمان سيا به آنها اضافه خواهد شد.

ب: با تبليغات وسيع دو عامل  مردم پسند ضديت با دولت مصدق اعلام گردد.

  1. عامل (Graund) اول اعلام اینکه دولت مصدق اصولاً ضد دين است و با نشان دادن رابطه مصدق با حزب توده و اتحاد جماهير شوروي اين روشن است. خيلي نزديك به اين حركت سازمان سيا تمام مدارك جعلي مبني بر اينكه قرارداد پنهاني بين مصدق و حزب توده وجود دارد پخش خواهد كرد.
  2. عامل دوم مصدق كشور را بطرف سقوط اقتصادي سوق داده است و قبل از اين حركت و اقدام سازمان سيا با تبليغات وسيع به چاپ اسكناس جعلی اقدام ميكند. سازمان سيا شايد بتواند بدل‌هاي بسيار خوب اسكناس چاپ کرده و روي آنها اين پيام را چاپ کند:

پ:  استفاده از مجلس بعنوان پناهگاه مذهبي در صبح زود روز كودتا انجام شود و فوراً با اقدامات و فعاليتهاي مجلس شوراي ملي جهت گذراندن رای لایحه استیضاح دولت مصدق دنبال شود. اين کار با بركناري مصدق و انتخاب زاهدي بعنوان جانشين او دنبال شود. اگر این نقشه پيروزمند بود كودتا اوايل بعد از ظهر تمام ميشود ولي اگر نتيجه بخش نبود در شب آن روز كودتای نظامی صورت گیرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ضميمه ب  APPENDIX B

پيش‌نويس طرح عملياتي آژاكس «لندن»

جدول فهرست

  1. مقدمه
  2. طرح عملياتي

الف: كمكهاي اوليه مخالفان عليه حكومت مصدق

ب: نقش شاه بعنوان نقطه ثقل مخالفان.

  1. مرحله اول
  2. مرحله دوم
  3. مرحله سوم

پ: قرارها با زاهدي- رهبر مخالفان

ت: اورگانيزه و ترتيب دادن اقداماتي براي كودتا

  1. اورگانيزه براي انجام  كودتا

الف: منشي‌هاي نظامي

ب: معاونان نظامي

پك عمل در روز كودتا

2. اورگانيزاسيون حداكثر مخالفت عمومي عليه مصدق قبل از كودتا

الف: برنامه عمومي

ب:‌ بوسيله افراد مخصوص

  1. مطبوعات و انتشارات
  2. مجلس شوراي ملي
  3. عوامل سياسي ديگر بجز حزب توده
  4. رهبران مذهبي
  5. بازرگانان بازار

ت: عمل نهايي قبل از كودتا

3. محاسبه شانس پيروزي بر روي اين طرح عمليات

4. اضافي‌ها

 

1. مقدمه

سياست دول آمريكا و بريتانيا ايجاب ميكرد كه دولت مصدق با دولت ديگري جايگزين شود چون وضع اقتصادي در ايران در حال ورشكستگي بود و سرانجام ايران بدست اتحاد جماهير شوروي می افتاد. فقط بوسيله يك طرح حساب شده و قابل كنترل ميتوان استقلال و تماميت اراضي ايران را ضمانت كرد.

ژنرال زاهدي تنها فردي در ايران است كه ميتواند نخست‌وزير اين دولت جديد شود كه كمونيست‌هاي نفوذي شوروي را در ايران سركوب كند و اصلاحات پايه‌اي بوجود آورد.

اين نقشه در سه مرحله يكي بعد از ديگري اجرا خوهد شد. دو مرحلة آن مربوط به قبل از هر اقدام نظامي است شامل پشتيباني كنوني مخالفان و حداكثر تبليغات سوء عليه دولت مصدق است. (پاراگراف پائين را ببينيد) اين مراحل ارزش واقعي به نفع دول آمريكا و بريتانيا خواهد داشت چون حتي اگر عمليات نظامي نهايتاً اجراء نشود این اقداات باعث قوي شدن مخالفان مصدق شده و در نتيجه او را آسيب پذير و نامتعادل خواهد ساخت.

جمع مخارج به مرحله اجراء در آوردن اين طرح معادل دويست و هشتاد و پنج هزار دولار برآورد شده است كه از اين مقدار مبلغ 147000 دولار از طرف آمريكا و 13700 دولار از طرف بريتانيا تأمين ميشود.

2- طرح عمليات

الف: كمك اوليه مخالفان عليه مصدق براي مدت چند ماه هر دوي آنها – ستاد عمليات آمريكا در تهران و گروه بريتانيا (برادران رشيديان) در تماس نزديك با زاهدي بوده‌اند. گروه بريتانيا معادل پنجاه هزار دولار (چهار تا پنج ميليون ريال) به پشتيباني او داده‌اند.

از شروع مرحله اوليه اول ژوئن 1953 (11 خرداد 1332) و حدود دو ماه بعد از آن كه حداكثر فعاليت برقرار بود آمريكا سي و پنج هزار دولار و بريتانيا معادل بيست و پنج هزار دولار كه افراد ستاد عمليات آمريكا در ايران اين مبالغ را به خرجهايي افرادي نسبت داده‌اند كه بايد پرداخت شوند.

پولهاي بريتانيا از راه همان مسیری كه داده ميشد ادامه خواهد يافت و بريتانيا چگونگي خرج آنها را نشان ميدهد و يا ستاد عمليات امريكا در تهران اين كار را از طرف بريتانيا خواهد كرد. پولهاي آمريكا بوسيله ستاد عمليات آمريكا در تهران بين تماسها و بمنظور خاص تقویت و پخش كردن تماسهاي نظامي و سياسي زاهدي خرج خواهند شد.

در اوايل اين مرحله زاهدي را از اين پشتيباني دوپهلو آگاه و هدف مشخص را با اطلاع او دنبال خواهيم كرد كه اين اقدامات باعث تثبيت پشتيباني بيشتر براي او خواهد شد.

در اين دوره با تماسهاي با زاهدي اين برداشت و وانمود داده شود كه شاه پشتيبان او ست و اين پولها را شاه به او ميدهد.

همآهنگي مركز عمليات آمريكا و بريتانيا بر روي تكامل و بهبود طرح و با تماس مستقيم بين افراد آمريكا در تهران و گروه بريتانيا صورت ميگيرد ولي افراد آمريكائي نيز از طرف بريتانيا عمل خواهند كرد كه دستور بريتانيا انجام شود و راه مطمئن ارتباط بين آنها برقرار باشد. اقدامات لازم برداشته ميشود كه سياست آمريكا در مورد هدف اين طرح انجام خواهد گرفت.

ب‌: نقش شاه بعنوان مركز ثقل مخالفان

اين طرح بر اساس اينكه همكاري شاه جلب خواهد شد استوار است. اين همكاري بهترين شانس را به پيروزي كودتاي نظامي خواهد داد. بهرحال اين برنامه پيش ‌بيني شده است كه همين عمليات با شركت اجباري شاه نيز صورت گيرد. شاه براي بازی كردن اين نقش احتياج به آماده كردن مخصوص دارد. شاه كه ذاتاً فردي بي تصميم و دو دل و مملو از اضطراب و ترس است بايد با توضيح توأم با فشار وادار شود كه نقش خويش را بازي كند و اين نقش احتياج به اقدامات مثبت در حداقل وقتي كه لازم باشد دارد.

ما عقيده داريم كه شاهزاده اشرف (خواهر دوقلو شاه) كه فردي زورگو است بهترين فرد براي وادار كردن شاه به بازي کردن در اين نقش خواهد بود. ما مطمئن هستيم كه اشرف با علاقه همكاري خواهد كرد كه حكومت مصدق سرنگون شود. بنابراين با اشرف بايد در محل كنوني‌اش تماس برقرار شود و او را از جريان آگاه نمود و او را به ايران فرستاد. باید تماس بين اشرف و ستاد عمليات آمريكا در تهران همچنان برقرار بماند. شاه بايد نقش خود را در مرحله سوم بازي كند و اشرف را برای مراحل بعدی آماده خواهد کرد. مرحله  اول ریختن ترس غیر طبیعی شاه از «دستهای پنهان انگلیس» و کاملا متقاعد ردن او ک آمریکا و انگلیس در بارۀ ایران یک عقیده دارند و در مرحله دوم باید او را از عواقبی که در انتظار اوست با اطلاع کرد. در مرحله سوم باید چیزهای مخصوص مورد در خواست را از او گرفت. شرح بیشتر این مراحل به شرح زیر است:

  1. مرحله اول

با توصیه و راهنمایی های اولیه شاهزاده اشرف رهبر گماشتگان انگلیسی (اسدالله رشیدیان مترجم) نزد شاه برود و به او اطمینان بدهد که آمریکا و انگلیس هر دو یک هدف واحد در ایران دارند و هر دو می خواهند با تمام قوا او را در مقابل مصدق پشتیبانی کنند. این رهبر ماموران انگلیس به شاه خواه گفت که او در موقعیتی است که از طرف دولت انگلیس (بریتانیا) با او صحبت می کند و برای اینکه به او ثابت کند که راست می گوید او (شاه) می تواند از بین چندین عبارت کوتاه یکی را انتخاب کند تا این عبارت در وقت تعیین شده در تاریخهای بخصوص از پخش فارسی رادیو بی بی سی پخش و اعلام شود.

 

 

  1. مرحله دوم

با اطلاع قبلی بوسیله شاهزاده اشرف که ژنرال شوارتسکف (رییس پیشین مستشاران نظامی آمریکا در ژندارمری ایران) را بعنوان سفیر مخصوص آمریکا معرفی میکند. شوارتسکف مورد احترام شاه است و همدیگر را خوب می شناسند.

حرفهای شوارتسکف به شاه دو قسمت دارد.قسمت اول این مسائل را بر می گیرد:

الف. هر دو دول (انگلیس و آمریکا) به قضیه نفت بعنوان یک مسئله ثانویه مینگرند چون مسئله مهم حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران است. هر دو دول مصمم هستند که به مردم ایران کمک کنند که آنها بتوانند به خودشان کمک کنند که به زیر یوغ کمونیست نروند. اگر مصدق سر کار بماند ورشکستگی اقتصادی حتمی است و چون مصدق به کونیست ها میدان داده است با ورشکستگی اقتصادی کشور کمونیست ها (حزب توده) به راحتی قدرت را بدست خواهند گرفت.

ب. هر دو دول عقیده دارند که ادامه خانواده سلطنتی پهلوی مظهر حاکمیت ایران است.

پ. تا زمانیکه مصدق در قدرت است کمک ملی جدیدی از طرف آمریکا به ایران نخواهد رسیدو در حقیقت کمک های کنونی امکان دارد قطع شوند.

ت. مصدق باید برود.

ث. جا نشین مصدق از طریق هر دو دول بوسیله همان قدرتی که او را سر کار آورده است پشتیبانی خواهد کرد.

ج. یک قرار داد قابل قبول به ایران داده خواهد شد ولی هیچ عجله ئی و فشاری در این کار نخواهد بود.

قسمت دوم گفتار شوارتسکف شامل این نکات خواهد بود:

الف. در حال حاضر و در آینده شاه  نقطه تمرکز قدرت های مخالف مصدق خواهد بود.

ب. اگر شاه تصمیم گرفت که همکاری نکند او باید مسئولیت از دادن استقلال ایران را به عهده بگیرد.

پ. اگر شاه تصمیم گرفت که همکاری نکند خانواده سلطنتی او به زودی خاتمه خواهد یافت. با وجود سوء ظن های شاه هر دو دول آمریکا و انگلیس پشتیبان او هستند ولی اگر او الان عمل نکند این دول پشتیبانی خود را از شاه لغو خواهند کرد و نمایندگان این دو دول اثرات این تصمم را مورد شور و مشورت قرار خواهند داد.

ث. شاه قبول کرده است که زاهدی بجای مصدق نخست وزیر شود. از این گذشته شاه تقاضاکرده است که پول هایی که دول آمریکا و انگلیس به طرفداران زاهدی میدهند در موقع دادن به آنها وانمود شود که شاه این پولها را داده است.

ج. دول آمریکا و انگلیس معتقد هستند که زاهدی تنها نامزد موثر براین کار خواهد بود. زاهدی بزودی آماده خواهد شد که قدرت را در دست بگیرد و دول آمریکا و انگلیس از هر کوششی جهت پیروزی او دریغ ندارند. شاه در جریان گذاشته می شود ولی از او حداقل عمل درخواست می شود. در حداقل فرصت بعداز دیدار نماینده رسمی دولت آمریکا (شوارتسکف) نماینده گماشتگان انگلیس در ایران (رشیدیان) به دیدار شاه بروند که درست همین نکات را برای شاه تکرار کنند.

  1. مرحله سوم

تمام مسئولیت این مرحله به عهده شاهزاده اشرف است. بمحض اتمام این دیدارها زمانی که شاه هنوز زیر تاثیر دیدارهای بالا است شاهزاده اشرف امضای شاه را روی سه سند از او می گیرد که اولی تاریخ دار و هر دوی دیگر بدون تاریخ خواهند بود. این سندهاشامل:

الف. نامه سرگشاده که از افسران وفادار تقاضا شود که با حامل نامه به هر طریقی که او صلاح بداند همکاری نموده تا اعتبار و منزلت ارتش و عزت نفس و جانسپاری آنها به شاه و میهن نشان داده شود.

ب. فرمان ملوکانه که زاهدی را به عنوان رییس بزرگ ارتشداران معرفی کند.

پ. فرمان ملوکانه که از تمام رده های آرتش بخواهد که از رئیس بزرگ ارتشداران انتخابی شاه پیروی کنند.

این مدارک را سپس فورا از کاخ خارج کرده و اولی را به زاهدی داده و بقیه دوعدد توسط ستاد عملیات آمریکا درتهران نگهداری شود تا زمان احتیاج به آنهابرسد.

بعداز این تلاش ها برای گرفتن مدارک از شاه او امکان دارد که او دوره ئی زمانی که خود بزرگ بینی توام باشادی به او دست میدهد اما زود یا دیر به دوره دو دلی و به فکر فرو رفتن خواهد بر خواهد گشت. بهتر است که او را در این موقع از تهران بهانه سیاحت و گردش خارج کرد. ترجیح داده می شود که او برای زیارت بارگاه امام هشتم شیعه به مشهد برود. شاه در مشهد خواهد ماند تا زاهدی کنترل اوضاع را کاملاً بدست بگیرد و آنوقت شاه به تهران باز خواهد گشت تا نخست وزیری زاهدی را رسماً تائید کند.

پ. قرارها با زاهدی

ادامهٌ ارتباط  ماموران و كاركنان  آمريكايي و گماشتگان انگليسي با زاهدي باعث شده است  كه او از نظر برنامه و هدف مشخص آگاه شود و عواملي را كه از او پشتيباني خواهند كرد بهتر بشناسد و با آنها آشنا شود. اين اصول و گزارش هاي جاسوسي مربوط به آن براي تهيه پاراگرافهاي بعدي تحت عنوان "سازماندهی برای كودتا" و ضميمه ها آمده است. بعد از تماسهای مرحله ايی با شاه آمريكا و انگليس به زاهدی خبر خواهند داد كه از همكاری شاه مطمين شده اند و آلان موقع آن رسيده است كه بر نامه عمليات شروع شود.

نامهٌ امضاء شده توسط شاه که از افسران وفادار می خواست  که با حامل نامه همکاری کنند به ژنرال زاهدی داده خواهد شد. دستور به زاهدی داده  خواهد شد که به کمک این نامهٌ شاه افراد مختلف را بخود جلب کند و   طرح پشنهادی آمریکا-انگلیس با عنوان « سازماندهی برای سرنگونی مصدق» به او نشان داده شود و در باره آن با وی گفتگو شود و چنانچه رغبت و استعداد آنرا داشته باشد نظرات او برای تغییر و یا اصلاح در نظر گرفته شود.

به زاهدی فهانده شود که این نقشه  کمک کامل مخفی آمريكا و انگليس را تا قبل از  زمان کودتا تامین خواهد کرد. هر فرد وعامل و روزنه ایی  و استعدادی که زمینه مخالفت با مصدق را دارد جمع آوری و صورت برداری و سازماندهی خواهند شد تا در روز کودتا براحتی بتوان دولت مصدق را از طریق قانونی سرنگون کرد. به زاهدی فهانده شود که اعتبار دولت آینده بهتر خواهد بود اگر عملیات نظامی به شهرها محدود شود.

در هر حال به زاهدی گفته شود چنانچه شاه با فرستاده های آمریکا همراهی نکند و یا مدارک مورد لزوم را امضاء نکند دول آمريكا و انگليس به طرح خود بدونه همکاری داوطلبانه شاه ادامه خواهند داد  و اگر زاهدی موافق بود شاه را بطور غیر داطلبانه ربط خواهند داد و امید دارند به همان نتیجه ایی که هدفشان بود برسند.

 

ت. سازماندهی برای سرنگونی

اصول زیر که تحت عناوین مختلف آمده است بوسیله ستاد عملیات آمریکا در صحنه به زاهدی نشان داده و گفتگو خواهد شد. عناوین زیر علامت قدرت منابع کنونی و آنهایی که بتوان جمع آوری کرد در این بر خورد قدرت نیروی طرفداران مصدق را نا دیده می گیرد.

  1. سازماندهی برای کودتا

الف.  هیئت دبیران نظامی . این هیاّت که شامل عده محدودی از افسران رده بالا و با لیاقت ارتش خواهند بود بوسیله افسرانی که زاهدی معرفی کرده است و مورد قبول آمريكا و انگليس هستند. این هییت با ستاد عملیات آمريكا در صحنه در تماس خواهند تا که به آنها نقشه و افراد آمريكا و انگليس برای تصرف تهران داده شود. معادل هفتاد و پنج هزار دولار برای فعالیت این هییت لازم است.

ب. وظایف هییت دبیران. مهمترین وظیفه فوری آن انتخاب افسران کلیدی در تهران است که بتوان با حساب روی عمل آنها در عملیات علیه حکومت مصدق شرکت کنند. برای دلایل امنیتی نقش این افسران در مراحل بعد به اطلاع آنها خواهد رسید.

این هییت تمام جوانب نقشه آمريكا و انگليس را با توجه به اعمال بخصوصی که باید در روز موعود صورت گیرد مورد برسی قرار خواهند داد. بعضی از این اعمال مربوط به تصرف اداره مرکزی ستاد ارتش، ایستگاه بی سیم و رادیوی ارتش، رادیو تهران، خانه مصدق و همقطارانش، اداره مرکزی پلیس و ژاندارمری، اداره پست وتگلراف، مرکز تلفن، مجلس شورای ملی و چاپخانه آن  و بانک ملی و چاپخانه آن . بازداشتها شامل مهره های اصلی حکومت مصدق است. افسرهای کلیدی آرتش که با مصدق همکاری میکنند و بعضی سردبیران روزنامه ها که انتخاب شده اند.

اقدامات کافی علیه حزب توده انجام خواهد شد. زاهدی باید انتظار خشونت از حزب توده را داشته باشد و باید کاملا آماده باشد که آنها را با خشونت بیشتری پاسخ دهد. امکان خنثی کردن حزب توده تا بعد از دولت مصدق وجود ندارد.  اگر چه چند ساعتی بعد از عوض شدن دولت طول خواهد کشید تا طرفداران حزب توده به خیابانها بیایند. در زمان کودتا حداقل یکصد نفر از رهبران حزب و روزنامه نگاران باید بازداشت شوند: اسم این افراد شامل لیست تازه هشتاد نفری است که بوسیله مقامات انگلیس تهیه شده است بعلاوه افرادی که توسط آمریکا و زاهدی به این لیست اضافه شده اند .  کنترل خیابانهای تهران از ازدحام طرفداران حزب توده و گروههای دیگر چلوگیری می کند. پخش وسیع اعلامیه های جعلی از طرف  کمیته مرکزی حزب توده با هدف گیج کردن اعضاء و طرفداران آنها از تجمع   حزب توده جلوگیری خواهد کرد. برای آمريكا این امکان وجود دارد که بتواند محموله هوایی گاز اشک آور و مرکب محو نشدنی یا سایر موادی که جهت کنترل تظاهرات و جمعیت لازمند پیشاپیش آورده شود. نیروی هوائی در منطقه می توانند بر وی مردم اخطاريه بریزند که به خیابان نیایند زیرا نتیجه بدی برایشان در پی خواهند داشت.

پ. اقدامات در روز کود تا. این اقدامات نیز خط سیر مشابهی را طی خواهند نمود گر چه در سه وضعیت قابل اجراه هستند. این سه وضعیت عبارتنداز:

وضعیت الف: اوج و منتهای یک تظاهرات مذهبی ضد دولت مصدق که کودتا در بعداز آن صورت بگیرد.

 وضعیت ب: بمحض اینکه شاه بوسیله مصدق از مملکت به بیرون از ایران رانده شود. این عمل مصدق در نتیجه گسترش قدرت مخالفان به رهبری شاه بطور داوطلبانه و غیره  داوطلبانه شرکت دادن او خواهد بود.

    وضعیت پ:  بمحض اینکه مصدق استعفا بدهد. این عمل ممکن است در نتیجه گسترش قدرت مخالفان و یا مثل گذشته برای نشان دادن پشتیبانی شخصی او از شاه باشد. در صورت دریافت نکردن پشتیبانی از شاه او امکان دارد جمعیت را به خیابانها بیاورد.

 

 

اقدامات که در وضعیت الف بر داشته شود:

در اوج وضعیت الف زاهدی با عملیات محدود نظامی اداره مرکز ستاد ارتش را می گیرد ومعاون خود را اعلام می دارد و بازداشت مصدق و دیگران را به تندی عملی می سازد. در مجلس شورای ملی رای عدم اعتماد به مصدق و رای اعتماد به زاهدی داده خواهد شد. در هر حال با یا بدون فرمان شاه زاهدی نخست وزیر خواهد بود و دولت را در دست گرفته و موارد مختلف تعیین شده برای اجراء در روز کودتا (به بالا رجوع کنید) را به مرحله اجرا می گذارد و آنها را انجام می دهد. وقتی که او کاملا اوضاع را تحت اختیار و کنترل در آورد هیچ مسئله ایی جهت گرفتن رای رسمی از مجلس شورای ملی نخواهد داشت. فقط در این زمان است که شاه به تهران باز خواهد گشت.

اقامات در وضعیت های ب و پ بدین قرار است:

تنها لزوم عوض کردن نقشه روز کودتا بوجود آمدن حالت بحرانی است که باعث کودتا نظامی زودرس خواهد شد.

  1. سازماندهی برای بوجود آوردن حداکثر مخالفت عمومی علیه مصدق قبل از کود تا  

الف. برنامه عمومی. هد ف خلق کردن  و افزودن به جو ناراضایتی عمومی و تولید عملیات خصمانه و بی اعتمادی و سوء ظن از دولت مصدق است. معادل یکصد وپنجاه هزار دولار به این برنامه اختصاص داده شده است. این یک عملیات مرحله ایی خواهد بود و مراحل آن به شرح زیر است:

مرحله 1. دراین مرحله در حال کنونی پول های آمریکا و انگلیس که به زاهدی رسیده است به او اجازه می دهد که دوستان بیشتری بگیرد و افرادی کلیدی در اجتماع ایران را  تحت نفوذ خود در آورد.

مرحله 2.  فعالیت شدید و عظیم  و فشرده  با تبلیغات سوء و نادرست علیه مصدق و دولت او که هدف اصلی در این جنگ روانی لطمه زدن به خود مصدق بيشتر از هر چیز دیگر خواهد بود.  این  برنامه  حدود یک یا دو هفته فبل از اوج وضعیت الف شروع خواهد شد که به مصدق وقت زیادی برای واکنش نخواهد داد و زیاد طولانی نخواهد کشید که مردم به اين جو عادت کنند.

مرحله 3. این وضعیت الف است که در پاراگرافهای زیر توضیح داده خواهد.

 

ب. وظایف عناصر مخصوص

  1. مطبوعات و انتشارت. در مراحل اولیه پشتیبانی مثل گذشته گروه انگلیس توسط روزنامه های کوچکی که در دست دارند خط ضد مصدق را ادامه خواهند داد.  در مرکز سیا در آمریکا و ستاد عملیاتی صحنه در تهران افراد  آمریکایی طرح و پیش نویس مطالب فارسی این مقاله ها –روزنامه های وزین با فکر (  (braodsheets جزوه و شب نامه ها که مقداری به طرفداری شاه و مقداری ضد مصدق هستند تهیه خواهند نمود. این مطالب که برای بی اعتبار کردن مصدق تهیه شده اند نکات زیر را با چکش تبلیغات به درون مغزهای ملت خواهد کوبيد:

الف: مصدق طرفدار حزب توده و اتحاد جماهیر شوروی است. این موضوع بوسیله سندهای جعلی در این زمینه عرضه خواهد شد.

ب. مصدق دشمن اسلام است چون او برای هدفهای حزب توده فعالیت می کند.

پ. مصدق عمدا با عث رشد احساسات جدایی طلبی قومها با بر طرف کردن کنترل ارتش در این مناطق شده است. و این وضعیت گرفتن مناطق شمالی ایران بوسیله شوروی را آسان می کند.

ت. مصدق بطور عمد ایران را بطرف ورشستگی اقتصادی می برد.

ث. مصدق چنان بوسیله قدرت خراب و فاسد شده است که هیچ شباهتی به آن مرد خوب پیشین ندارد و الان دیکتاتوری به تمام معنی است.

ج. در همین راستا مصدق قربانی خواست های جاه طلبانه خود نیز هست.

واجب بنظر می رسد که زاهدی هر چه زودتر باید مدیر مطبوعات و تبلیغات  خود را که امکان دارد معاون او نیز هم باشد انتخاب کند. ستاد عملیات آمریکا در تهران اسم این فرد را که در نظر زاهدی است خواهد فهمید و این فرد بايد مورد قبول دول آمریکا و انگلیس باشد. یک یا دو هفته قبل از تاریخی که برای وضعیت الف تعین شده است تبلیغات شدید و وسیع آغاز خواهد شد. مسئولیت اولیه اجرای این برنامه بعهده ستاد عملیات آمریکا خواهد بود.

بمحض عوض شدن دولت مسئول مطبوعات و تبلیغات زاهدی باید آماده باشد که:

الف: حداثر استفاده را از رادیو تهران بکند.

ب: بوسیله رادیو تهران – پوسترها – ورقه های مخصوص اخبار و غیره برنامه دولت جدید را با زبان ساده  ايی پخش كند. این اخبار شامل تنزل شدید مخارج زندگی و بالا بردن حقوق کارکنان دولت و افراد نظامی و غیره خواهد بود.

پ. حد اکثر تبلیغات محلی برای اعلامیه های آمریکا و انگلیس که قبلا تهیه شده اند بشود.

ت. تمام خبرنگاران خارجی را بطور مختصر با اطلاع بسازد.

2. مجلس شورای ملی. اگر در زمان کودتا مجلس هنوز در نشست و جلسه است همه فعالیت بکار رود که عوض شدن دولت رسمی و قانونی جلوه کند. اگر مجلس در نشست نباشد بوسیله یکی از نمایندگان گروه ضد مصدق به جلسه و نشست فرا خوانده خواهد شد.

برای آماده گی جهت تعویض دولت با ید با تعدادی از نمایندگان مجلس تماس گرفته و آنها را خریدای کرد. هنوزتصمیم گرفته نشده است که این خریداریها بوسیله گروه انگلیسی (منظور گروه گماشتگان  دولت انگلیسی به رهبری رشیدیان – مترجم) صورت می گیرد و یا مستقیما بوسیله خود زاهدی این خریدها صورت گیرد که تا زمانیکه  از پناه گرفتن در حرم مطهر مجلس و تحصن در ساختمان مجلس بهره می برد در وضعیتی بسیارعالی برای رسیدن به این هدف قرار دارد.

وقتی که لیست این نمایندگان مجلس شورای ملی ایران با مقدار پول در خواستی برای خرید هر یک از آنها از یکی یا هر دو منبع فوق در یافت شود پول مخصوص خرید این نمایندگان که تهیه شده است با صلاحدید هر دوی منبع بمرحله اجرا گذاشته خواهد شد. ستاد عملیات آمریکا نیز از طریق ماموران مختلف و ارتباطات خود به این برنامه کمک و پشتیبانی خواهد کرد.

هدف اصلی این برنامه همانطوریکه در وضعیت (الف) خواسته شده تضمین اکثریت رای بعلاوه یک رای در مجلس خواهد بود. در حال حاضر تضمین بر این است که حد اقل سی نفر از نمایندگان مجلس آماده اند که علیه مصدق رای دهند اگر آنها فکر کنند که شانس خوبی برای بردن دارند. باید به یاد داشت که معمولاً همۀ نمایندگان انتخابی مجلس در یک جلسه حضور نخواهند داشت. در هر حال باید مطمین بود و توجه داشت که حد نصاب و اکثریت لازم برای اخذ رای در مجلس در موقع رای گیری علیه مصدق حضور خواهند داشت. حد نصاب برای رای گیری حضور دو سوم نمایندگان در جلسه مجلس است. بنا براین فعالیت خواهیم کرد که عده زیادتری از نمایندگان مجلس را بخریم تا در موقع رای گیری سر جای خود در مجلس باشند تا مجلس حد نصاب خود را داشته باشد بدون آنکه از آنها بخواهیم که در مسئله حساس رای مخالف به مصدق نقشی بازی کنند.

 

3. عوامل سیاسی بجز حزب توده. احزاب و گروهای مخالف مصدق فقط نقش جزیی دراین عملیات بازی خواهندکرد. احزابی چون حزب زحمتکشان – سومکا Sumka  و بخشی جزیی ازحزب پان ایرانیست فقط می توانند عده ایی محدود و غیر موثری به خیابانها بیاورند. گر چه حزب زحمتکشان نقش مهمی در تبلیغات علیه مصدق که  در بالا توضیح داده شد بازی خواهد کرد.

قابل یادآوری است که در حالیکه این احزاب سر کردگی گروه های خیابانی غیر موثر را دارند گروه انگلیس لیست و قدرت جمع آوری حدود سه هزار نفر از سرسپردگان و فعالان خیابانی را دارد که به انجام وضعیت الف کمر بسته اند.

4. رهبران مذهبی. به اعتقاد ما تقزيبا تمام رهبران مذهبی كه پيروان فراوان دارند مخالف مصدق هستند. هم ستاد عمليات سيای آمريكا در تهران و هم گروه گماشتگان دولت بريتانيا در ايران (به رهبری اسدلله رشيديان - مترجم) با اين رهبران مذهبی پيوندهای استوار دارند. تمایل طرفداری از زاهدی در اين دايره نيز خيلی وسيع است.

اين رهبران مذهبی دارای افراد همه فن حريف هستند که می توانند خصمانه و دشمنانه عمل كنند. بعنوان مثال رهبران غيره سياسی آنها (.....) و همچينين و (اين كيست اگر اطلاعات دقیق دارید نام ببريد) و جمعيت  تروريستی  آن. در دوره ئی كه تبليغات وسيع و شديد ضد مصدق قبل از روز كودتا صورت می گيرد اين رهبران مذهبی و پيروان و مقلّدهای آنها بايد:

(الف)   نظرات مخالفت خود با مصدق را همه جا پخش كنند.

(ب) از سلطنت بطور علنی طرفداري كرده و با تماس مستقيم با شاه نيز از نظر روحي او را در حرم مطهر ياری كنند.

(پ) وقتی از آنها خواسته شود تظاهرات كوچك ضد مصدق و بطرفداری دين در نقاط مختلف تهران ترتيب دهند.

(ت) اين گروه  تروريستی تهديد كند كه آماده است كه عليه نمايندگان مجلس شورای ملی طرفدار مصدق و اطرافيان مصدق و دولتش اقدام كنند.

(ث) مطمئن بود كه خود اين رهبران و پيروان آنها در وضعيت الف شركت میكنند.

(ج) بعد از كودتا بوسيله راديو بطور محكم به مردم اطمينان دهند كه دولت جديد به اصول اسلام ايمان دارد.

(چ) بازرگانان بازار كه گروه كوچكی هستند و نسبتاً مذهبی هستند ولی تاًثير فراوانی روی روي طبقات پائين تر در بازار دارند. تماس با اين بازرگانان بوسيله مركز سيای آمريكا در تهران و گروه بريتانيا وجود دارد. اين بازرگانان از دولت مصدق ناراضی هستند چون در اثر ركود اقتصادی و جلوگيری از كالاهاي وارداتی و فشار جمع كردن ماليات و تنگی و كمبود پول.

در دوره ايی كه تبليغات وسيع و شديد ضد مصدق به وضعيت الف می انجامد اين بازرگانان بايد:

(الف) شايعات ضد دولت مصدق را در بازار پخش كنند.

(ب) تظاهرات  محدودی در جنوب تهران بر ضد سياست های اقتصادی دولت مصدق ترتيب دهند و سپس در زمان وضعيت الف آنها بايد:

(پ) تمام يا قسمتی از بازار را به بندند.

 

پ. اقدامات نهايی بلافاصله قبل از كودتا

چنانچه در بالا آمده است، عمليات نظامي کودتا در نتيجه پيش آمدن وضعيت هاي الف، ب و يا پ صورت خواهد گرفت. گرچه كارهاي اوليه و اقداماتی که صورت میگرد در مسير كودتا است و این اقدامات درجهت زمینه چینی براي اين منظور است كه وضعيت الف را بوجود آورد كه به شرح زير خواهند بود:

  1. در روز مشخص حمله هاي پنهاني پي در پي عليه رهبران مذهبي قابل با نفوذ و قابل احترام مردم در تهران صورت خواهد گرفت.
  2. رهبران مذهبي ديگر همه با هم مصدق را به دستور دادن اين حملات متهم مي كنند و اعلام می دارند که دولت مصدق با اين اقدامات مي خواهد تمام رهبران مذهبي كشور را بترسانند و بگويند كه چون علما با او مخالف هستند اين حملات را براي خاموش كردن آنها انجام مي دهد.
  3. چند نفر از رهبران مذهبي خيلي مهم (علما) در صحن مجلس شوراي ملّي تحصن خواهند كرد.
  4. همزمان اين رهبران مذهبي اعلاميه محكمي صادر خواهند  كرد كه در آن اين رفتارهاي ضد مذهب مصدق را شرم آور و تقبيح اعلام خواهند كرد.
  5. همزمان مثل 2 ب (4) (ث ) [یعنی رهبران مذهبی از سلطنت بطور علنی طرفداري كرده و گروه  توروريستی وابسته به آنها تهديد كند كه آماده است كه عليه نمايندگان مجلس شورای ملی طرفدار مصدق و اطرافيان مصدق و دولتش اقدام كنند – صفحه 84 کتاب] در بالا كاملترين تبليغات وسیع با مدارك جعلي تهیه شده توسط ستاد عمليات سازمان سيا آمريكا در تهران که نشان دهندة قراردادی محرمانه بين مصدق و حزب توده است صورت گیرد. در اين قرارداد جعلي محرمانه حزب توده تعهد كرده است كه تمام قوا و قدرت خود را در پشتيباني از مصدق عليه رهبران مذهبي، ارتش و پليس ايران بكار  خواهد گرفت.
  6. همزمان اين مراجع تقليد از پيروان خود خواهند خواست كه در نقاط مختلف تهران در مساجد، اداره جات پست و تلگراف، بانكها و غيره تحصن اختیار كنند. گروه گماشتگان بريتانيا (رشيديان و افراد تحت فرمان او مترجم) و ستاد عمليات سازمان سياي آمريكا در تهران با همت كامل به اين تظاهرات كمك خواهند كرد كه به تعداد آنها افزوده شود و همزمان بازرگانان زير نظر آنها بازار را خواهند بست. (اين تحصن همگاني هدفش مختل كردن زندگي و فعاليت طبيعي در شهر است كه نشان دهنده نارضايتي مردم از دولت مصدق خواهد بود. اين مبارزه منفي كه سابقه در منطقه دارد دست ارتش و پليس را براي مقابله با اين تحصن همگاني  خواهد بست.)
  7.  در همچنين محيط غيرطبيعي و خصومت باري زاهدي به عنوان فرمانده كل قوا ظهور خواهد كرد و ترتيب بازداشتهاي مهمي كه بايد صورت بگيرد خواهد داد. اين بازداشتها در این مرحله كودتا حياتي هستند.
  8.  بمحض اينكه زاهدي اين اقدامات را انجام داد مجلس شوراي ملی جلسه خواهد کرد تا عوض شدن دولت را رسمي و كودتا را تمام كند.

3 -برآورد شانس پيروزي اين طرح عملياتي

مطالبي كه شرح داده شد نمودار يك نقشه غربي براي  انجام در يك كشور شرقي است. گرچه طراحان اين نقشه علم و دانش و اطلاعات وسيع در مورد ايران و شناخت مردمش دارند (ويلبر حدود چهل سال زير پوشش آرشيكت متخصص در بناهای اسلامي در ايران و منطقه بود و داربي شر حدود هفت سال بعنوان رئيس سازمان جاسوسي انگليس در ايران خدمت كرد. هر دو به زبان فارسي به خوبي صحبت مي كردند) و آن را از نقطه نظر مردم ايران نيز سنجيده اند. با در نظر گرفتن این شناخت مشخص شده است که ايرانيان قادر نيستند چنین طرح و عملياتی را طراحی و به مرحله اجرا بگذارند چون آنها با عقل و منطق عمل نمی کنند، ولي هيچوقت انتظار اين را ما نداريم كه چنين طرح و عملياتي بوسيله افراد غربي مطالعه و در محیطی چون غرب عملي شود.

در هر حال، ما احساس مي كنيم كه اين طرح زمينه وسيعي داشته و شانس خوبي براي پيروزي دارد گرچه این امكان هست كه این شانس کاملا صددرصد توفیق نداشته باشد.

مسئله امنيت درميان خصوصيات ديگر در ايرانیان نقطه ضعف مهمي در شخصيت آنها است و ما مطلع هستيم كه درز كردن اين طرح عملياتي امكان  دارد باعث اقدامات سركوبگرانه توسط مصدق شود. هيچ تجربه قبلي براي این گونه عمليات در
 دوران جديد در ايران وجود ندارد. كودتاي رضاشاه كاملاً فرق مي كرد. كودتاهاي جدید در کشورهای خاور نزديك به راحتي صورت گرفت چون در آنجا حزب های قوي كمونيست وجود نداشت و مسئول دولت از پشتيباني عمومي مردمشان بهره مند نبودند. قبل از هر برآوردي جهت شانس پيروزي
نكات عمومي زير در رابطه با كودتا حياتي هستند:

الف: شكست كودتا باعث مي شود که:

1- موجهاي قوي ضد آمريكايي در ايران بوجود آید و امكان اخراج آمريكائيان از ايران بالاست.

2- از ظر دولت بريتانيا آنها فقط دستگاه تشكيلاتي ماموران و گماشتگان خویش در ايران را از دست خواهند داد. خواست این گروه بيشتر سرنگوني مصدق است.

ب: چنانچه كودتا شكست بخورد و آمريكايان از ايران اخراج نشوند و مصدق نيز بعداً از قدرت كنار گذاشته شود، نه آمريكا و نه بريتانيا در موقعيتي نخواهند بود كه از آن وضعيت بهره بگيرند چون گروه گماشتگان بريتانيا و مأموران و جاسوسان آمريكايي با شكست كودتا از بين رفته اند.

پ: اگر كودتا به مرحله اجرا نرسد، آمريكائیان باز امکان دارد از ايران اخراج شوند چون دولت كنوني مصدق به  احتمال زياد همراه با آشوب داخلي و ورشكستگي اقتصادي رو برو خواهد شد و حزب توده و اتحاد جماهير شوروي قدرت را بدست خواهند گرفت.

ت. اگر نقشه كودتا در این مرحله رد شود، بايد نقشه ديگري جهت استفاده در زمان ورشكستگي اقتصادي و آشوب و هرج و مرج داخلي در ایران تهيه شود.

نتيجه گيري: به شرط پشتيباني  شاه و قبول اصول نقشه توسط زاهدي وتصويب هر نوع تغييري توسط زاهدي بوسيله ما ما احساس مي كنيم كه او طبق برنامه تعيين شده عمل خواهد كرد و طراحان اين نقشه عقيده دارند كه كودتا پيروز خواهد شد.

 

  1. ضميمه سازيها يا پيوستها:

اين ضميمه ها در طرح وارد نشده اند چون آنها بستگي به كارهاي جاسوسي دقيق و اطلاعات بیشتر دارد كه بايد جمع آوري شوند.
 ضميمه ها بايد شامل تمام پشتيباني موجود براي زاهدي مثل اسم و موقعيت و رتبه افسراني كه از او طرفداري مي كنند، بررسي نمايندگان مجلس شوراي ملي، ارزيابي همبستگي و تعيين قيمت این گروه ها و رهبران مذهبي كه زاهدي را پشتيباني خواهند کرد، طرح پيشنهادي كابينه زاهدي، و غيره.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آپانديكس پ  (( APPENDIX C

 يادداشتی از دفتر خارجه 23 ژوئيه 1953 (اول مرداد 1332)

از: سفير كبير بريتانيا ماكينز به دستيار وزارت امور خارجه آمريكا اسميت 

اطلاعات سری امنيتي

دولت بريتانيا از نظريات وزارت كشور آمريكا در گزارش گفتگو بين آقاي بايرودي و آقاي بيلي در تاريخ 7 ژوئيه آگاه شد و با آنها احساس همدردي مي كند. مهمترين مسئله اين است كه تمام جريان غرامت بايد بعهده ديوان بين المللي گذاشته شود. علاوه بر  اين هرگونه تصميم گيري در آينده نبايد بطريقي تعبير شود كه هديه اي براي لغو كردن تعهدات قراردادي تلقی داده شود و از طرف ديگر نبايد در قيمت نفت در جهان اثر بگذارد. با اين شروط دولت بريتانيا آماده است كه حداكثر كمك خود را بكند گر چه اين شركت هنوز به مشورت گرفته نشده است ولی با توجه به اوضاع محلي آنها مطمئن هستند كه شرايط خوبي جهت پرداخت هر نوع غرامتي كه به آنها اهداء شود در پيش خواهند گرفت.

بنابراين جواب سئوالاتي كه در گزارش سفارت در واشيگتن شده بشرح زير هستند:

(الف) بريتانيا مي تواند بدون اين نفت به زندگی خود ادمه دهد ولی بهتر است كه جريان نفت طبق سنت پیشین به داخل بريتانيا ادامه يابد. دولت بريتانيا دلواپس است كه هر چه زودتر اين قضيه نفت خاتمه يابد چون باعث مسموم شدن روابط ما با دولت مورد نظر و روي روابط ما در منطقه نیز اثر گذاشته است. آنها  “آماده همكاري هستند” كه با دولت جديد اين مسئله را حل كنند در صورتي كه اصول  پاراگراف دوّم بالا مورد توجه قرار گیرد.

(ب) دولت بريتانيا از متون طرح درك مي كند كه مسئله بوسيله نخست وزير آينده با جدیت پي گيري خواهد شد تا مسئله نفت حل شده و در نتیجه او بتواند برنامه هاي عمومي خود را اجرا کند. آنها اميدوارند كه او به پيشنهاد فوری نظر خواهد كرد و آنها به او كمك خواهند نمود كه قراداد نفت را عرضه کرده و از مراحل مختلف بگذراند. اگر او پيشنهاد ديگري دارد دولت بريتانيا آن را با مساوات و برابری مدّ نظر قرار خواهد داد ولي اصولي كه ذكر شد بايد در هر حال حفظ شوند.

 

 آپانديكس Appendux D

گزارش عمليات نظامي آژاكس

جنبه هاي نظامي عمليات آژاكس

در اوايل تابستان 1953 كارول مأمور شد كه طرح نظامي عمليات آژاكس را انجام دهد براي اينكار چند فرضيه در نظر گرفته شد:

الف اين عمليات بطور مشترك با سازمان جاسوسي انگليس صورت خواهد گرفت.

ب اين عمليات روي پشتیبانی نظامی ارتش  از شاه تكيه سنگيني کرده است.

پ نيروهاي مسلح در دولت مصدق بوسيله طرفداران مصدق فرماندهي مي شوند.

ت گماشتگان و وابستگان در درون ارتش و نيروهاي انتظامي كه بوسيله سازمان سيا و سازمان جاسوسي انگليس كنترل مي شوند در بدو این عمليات آژاكس قادر نبودند که آنرا به مرحله اجرا وعمل در آورند.

وظايفي كه در اين طرح بايد گنجانده شود:

ث تحقيق كامل افرادي نظامي رده بالا در ايران. ج تحقيقات كامل برنامه رزمي ارتش ايران بخصوص پادگانهاي تهران .

چ تحقيق كامل و نظامي وسايل ارتباطی، مهماّت و اسلحه، ساختمان فرماندهي نيروهاي نظامي ايران وقت و فاصله بين تهران و تمام قسمتهاي ايران شامل جاده و شبكه قطار.

ح تحقيق كامل در مورد افرادي كه بوسيله سازمان جاسوسي انگليس معرفي شده اند.

خ - طرح عملياتي افراد داخل نيروهاي انتظامي ايران بوسيله سازمان سيا دوباره ساخته خواهد شد تا تمام اين گماشتگان زير نظر و كنترل سيا باشد.

جورج كارول شروع به تحقيق در مورد افراد را در واشينگتن شروع كرد و افرادي كه در تهيه اين تحقيق دخيل بودند جيروم بجرت، ويليام فولكز، يوحنا، سيلسدوف، اليزابت ماكنيل، بري، كادول و آرتور دوبيز. اين گروه شامل يك قدرت ضربتي هستند.

در تمام طول تابستان با تلگراف با ستاد تهران تماس برقرار بوده و آنها آخرين اطلاعات رزمي ارتش ايران را تهيه كرده اند و فرستاده اند. در ميز تهران 2 Gپانتاگون، اطلاعاتي براي اين مقصود تهيه شد. گر چه اطلاعات چنداني وجود نداشت و در اصل سازمان سيا براي چنين برنامه اي خودش را آماده نكرده بود. در اين قسمت درباره فعاليتهاي كارول توضيح در صفحه 92 كتاب شده است و اينكه ارتشيان در دولت مصدق طرفدار او هستند و اينكه زاهدي نيز هيچ فرد نظامي نداشت كه طرح عمليات علیه آنها را بكشد و سازمان سيانيز گماشتگان در داخل ارتش نداشت به همين دليل پيشنهاد شد كه یکی از عوامل و گماشتگان قابل اعتماد سیا بنام [سرهنگ ابان (عباس) فرزانگان] برای این تحت تعليمات مخصوصی قرار گیرد. فرزانگان در يك خانه امن سیا در واشيگتن تعليم داده شد. [فرزانگان]  نمي دانست كه چه برنامه ائی چیده شده است و چه انتظاري از او خواهند داشت و چكار بايد بكند. او هيچ وقت در عمليات نظامي شركت نكرده بود گرچه او تعليمات نظامي خوبي دیده بود قبل از اينكه به سمت دستیار وابسته نظامی در واشیگتن برای چندین سال  برسد وقبلا از آن در تهران با مستشاران آمریکائی از طرف ایران مورد مشاوره بوده است . با این وجود دليل حساسيت شديد آژاكس [  فرزانگان] تحت آزمايشات كشف كننده دروغگويي قرار گرفته شد. در اوايل ژوئيه به  [فرزانگان] دستور داده شد كه به تهران برگردد و روابط قديمي خود را در ارتش ايران دوباره برقرار كند.

در ژوئن كارول به صورت موقت به قبرس رفت تا با دونالد ويلبر كار كند.سپس به شرح كارهايي كه در قبرس و مركز سيا انجام داده در صفحه 93 كتاب مي پردازد . در همین صفحه ادامه می دهد: سازمان جاسوسی انگلیس در قبرس گفت که آنها  چندین عامل و کاشته مهم در ارتش ایران دارد ولی تنها کسی که در موقعیتی بود که بتواند بما یاری کند سرهنگ [اشرفی] بود. کارول ناامید بود که با یک تیپ از پنج تیپ بتوان کودتا کرد به همین دلیل کارول و سرهنگ [فرزانگان] باید هرچه زودتر به تهران بروند تا برای برای برنامه نظامی کودتا برنامه ریزی کنند.  

از قبرس کارول سپس در لندن بمدت دو روز روي اين طرح نظامي كار كردند و به این نتیجه رسیدند برای اینکه کودتا پیروز شود باید سیا از اول کارها را شروع کند و افراد  با نفوذ و در رده بالا ارتش را بهمکاری گیرد.

در اين مرحله ليست افراد نظامي و غیر نظامی كه بايد بعداز کودتا در تهران بازداشت شوند تهيه شد و همچنين ليست افراد حزب توده كه بايد بازداشت شوند تهيه شد(صفحه 94 كتاب).

بررسي كارول نمودار این بود با وجود اينكه زاهدي گفته است كه به كمك هيچ تيپي در تهران مطمئن نيست ولي از طرف گارد شاهنشاهي و مقداري از دسته هاي حمل و نقل ارتش، تشكيلاتي در پليس و مأموران مسلح گمرك امکان پشتیبانی بود. زاهدی تنها اميد داشت كه سرهنگ  [  اشرفی]  بتواند تيپ خود را از ] تیپ سوم]   به تهران بياورد.

در لندن توافق شد كه هدفهاي نظامي بصورت زير باشد:

1- تصرف نقاط تعيين شده .

2- به اجراء درآوردن بازداشتها و زنداني كردن آنها.

3- خنثي كردن نظاميان طرفدار مصدق در تهران.

4 خنثي كردن شهر تهران.

5- تقويت نيروهاي طرفدار زاهدي بوسيله نيروهاي خارج از این شهر.

مراکز ارتباطي را باید هر زودتر از كار انداخت كه طرفداران مصدق نتوانند با هم تماس بگيرند. كارول در روز 21 ژوئيه (30 تیرماه 1332) به تهران رسيد و با
 
 [فرزانگان ] تماس گرفت. کارول پس از بررسی تماسها و گفتگوهائی با فرزانگان با افراد مختلف بعد از بازگشتش از آمریکا دو نفر از آنها ارزش فراوان داشت. این دو نفر یکی [سرلشکر نادر باتمانقلیچ] و دیگری [ سرهنگ حسن اخوی] بودند که هردو مسن و از دوستان خوب [فرزانگان] بودند.

گوران، گودوین و کارول تصمیم گرفتند که کارول با افسری که زاهدی تعیین کند ملاقات کند ولی بزودی مشخص شد که زاهدی کسی را ندارد و کاملا روشن شد که سیا باید این کار ها راانجام دهد و برای زاهدی نقشه و نیروی نظامی مهیا سازد. بهمین دلیل ایجاد ارتباط با [سرهنگ اخوی] توسعه یافت. به[فرزانگان] دستور داده شد که بفهمد که [اخوی] چه کسانی را دارد. [اخوی] اول برنامه نظامی خود را برای کودتا ارائه داد بدونه آنکه توضیح دهد که چطور آنرا عملی خواهد کرد. به [فرزانگان] فشار آورده شد که از [اخوی] بخواهد که بیشتر واقع بین باشد و در تاریخ 30 ژوئیه (8 مرداد) او از [اخوی] برنامه ائی در یافت کرد که طبق این نقشه [اخوی] گفته بود که ظرف دو ساعت افرادی را که اسمهای آنها در لیست تهیه شده است بازداشت و تمام تاسیسات نظامی را خنثی خواهد کند و قدرت را بدست بگيرد؛ اینها حرفهای بدون منطقی بود که او زده بود. تنها چیز مهمی گه در نقشه او بود این بود که او درتماس با سه سرهنگ جوان است که در بین پادگانهای تهران قدرت فراوان دارند. [اخوی] همچنین به [فرزانگان] گفته بود که ژنرال [باتمانقلیچ] بدون شهامت است ولی پشت او محکم خواهد شد چنانچه شاه او را بعنوان رئیس ارتش انتخاب کند. [اخوی] از زاهدی نامی نبرد و به نظر می رسید که با او تماس ندارد. [فرزانگان] به [اخوی] گفت که او میتواند او را در تماس با یكی از دو آمریکائی که در آمریکا ملاقات کرده است قرار دهد.

در همین موقع شاه نیز گفت که او کنترول روی افراد مهم در ارتش ندارد.

در دوم و سوم اوت 1953 (11 و 12 مراد) کارول با [اخوی] ملاقات کرد تا نقشه و افرادی که باید کمک کنند طرح کند. [اخوی] پر از خلوص نیت برای انجام کاری مفید بود ولی راه آنرا نمی دانست. او می گفت که دوستانی دارد که تیپ دو و سه تهران در کنترول آنهاست اما به [اشرفی فرمانده تیپ سه و عامل سازمان جاسوسی انگلیس] و ممتاز فرمانده تیپ دو اعتماد نداشت.

[اخوی] گفت ژنرال [باتمانقلیچ]  روز قبل به او گفته بود که اگر شاه از او بخواهد حاضر است که برای او بمیرد. بعد ازاین ملاقاتهای اولیه کارول با [اخوی] مشخص شد که [اخوی] خودش در وضعیتی نیست که فرماندهی بکند و فقط او به دوستانش امیدوار است که شايد به درخواست او بتوانند کاری انجام دهند. سپس کارول با [اخوی] و دوستانش ملاقات کرد. معلوم شد که دوستان او سرهنگ [زندکریمی] و معاون سرهنگ ممتاز است. [زندکریمی] لیست بالا بلندی از عوامل در پادگانهای مختلف تهران با خود آوره بود که بیشتر معاونهای فرمانده های مختلف بودند. در شش، هفت و هشت اوت (15، 16 و 17 مرداد) کارول و [اخوی و زندکریمی و فرزانگان] بروی این نفرات و نقشه نظامی کار کردند. سرهنگ [زندکریمی] گفت که دوستان او شامل [سرهنگ حمیدی] در پلیس تهران، [سرهنگ اردوبادی] در ژاندارمری تهران، و [سرهنگ منصورپور] فرمانده سواره نظام تهران هستند. او مطمئن بود که پیروزی نهائی ازآن ما خواهد بود چون افراد دیگری در واحدهای دیگر و فرماندهی داشت مثل [سرهنگ روحانی، معاون فرمانده تیپ سه کوهستان]، [سرهنگ خسروپناه فرمانده تیپ دو کوهستان]  و [سرهنگ یوسفی که بزودی بعنوان فرمانده پیاده نظام می شد]. از میان آنها زندکریمی با همه ارتباط داشت ولی این افسران بصورت سازماندهی نبودند که بتوانند ژنرال ریاحی را از کار بیندازند. برای اینكه ما پیروز شویم باید سرهنگ شاهروخ  افسر فرمانده زره پوش و سرهنگ پارسا فرمانده تیپ یک کوهستان و شاید سرهنگ اشرفی فرمانده حکومت نظامی و  افسر تیپ کوهستانی را باید بازداشت کنیم. سرهنگ نوازی افسر فرمانده دو زره پوش بی طرف خواهد ماند ولی ما احساس کردیم که لازم است که معاون او سرهگ بهرامی بازداشت شود.

کاملا مشخص بود که پیروزی ما به این بستگی دارد که قبل از آنکه ریاحی عوامل ما را بازداشت کند ما بتوانیم دوستان او را بازداشت کنيم و این آزمایش قدرت به سری نگه داشتن نقشه مان بستگی دارد تا فرصت کافی داشته باشیم که بتوانیم عوامل مان را در وضعیت بهره برداری قرار دهیم.

همچنین مهم بود که برنامه ائی چیده شود که در صورت بازداشت افسران جوانمان بتوانم عملیاتی انجام دهیم. به همین دلیل کارول دو شب با [سرهنگ فرزانگان و سرهنگ زندکریمی] روی این موضوع کار کرد که در صورتی که تیم اول ما بازداشت شود قادر به عمل باشیم. علامت "خطر" بازداشت سرهنگ [زندکریمی] تعیین شد که در این موقع تمام فرماندهان بدون منتظر ماندن برای دستور همزمان وارد عمل شوند. ضعف نقشه ما این بود که ستاد عملیات سیا در تهران در موقعیتی نبود که با نیروهای ارتش در تماس دائم باشد و برای این منظور باید روی سرهنگ [زندکریمی] تکیه کند که این کار را برای ما انجام دهد. زمانی که در مورد این موضوع گفتگو می شد سرهنگ [زندکریمی] گفت که در صورت دريافت "فرمان" شاه او ظرف 48 ساعت حتی می تواند با فرمانده هان واحدهای کوچک هم تماس حاصل کند.

در حقيقت درنگ و دودلی شاه در امضای "فرمان" به نفع ما شد. چون ما چند روز بیشتر وقت داشتیم که با سرهنگ [زندکریمی] مراحل نهائی افراد نظامی را باتمام برسانیم و این مسئله با بیماری وخیم سرهنگ [اخوی] که در بستر بیماری بود پیچده گی پيدا كرد. در اوج آن لحظات حساس فشار زیاد شده بود که بیماری سرهنگ [اخوی] در آن دست داشت. ولی  با وجود بيماری، در هر حال سرهنگ [اخوی] قادر بود که روی پای خود بماند که در مصاحبه ائی با شاه در 9 اوت (18 مرداد) شركت و صجبت کند. این مصاحبه نقشی حیاتی در پیروزی عملیات آژاکس در مراحل نهائی بعداً بازی کرد.تا زمانکه که سرهنگ [اخوی] با شاه ملاقات کرد او مطمئن نبود که دوستان ما در ارتش بدون تصویب شاه عمل خواهند کرد. در صورتیکه بعداز صحبت با شاه سرهنگ [اخوی] به سرهنگ [زندکریمی] گفت اگر شاه تصمیم به امضای "فرمان" بگیرد از ارتش پشتیبانی می خواهد.

شاه از سرهنگ [اخوی] پرسیده بود که اگر ارتش او را در برکناری مصدق پشتیبانی خواهند کرد. سرهنگ [اخوی] به شاه گفت که با کارول جلسه داشته و برنامه نظامی چیده شده است و در صورت اجراء پیروزی را اطمینان میدهد. شاه سپس از سرهنگ [اخوی] اسامی افسرانی که همکاری خواهند کرد پرسید. سرهنگ [اخوی] همان افسرانی را که ما لیست آنها را توسط اسدلله رشیدیان نزد شاه فرستاده بودیم تکرار کرد. شاه از سرهنگ [اخوی] خواست که با زاهدی ملاقات کند.

در زمان گزارش ملاقات خود با شاه سرهنگ [اخوی] از ستاد عملیات سیا در تهران پرسید که آيا آمریکا زاهدی را پشتیبانی خواهد کرد. به او گفته شد که آمریکا مآآآآاآامآآااین کار را خواهد کرد. سرهنگ [زندکریمی] نيز ژنرال زاهدی را قبول كرد. هر دو افسران کفتند که ماه هاست با زاهدی تماسی ندارند ولی عقیده دارند که او رهبر خوبی است.

در شبهای 11، 12 و 13 اوت (20، 21 و 22 مرداد) نقشه نظامی نفرات براساس چهل خط فرماندهی در تهران چیده شد. سرهنگ [اخوی] با زاهدی ملاقات کرد و او توافق خود را به انتخاب ژنرال [باتمانقلیچ] بعنوان رئیس ستاد ارتش اعلام کرد. ژنرال [باتمانقلیچ] خواست که با کارول ملاقات کند تا با او نقشه نظامی را گفتگو کند، فرزانگان، سرهنگ [اخوی] و سرهنگ [زندکریمی] این جلسه ملاقات به تاخیر انداخته شد تا زمانیکه ما احساس کردیم که نقشه نظامی و افراد آن کامل هستند که ژنرال [باتمانقلیچ]  بتواند روی آن عمل کند.

در تاریخ 11 اوت (20 مرداد) زاهدی از سرهنگ [اخوی] خواست که با [فرزانگان] به دیدن او بروند. زاهدی و [فرزانگان] برای سه ساعت حرف زدند. [فرزانگان]  گزارش داد که زاهدی از کمکهای آمریکا بسیار قدردانی می کند و از [فرزانگان] خواسته است که به عنوان افسر رابط با آمريكائیان باشد و از طرف او مسئول شرکت در جلسات با کارول در هفته آخر باشد.

در تاریخ 12 اوت (21 مرداد) [فرزنگان]  ژنرال [باتمانقلیچ] را نزد زاهدی برد. ژنرال [باتمانقلیچ] تعهد کرد که به زاهدی کمک کند. [فرزانگان] همچنین سرهگ [زندکریمی] را به دیدن زاهدی برد و بعد از آن گزارشی در باره برنامه نظامی به زاهدی داد. در نگاه کردن به عقب به آن روز ها بهتر بود که تحت شرایط مساعد ما با زاهدی و [باتمانقلیچ] برنامه نظامی را در مراحل مختلف مطرح می کردیم بجای آنکه ما برنامه را بعد از اتمام بدست آنها می دادیم. گر چه زاهدی هیچکدام از افسران جوانی را که در این عملیات شرکت داشتند نمی شناخت و ژنرال [باتمانقلیچ]فقط چند نفر از آنها را می شناخت.  

در طول بعداز ظهر 15 اوت (24 مرداد) کارول با منشی های نظامی متشکل از ژنرال [باتمانقلیچ]، [فرزانگان]، سرهنگ [اخوی]  و سرهنگ [زندکریمی] ملاقات کرد. "فرمان" شاه هر لحظه انتظارش می رفت و گفتگوها در اطراف این موضوع متمرکز بود که چقدر برای سرهنگ [زندکریمی] طول می کشد که با دوستان ما در 40 خط فرماندهی تماس بگیرد. در آخر این گفتگوی طولانی همه موافق بود که عملیات نظامی ظرف 48 ساعت از در یافت "فرمان" شروع شود. همچنین موافقت شد که سرهنگ [نصیری افسر فرمانده گارد شاهنشاهی] بعد از بیسم کردن به ستاد عملیات و هم آهنگی با سرهنگ [زندکریمی] "فرمانها" را نزد مصدق ببرد.

 در تاریخ 13اوت ( 22 مرداد) سرهنگ [نصیری] با "فرمانهای" امضاء نشده به رامسر پرواز کرد.

 

 

          

 

 

 

 

 

 APPENDIX  E آپاندیکس ث

انتقادهاي نظامي

درسهايي كه از آژاكس ياد گرفتيم

موضوع : طرح نظامي كودتا

1- گرفتاريهای بررسي افراد

الف. اگر سيا بخواهد كه دولت متخاصمي را بوسيله نيروي نظامي سرنگون كند بايد نيروهاي دوستدار خود را شناسايي كرده و با آنها تماس بگيرد و آنها را بكار گيرد.

ب. تصميم در مورد كودتا بعد از شناسايي نيروهاي موجود صورت گيرد. در وقت بررسي بايد بين فعالان و كساني كه گردوخاك مي كنند تفاوت قائل بود. در مورد گماشتگان و افراد مورد نياز بايد تحقيقات كامل صورت گيرد و در مورد آنها زيست نامه تهيه كرد که شامل اطلاعات کامل در باره آنها باشد.

پ. اين ريستنامه ها احتياج به وقت طولاني جهت تهيه تمام اطلاعات مربوط به آن فرد دارد. وابسته یا كاردار نظامي كانال طبيعي براي اين كار خواهد بود…….

ت. زيستنامه هاي سيا در جي 2 G (ژ – 2)

ث اگر زيستنامه وجود داشته باشد بايد در آن از هدف و انگيزه فرد مورد نظر بررسي کامل صورت گرفته باشد و در مرحله بعدي شخصيت او بررسي شود كه گذشته و موقعيت  او نيز در نظر گرفته شود. براي مثال ارتش مدرن ايران رسم مغلوب شدن را دارند وافسر ايراني
نمي تواند  تصميم بگيرد. در نتيجه احساس تحقير خود را با گزافه گويي و درسينه كوبيدن سرپوش مي گذارد. به همين دليل وضعيت يك رهبر كه بايد بجنگد و بميرد خطرناك جلوه داده مي شود و شايد شاه را باید بهترين نمونه خوب اين مثال دانست كه ضعفهايش را در تمام افسران ايراني منعكس کرده است. در مقایسه، یک رهبر واقعي در ارتش باید وزن خود را از طلا با ارزش تر بداند و خود را با دليران و چنگآوران جهان مقايسه كند.

ج. بعد از بررسي كامل سيا افراد خوب و بد را جدا مي كند.

چ. رفتار دوستانه نسبت به “ دنياي آزاد ” و آمريكا “ سازمان ملل ” و “استثمارگري سفيدان ” را در كشورهاي مختلف مي توان يافت. در ايران سيا اطلاع حاصل كرد كه افسران ارتش يا طرفدار شاه يا طرفدار مصدق و يا .. نمي دهند. انگيزه هر فرد نسبت به خط سياسي او است نه نفع کشور و عقايد شخصي مثل حسادت و خودپرستي و جاه طلبي بد گفتن افسران جوان از افسران پير و بر عكس وجود داشت. هيچ اثري از روحيه انقلابي ارتش وجود نداشت گرچه رضاشاه با كودتاي نظامي جهشي بزرگ كرد. به همين جهت انگيزه هاي سياسي و شخصي مسائل مهمي بودند.

 ح . همچنين در ايران بررسي شاه  و فرمانده نيروهاي انتظامي كه شجاعت آنها در زمان بحران سنجيده شد که بدون دادن دليل رئيس مملكت دولت متخاصم را بر كنار كند و فرمانده قوا به عنوان پشتيبان ما عمل کند. در مورد بررسي شاه به اين نتيجه رسيديم كه شاه مي تواند بعنوان يك سمبول براي ارتشيان استفاده شود.

خ. در بررسي در ميان افسران ژنرال زاهدي بهترين فرد براي هدايت طرفداران شاه عليه مصدق به دلايل زير بود:

  1. او تنها فردي در ايران بود كه بصورت آشكار براي نخست وزيري قد علم كرده بود.
  2. به همين دليل او شجاعت بي مانندي از خود نشان داده بود.
  3. او شجاعت فراوان در عرض 25 سال خدمت در ارتش نشان داد و ارتقاء رتبه در مقابل خدمت گرفت.
  4. زندگي او بوسيله يك پزشك آمریکایی نجات داده شده است وقتی که چهار عدد از دنده های او برداشته شدند.
  5. فردی طرفدار آمریکا است. او به پسرش اردشیر اجازه داد که شش سال در آمریکا تحصیل کند و افسر ارشدی بود که در بین رده های ارتش احترام خاصی داشته است.
  6. نکات منفی در مورد زاهدی بشرح زیر است:

الف. او چندین سال است که درارتش نبوده است وبهمین دلیل افسران جوان را نمی شناسد.

ب. بوسیله عده ایی بعنوان فردی رشوه خوار شناخته شده است و خصوصیات فردی او برای هدایت یک کودتا ناشناخته است. او همیشه خود را فرمانده حساب می کند و نمی خواهد که جز افراد باشد.

پ. اغلب دوستان او غیرنظامی هستند...

در 103 کتاب در مورد شخصیت ژنرال ریاحی می نویسد:

بر رسی کلی در مورد تقی ریاحی و محیط و افراد او صورت گرفت. افرادی که با او ارتباط داشتند. افرادی که او بکار گمارده و یا اخراج کرده بود. بعد از این بررسی ها از نظر سیاسی مصدق انتخاب خوبی کرده است و ما معتقد هستیم در صورت برخورد شاه و مصدق ریاحی دستورات مصدق و جانب مصدق را خواهد گرفت. اما از نظر نظامی ریاحی تجربه جنگی نداشت ولی با این وجود ما نمی توانیم شخصیت او را مورد شک و تردید قرار دهیم. ما اطلاع یافتیم که ریاحی با سه نفر از طرفداران مصدق زندگی می کند و رهبر یک گروه طرفدار مصدق در ارتش است. رياحي و اغلب كاركنان او فرانسه تعليم ديده هستند و در كارشان دقيق هستند.

2- جاسوسي نظامي بعنوان پايه عمليات سرنگوني دولت مخاصم

الف- 1- يك نقشه جنگي توسط افراد غير نظامي در هر ستاد نگهداري شود چون اعمال سریع و چرخشي شايد درخواست شود. سپس به تهاجم و جا گرفتن افراد در صحنه جنگ در صفحه 104 كتاب مي پردازد...

 2- اقدامات دفاعي دولت مخاصم بايد از نزديك مناظره و ارزيابي شود. در ايران، دولت مصدق همه را در يك ردیف ادغام كرد و دولت او در هر تانك فقط به اندازه يك ساعت كار بنزين ریخت و مهمات جنگی به حداقل به آنها داد و از مراكز ذخيره اسلحه به خوبي مواظبت و مراقبت مي نمودند.علامت (سيگنال ) ارتش ايران سه هفته قبل از سرنگوني مصدق عوض شد. در لحظه ئی حساس، فرمانده قوا ژنرال رياحي تمام افسران را در پادگان تهران جمع كرد و با شور وهيجان براي آنها از وطن پرستي صحبت كرد و از آنها خواست كه در كنار او براي پشتيباني از مصدق باقي بمانند. حتی برای اطمینان از ارتباط آرتشیان - ریاحی ليستی از شماره هاي ماشين افسران تهيه کرده بود و در بعضي اوقات با دنبال کردن آنها را مي پائیدند و تلفن منزل بعضي از افسران چك مي شد كه بدانند آنها شبها در خانه هستند و يا بيرون رفته اند.

3- همچنين مهم است كه تمام مراكز نظامي كه بايد تصرف و نگهداري شوند بطور دقيق و كامل ارزيابي شوند و نقشه دقيق اين مراكز تهيه شود و غيره. در اوايل آژاكس ما هيچ اطلاعاتي نداشتيم جزء چند تحقيق بسيار خوب براي خرابكاري مراكز غير نظامي .

پ . در عملياتي مشابه اين بايد افراد كليدي و مراكز مهم غير نظامي بزودي تصرف و از كار انداخته شوند. بايد ممكن باشد كه از چندين منبع در مورد شخصيتهاي سياسي اطلاعات گرفت ولي اطلاعات در مورد مراكز تلفن، ايستگاههاي راديو، فرودگاهها و غيره بهتر است که بوسيله افراد غير نظامي كه تعليم داده شده اند و يا افرادي كه بدانند كه چه اطلاعاتي لازم است جمع آوري شود. اين بدان معني نيست كه مأموران جاسوسي نمي توانند اين كار را انجام دهند ولي در انتخاب افرادي كه از عهده اين كار بر مي آيند باید دقت كرد.

ت. وضعيت هوا براي پيروزي امري حياتي است و بايد به آن دقت كرد سپس در مورد اثرات باران و مه توضيح داده مي شود . اگر حكومت نظامي وجود دارد بايد درباره آن نقشه ريخت و روز مذهبي نيز امكان دارد روز بي استفاده و يا تعطيلي باشد. روزهايي كه نيروهاي مخاصم از صحنه دور هستند و يا به بيرون پادگان و شهر فرستاده مي شوند براي شروع عمليات مناسب است. سپس به توضيح قسمتهاي ارتش مي پردازد (صفحه 106 كتاب) در صفحه 107 موضوع قابل ذكر اينكه وقتي كه از مهم بودن ارتباطات حرف مي زند آمده است. در مرحله اي از عمليات آژاكس ما آشكارا سيستم تلگرافي دولت مصدق را استفاده كرديم ولي عبارات ساده با معني عملياتي استفاده كرديم . تلفن سيستم به آساني براي افراد دو طرف دوست و دشمن قابل استفاده است كه ازآن استفاده کنند و در صورت لزوم حتی با هم تماس بگيرند. اطلاعاتي در مورد كنترل مركزي بايد گرفته شود و نفراتي كه زير نظر گرفته شده اند شناخته شود. در ايران با اينكه آشكار بود كه افراد حزب توده در تمام سيستم ارتباطات دولت نفوذ كرده بودند با وجود اين واقعيت ، ما روي اين سيستم تلفني تكيه كرديم چون در يك زمان تمام وسايل ارتباطي ديگر ما از كار افتاده بود. با وجود اطلاعات ما مربوط به موقعیت حزب توده راه ديگري وجود نداشت. در مركز قوا علامات و سيگنالها مهم هستند چنانچه نشود در آنها نفوذ كرد بايد آنها را از  كار انداخت و راههاي ديگر جهت ارتباط با نيروهاي مخاصم برقرار كرد. سپس در مورد جمع آوري اطلاعات در مورد نيروهاي مخاصم و نفوذ كردن در آنها در صفحه 108 حرف مي زند.

 

3- نقشه نظامي به عنوان اساس كودتا

الف. علم طراحي آرتش و عملیات نظامی آنقدر وسيع است كه در اين مختصر نمي گنجد . لازم به يادآوري است كه فرد مسئول عمليات نظامي بايد با تجربه نظامي و فرماندهي کافی باشد كه بتواند در واگذاري وظايف درست عمل كند.

ب. بجز تجربه نظامي تمام افسران بايد در مخفي كار ماهر باشند چون اساس كودتا امنيت و مخفي كاري اوست كه به آن اجازه مي دهد كه بعنوان يك عمل غافلگيرانه ظهور كند. و اساس امنيت و مخفي كاري از تجربه افراد و انتخاب آنها مي آيد.

پ. كميته مركزي كودتا مي تواند از افسران محلي و يا خارجي باشد ولي آنها احتياج به جاسوسي كامل نظامي دارند كه بتواند تصميم بگيرند. سپس در صفحه هاي آخر 111-109 كتاب درباره شرايط كودتا و موضوعات مشابه مي نويسد كه اشاره مستقيمي به كودتاي 28 مرداد نمي كند و بنظر مترجم براي استفاده عموم چندان مفيد نيستند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مصدق و مردم ايران

ترجمه مقاله دکتر جهانگیر تقی پور كه در ژورنال طب. ستیز و بقاء در خرداد ماه  1385 چاپ شده است. خود ایشان این ترجمه را برای خوانندگان فارسی زبان تهیه نموده اند. می توانید اصل مقاله را  كه بزبان انگلیسی است از وب سایت زیر تهیه كنيد و یا با ما تماس به گيريد.     

Taghipour J. Mossadegh and the People of Iran; Medicine, Conflict and Survival; 2006 22(2) 162-172 

(www.tandf.co.uk)

 

از ميان كتابهائى كه تاكنون در مورد دوران نخست وزيرى دكتر محمد مصدق و كودتاى ۲۸مرداد ۱۳۳۲

انتشار يافته است کتاب «همه مردان شاه» نوشته استيفن كنيزر خبرنگار کهنه كار آمريكائى روزنامه تایمز در صدر آنها قرار دارد. نویسنده کتاب ضمن تحقیقات بسیار دقیقی که انجام داده  به مدارک فراوانی نیز دسترسی پیدا کرده است - وی با بسیاری از افراد آگاه داخلی و خارجی گفت و گو کرده و علاوه براین برای تکمیل این تحقیقات خود  شخصا با سفر به ده  احمد آباد و با گفت و گو با مردم آن روستا این کتاب را که ثمره تلاشهایش  می باشد « به ملت ایران تقدیم نموده است». يعنى به كسانى  كه هنوز هم عده اى از آنها از دانستن واقعیت ها در مورد  این کودتا محروم بوده اند.

 

كينزر وقایعی را كه منجر به کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ شده است را به ترتیب اتفاق با قلمی شیوا به رشته تحریر در آورده است  و به آنها کمی چاشنی دراماتيك داده است که خواندن اصل متن انگلیسی آن به قلم این نویسنده بسیار خواندنی و دلچسب است. از زمان انتشار اين کتاب در غرب در سال ۲۰۰۳ تاکنون حداقل سه گروه مجزا مترجم و ناشر اين کتاب را ترجمه و چاپ کرده و به بازار ایران عرضه كرده اند كه اين امر خود گویای استقبال عمومی از آنست.

 

اولین بار از دکتر محمود مصدق (نوه دکتر مصدق) در تابستان ۱۳۸۳ درباره اين کتاب شنیدم. وقتی كه

در هتل لاله تهران نشسته بودیم ایشان میز و صندلی جايی كه حدود ۲متر از ما فاصله داشت را به من نشان داد و گفت : زمانی كه نویسنده کتاب به ایران آمده بود، با پسرش  در كنار ایشان آنجا نشسته بودند و آقای كينزر به آنها گفت كه در مورد دکتر مصدق تحقیق فراوان كرده و مى خواهد كه درباره ایشان كتابى جدید بنویسد چون عقیده دارد كه مصدق مردی استثنائی بوده كه لیاقت آن را دارد نامش دوباره سر زبانها بیفتد. او اضافه كرد كه بالای سر خود در محل كارش در آمريكا عکس بزرگى از مرحوم دکتر مصدق كه روى جلد مجله تایمز به عنوان مرد سال جهان در ۱۹۵۱ چاپ شده را نصب کرده است. كينزر همچنین گفت كه او میداند كه احتمالا عده اى در دولت آمريكا از اين كار خوششان نمی آید ولی او هدفی جز نوشتن این کتاب ندارد.

 

همانطوری كه در این کتاب آمده است روحانیت نقش مهمی در روى كار آوردن و نخست وزیر شدن دکتر

مصدق بازی كرد ولی خصوصیات ذاتی بى مانند مصدق عامل اصلی در به ثمر رسیدن و ملی کردن شرکت نفت ایران و انگلیس در ۲۹ اسفندماه ۱۳۲۹ بود. براساس برآورد نویسنده کتاب در سال ۱۳۸۲ وقتی كه او از ایران بازدید مى كرد با وجود مخالفت گروهی از روحانیت سنت گرا هنوز خاطرات مصدق و گرامیداشت ره آوردهاى او برای ایرانیان فراموش نشدنی و پابرجا ست. بهمين دلیل آیت الله خمینی خيلى از ایرانیان را به تعجب وا داشت وقتی از دکتر مصدق به خوبی ياد نكرد و حتى بعضی از طرفداران ايشان كار را به جائى رساندند كه ملى كردن صنعت نفت در ايران را فقط مربوط به نقش روحانیون بخصوص شخص آيت الله كاشانى دانستند و سعى نمودند كه به مردم بقبولانند كه مصدق در آن نقشی بازى نکرده است. ایشان مى خواستند با غرض ورزی و کوته نظری و كم لطفی مصدق را از بزرگترین ره آورد زندگی سپاسی اش محروم کنند. حتی در چند سال گذشته با وجود یادآوری رهبر كنونى جمهوری اسلامی آیت الله خامنه اي  كه از مصدق به نيكى ياد كرده اند عده اى در حکومت ایران روى خوشى به مصدق نشان نمى دهند و زمانی كه نویسنده کتاب "همه مردان شاه" مى خواست حدود دو سال پیش (بعد از انتشار کتابش)  به ایران برگردد به او روادید ورود دو باره  به ایران را ندادند.

 

                        (National Archives - kew)طبق مدارك فراوان موجود در اداره بایگانی ملی انگلیس  سرانجام تبانی و همدستی نا متجانس و نا موزون اطرافیان دربار به سركردگى شاه و روحانیت تحت رهبری آیت الله كاشانى نقش حساس و حیاتی در به ثمر رساندن کودتای آمريكائى- انگلیسی ضد مصدق بازی كرد و آنها توانستند به راحتی بر اين حرکت ملی ملت ایران پیروز شوند. اين آخرین تیر خلاصی و خنجری بود كه اين دو جناح به اين حرکت ملی به رهبری دکتر مصدق وارد کردند. اگر چه شواهد حاکی از آنست كه عده ای نیز با ساده لوحی به دام نقشه کودتاچیان افتادند و آنها از وجود و نفوذ آنها به نحو احسان استفاده کردند.

 

شك و تردیدی نیست كه مصدق سعی داشت كه دین از حکومت جدا بماند و از طرف دیگر نگران همدست شدن روحانیت با مخالفین خویش و حتی دست نشانده های اجنبی بود و مرتبا از ملت به وسیله رسانه های گروهی تقاضای استمداد داشت. او به فهم و درك مردم و قدرت ایشان  برای به هدف رساندن آمال و آرزوهای خودشان ایمان داشت و خود را خدمتگزار آنها میدانست.  

 

در تاريخ ۲۸ آوريل ۱۹۵۱ مجلس به نخست وزيرى دكتر مصدق برخلاف انتظار دربار و شاه رأى تمايل داد

دكتر مصدق در مدت ۲۷ماه نخست وزيرى با مجلسین ( به خصوص مجلس شورای ملی ) همكارى نزديك داشت و توانست كه سود آورترين شرکت دولت بریتانیای كبير آن روز را ( شرکت نفت ایران و انگلیس) ملی  کرده و در دستان ملت ایران قرار دهد و با وجود همه گرفتاریهایی که در پیامد ملی کردن نفت  برای دولتش به وجود آمده بود به جوانب ديگراصلاحات نيز پرداخت. او قوانین انتخابات را اصلاح  كرد و به طور خستگى ناپذير براى مبارزه با رشوه خوارى و بهبود وضعيت ادارى دولتش همت گماشت . با تحريم گسترده خريد نفت ايران در سطح جهانى- مصدق به «اقتصاد بدون نفت» پناه برد و با كمك گرفتن از مردم ايران و سهيم كردن مردم در آن كار را به جائى رسانيد كه براى اولين بار از زمانى كه در تاريخ ايران مدارك سابقه ثبت دخل و خرج دولت از حدود ۵۰ سال قبل از آن تاريخ  وجود داشت تحت رهبرى او حساب صادرات و واردات ايران در سال ۱۳۳۱ به طور غير قابل انتظارى براى اولين بار  به صورت موازنه در آمد.

 

بعد از كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دكتر مصدق در دادگاه نظامى به سه سال زندان محكوم شد و بقيه عمرش را در تبعيد و زير نظر گذرانید. تاریخ شهادت میدهد كه مصدق در دوران زمامداریش صلاح و خواست ملی وطن  را راْس برنامه های دولت خود قرار داد و با وجود داشتن قدرت فراوان  قانونی و سیاسی و وجحه بالای  اجتماعی بطور كلی  دست خود را از قانون درازتر ننمود و به قربانی  کردن هیچ فرد و گروهی از مخالفان خود همت نه گماشت. ساختار کابینه های مصدق بهترین گواه  بر  این واقعیت است كه او با تمام فهم و درک سیاسي اش سعی می نمود كه دولت اش قدرت تحمل همه افکار و عقاید متضاد سیاسی و مذهبی  را داشته و آنها را دراجتماع ترویچ دهد. ولی فاتحان کودتا نه تنها خود مصدق و نزديكان  او را فورا‌ْ به بند کشیدند  بلکه با برنامه ریزی برای سالهای متمادی  ملت ایران  را بدونه  واهمه از هیچ پی گرد قانونی  شاید به دلیل پشتیبانی شان از مصدق مجازات نمودند و حتی بعضی ها عقیده دارند كه  پی آمد های پشتیبانی ملت از مصدق هنوز هم  ادامه دارد.

 

به طور كلى دكتر مصدق چند خصوصيت بارز و بى مانند داشت:

اولاً او يكى از معدود سياستمداران ايرانى بود كه به حكومت قانون و مقررات عقيده داشت و معقتد بود كه

ملت جهت هدايت سرنوشت خويش احتياج به ولى ندارد. به همين دليل نقش خويش را به عنوان خدمتگزارى مى ديد كه با تمام خلوص نيت جهت به اجراء درآمدن آمال و آرزوهاى آنها زمينه را مساعد و هموار كند. او به آزاديهاى شخصى احترام مى گذاشت و رسانه هاى عمومى را صدای مردم می دانست. آزادى انتخابات و رعايت قانون را تشويق می كرد و حقوق انسانى شهروندان را سرلوحه برنامه هاى دولت خود قرار داده بود. مصدق به گونه ای عمل مى كرد كه خود او و دولتش سرمشق سايرين در اجتماع باشند. براى نمونه نوه دكتر مصدق برايم تعريف كرد كه وقتى در زمان كودتا در آمريكا دانشجو بود خانم يكى از ديپلمات هاى ایرانی در آمريكا بطور محرمانه  به او خبر داد كه مأموران امنيتى آمريكا و انگليس در حال تدارک كودتائى جهت سرنگونى و نابودى دولت دكتر مصدق هستند. آن خانم از نوه دكتر مصدق خواست كه هر چه زودتر پدربزرگش را در جريان قرار دهد. نوه دكتر مصدق به او تلگراف كرد و از طريق فرد مطمئنى نيز براى او پيغام فرستاد ولى در كمال تعجب همانطورى كه آن خانم به ايشان گفته بود سر موقع كودتا شد و نوه دكتر مصدق به دليل قطع خرجى و فشار فراوان روى خانواده شان به ايران برگشت. ايشان اضافه كرد وقتى حدود يكسال و نيم بعد از كودتا كه پدربزرگم را در زندان ديدم از او پرسيدم كه آيا تلگراف و پيغام او را دريافت كرده بود؟ دكتر مصدق با حالت برافروخته اى پاسخ داد كه پيغام هاى او را دريافت كرده بود ولى نمى توانست قانون را زير پا بگذارد و با اعلام  حكومت نظامى حمام خون به راه بيندازد. به خصوص كه پول هاى انگليس و آمريكا عده زيادى از افراد با نفوذ در اجتماع و مجلس و حتى ارتش و روحانیت را تا آن زمان خریداری کرده بودند.

 

دومين خصوصيت ممتاز دكتر مصدق همانطورى كه در كتاب «همه مردان شاه» آمده است اعتقاد او در استقلال و تماميت ارضى ايران بود. او عقيده داشت كه ملت ايران لياقت آن را دارد كه سرنوشت خويش را بدون دخالت اجنبى ها تعيين كند. مصدق مخالف داشتن رابطه با كشورهاى ديگر نبود بلكه عقيده داشت كه هرگونه ارتباط بايد به طور پایاپاى و برابر و مساوى و بر مبناى حفظ منافع هر دو طرف استوار باشد. مصدق چنان در اين عزم خود راسخ و در اين راه استوار بود كه تاريخ نشان مى دهد كه با توجه به خطر جانى و مالى براى خود و خانواده اش تا آخر عمر بر اين عظم استوار ماند و در اين راه هم خيلى چيزها را از دست داد و زجر كشيد.

 

سومين و به عقيده من بارزترين كيفيت شخصى مصدق اقتدار و شهامت او بود كه حتى گاهى از طرف عده اى به لجاجت و كج خلقى او تعبير مى شد. فقط مجسم كنيد كه با وجود اطرافيان با نفوذ داخلى و خارجى شاه و خانواده اش، دكتر مصدق روبروى شاه بايستد و پافشارى كند كه مادرش و خواهرش اشرف و حتی بعضی ديگر از شاهزاده ها كه در كار دولت كار شكنی و در سياست دخالت مى كنند بايد به خارج از ايران تبعيد شوند. اقتدار مصدق به حدی بود كه با تنی فرتوت با عصايي در دست رو بروی شاه و پشتيبانانش قد علم ميكرد و از شاه میخواست كه فقط  سلطنت كند و احترام خود و سلطنت را نگه دارد و از دخالت در تمام كارهای دولت پرهیزکند. مقابله كردن او با مخالفين داخلى و خارجى و شرح شهامت مصدق خود به تنهايي در كتابى جداگانه مى گنجد. مصدق عقيده داشت كه ملت ایران او را برگزيده اند  و به او اعتماد كرده اند و باكى نداشت كه قدرت ملت را به رخ مخالفان بكشد و اين از راهى كه  ساير سياستمداران ايران قبل از او و حتی کسانی چون "خاتمى" در بعد از او در پيش گرفتند دور است.

 

وقايع بعد از كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ براى مصدق و اطرافيانش رنج آور و دردناك و براى ملت ايران سرافكندگی و حقارت در پى داشت. عده زيادى از كابينه و كسانى كه به هر طريق در دولت او شرکت و دست داشتند به طور علنی دستگير و عده اى از آنها محاكمه و شكنجه و زندانى شدند. بدون از دست دادن هيچ فرصت زمانی بزرگترين ره آورد زحمات مصدق و همرزمانش يعنى "ملى كردن صنعت نفت" لغو شد و انگليس و آمريكا در موقعيتی  قرار گرفتند كه بدون هیچگونه مزاحمت توانستند  براى دهها سال اين منبع ملى ما را به تاراج ببرند.

 

شخصاً از يكى از بازماندگان خانواده دكتر مصدق شنيدم كه بعد از كودتا آنها علناً مورد ارعاب و ضرب وشتم و تحقير قرار گرفتند. خانه هاى آنها را غارت كرده و آتش زدند. اين وقايع در حالى اتفاق مى افتاد كه به دليل  برانگیختن احساسات ضد مصدق و آغشته كردن جو اجتماع آنها هيچ اجازه و فرصتى نداشتند كه بتوانند از خودشان كوچكترين دفاعى بكنند. او در حالی كه اشك در چشمانش حلقه زده بود اضافه كرد بعد از كودتا بطور خلاصه: "ما را نابود كردند".

 

وقتى دكتر حسين فاطمى وزير امورخارجه دولت ملى  دكتر مصدق را حدود چهار ماه بعد از كودتا در خانه اي در تهران پيدا كردند، او را به مركز حكومت نظامى بعد از كودتا نزد تيمور بختيار و نصيرى بردند و با وجود مستشاران نظامى و امنيتى انگليسى و آمريكائى در مقر حكومت نظامی بعد از كودتا دكتر فاطمى را جلوى عده اى اوباش و جانى كه از قبل با چاقو، چماق و وسائل ديگر مجهز شده بودند انداختند كه اگر فداكارى و از جان گذشتگى خواهرش بانو سلطنت نبود آنها برنامه داشتند كه دكتر فاطمى را چند ساعت بعد از دستگيرى بدون هيچگونه مراحل قانونی تكه تكه كنند. بانو سلطنت كه شنیده بود برادرش را پيدا كرده اند خودش را به شهربانی رسانيد و بى پروا خودش را روى نعش برادرش انداخت و با وجود خوردن بيش از سى ضربه چاقو از كشتن او جلوگیری كرد. دكتر فاطمی نيز در اين جريان چند ضربه چاقو خورد و زخمی شد.

 

فاتحان كودتاچى خوب واقف بودند كه با ملت ايران چه مى كنند- آنها آگاه بودند كه فاطمى ۳۳ساله فردى بی مانند و ستاره اقبال حركت ملى ايران در آينده خواهد بود كه با شكوفائى بيشتر به طور حتم جانشینی طبيعى براى مصدق هفتاد و چند ساله خواهد بود. آنها نه تنها مصدق را واژگون كردند بلكه كمر به از بين بردن آينده اين حركت ملی ملت ايران تحت رهبری فرد لایقی چون دكتر حسين فاطمى نيز بسته  بودند.  آنها عجولانه دكتر فاطمى را در پشت درهاى بسته دادگاه های نظامی  بعد از كودتا محاكمه و محكوم به اعدام نمودند. ما اکنون مى دانيم كه دكتر فاطمى با وجود زخمهايش كه هنوز التيام نيافته بود و حال بيمار و رنجورى كه داشت با وجود بودن زير فشار روحى فراوان در دادگاه از تمام سردمداران حكومت بعد از كودتا كه به ريختن خونش كمر بسته بودند دعوت كرد كه آنها حتى از يك نفر  نام ببرند كه در مدت دوره سه ساله قدرت دولت مصدق آن فرد را براى داشتن افكار و عقايد و مذهب و غيره کشته و يا حتی شكنجه كرده باشند و يا در روزنامه اي را بسته باشند.

 

دكتر فاطمى آزادى هاى مدنى انسانى فردی و آزادى رسانه هاى گروهى و حقوق بشر در زمان حكومت دكتر مصدق را برشمرد و سپس به بگير و ببند زندان، شكنجه و كشتار آنها بعد از كودتا پرداخت و سرانجام نتيجه گيرى كرد كه او با توجه به پرونده دولت دكتر مصدق -  با كمال سرافرازى و افتخار در دولتى وزير امورخارجه بوده كه وجود چنين دولتى نه تنها در تاريخ ايران، بلكه در منطقه و حتى تمام كشورهاى جهان سوم بى مانند بوده است. چند روز بعد حدود ساعت ۴ سحرگاه ۱۹آبان ماه ۱۳۳۳ در يك روز خيلى سرد زمستان وقتى كه او هنوز از زخم هاى عفونى شده اش با تب بالا و تنى رنجور رنج مى برد و به سختى مى توانست روى پاى خويش بايستد او را تيرباران كردند.

 

دكتر فاطمى حتى در آن لحظات مرگ آور اميدش را از ملت ايران قطع نكرد و آخرين پيامش به مردان و زنان ايران زمين اين بود كه او با خونش از حرمت و حاكميت ملت و تماميت ارضى وطنش دفاع كرد و انتظار دارد كه بقيه ايرانيان همانند اوعمل كنند. بعد ازمرگ دكتر فاطمى آنقدر به روى خانواده او فشار روحى، جسمى و مالى گذاشتند كه زنش براى حفظ جان نوزاد هفت  ماهه اش چاره اى جزء تقاضاى كمك و ترحم از قاتل شوهرش (شاه) نداشت تا زمانى كه او و پسرش  توانستند از ايران خارج شوند.

 

خاطره فراموش نشدنى مصدق و همقطارانش به تازگی  سوژه يك بازى تئاتر در لندن بود كه در ۲۳ اكتبر ۲۰۰۵ با همت كارگردان كهنه كار ايرانى در تبعيد آقاى رضا علامه زاده بر روى اكران آمد و با استقبال فراوان ايرانيان از وطن رانده روبرو شد. در يك سالن تآتر نسبتا كوچك حدود سيصد نفر از آنها شاهد نمايش فيلم هاى مسند از دوران مصدق و تئاتر محاكمه او در دادگاه نظامى بودند. نقش دكتر مصدق نيز به عهده بازيگر باتجربه تئاتر آقاى رحمانى نژاد گذاشته شده بود. در زمان نمايش من و همسرم همانند عده زيادى از تماشاگران در كنار بيوه دكتر فاطمى در سكوت غمناک شديم. به خصوص در زمانى كه براى مصدق شكى باقى نمانده بود كه او را در حضور رسانه هاى گروهى داخلى و خارجى در دادگاه نظامى به طرز مضحكى مى خواهند كاملاً تحقير كنند و اعتقاد داشت كه او را به دليل ارتكاب به تنها جرم زندگى طولانى اش كه همانا «خدمت به وطنش بوده» به بند كشيده و محاكمه و سرزنش و بى اعتبار مى كنند و مطمئناً اين مسئله او را در بقيه عمرش رنج فراوان داد و سرانجام آن را در كمال مظلوميت با خود به گور برد.

 

براى بسیاری از مردم دنيا وعده اى خیلی کمتر در داخل ايران براندازی و كودتا علیه دولت ملی مصدق عملی غیر قابل اجتناب بود. در كتاب «همه مردان شاه» اشاره به اضطراب غرب به خصوص آمريكا و انگليس به پيشرفت حزب توده طرفدار شوروى در ايران به دليل محيط مساعد آزادى هاى عمومى در دوران حكومت مصدق شده است. كشورهاى غربى نگران بودند كه ايران به زودی به آغوش شوروى كمونيست خواهد افتاد و سرانجام  این فرضيه عامل اصلی متقاعد کردن آيزنهاور رئیس جمهور جدید آمريكا توسط فرد  لایق و با تجربه ای  چون وينستون چرچيل نخست وزير وقت انگليس شد كه به عقاید قديمی استعمارگرى انگليس اعتقاد داشت و با پيگيری مداوم سرانجام انگلیسی ها توانستند دولت آمريكا را متقاعد كنند كه دولت مردمى دكتر مصدق را به وسيله كودتا سرنگون كنند. امّا بعد از كودتا، اعمال كشورهاى فاتح خاطرات تلخ و فراموش نشدنى براى ايرانيان به مدت  سی و هفت سال به بار آورد. آمريكا و انگليس نه تنها شاه را به تخت طاووسش برگردانند بلكه آنها در استبداد شاه نقش حساسی را بازى كردند. آنها با دادن سلاح و تعليم و سرپرستى نيروهاى امنيتى رژيم شاه  در ايران ساده ترين حقوق انسانى ملت را زير پا گذاشتند و سرمایه های ملی ما را کنترل و به یغما بردند. اين اعمال غير انسانى و غير قابل قبول ايشان باعث شد كه سرزمين ايران به زمينى حاصلخیز و پر بركت جهت پرورش عقاید و احساسات ضد غربی تبدیل شود و از آنجا موجی برگیرد كه سرانجام نه تنها این موج  دست نشاندهً  آنها یعنی شاه  را واژگون كرد بلکه باعث شد كه مردم ايران با داشتن تجربهً تلخ  شاه و اطرافيانش از يكطرف وحزب توده و چپی های پيرو شوروی سابق از طرف دیگر با بی اعتمادی به همهً  تحصیل کرده گان غرب و شرق نظر کرده  و همهً آنها را  نوكران اجنبی  به حساب آورده  چون به عقيده عده زيادی از مردم  آنها آگاهانه به ملت ايران ضربه زده اند. این جو زمینه ای را بوجود آورد كه  مردم به روحانیت به رهبری آیت الله خمینی اعتماد نشان دادند ولی  اینها نیز كمال سوء استفاده را  از روی آوردن ملت به آنها کردند: اینها اولا به گرفتن و آفرینش مراكز قدرت همت گماشتند و سپس با حرکات عوامفريبانه مثل  اشغال سفارت آمريكا در سال ۱۳۵۸ تمام مخالفان خویش را از گردونه حكومت و حتی سياست  ايران ناجوانمردانه به هر طریق بيرون راندند. اينها ايران را از بهره گیری از خدمات عدهً زيادی از پاك ترين و صادقترين و كارآمدترين فرزندانش بی رحمانه برای سالها محروم  نموده اند.

 

دلایل دیگری نیز براى توجیه این احساسات ضد غربى ايرانيان وجود دارد. كينزر در صفحات اوليه كتابش "همه مردان شاه" نقل قولى از پرزيدنت ترومن مى كند كه گفته بود: «هيچ چيز در دنيا تازه تر از تاریخی  كه در باره آن نمی دانيم نيست». شكی وجود ندارد كه زندگى عده زيادى از مردم ايران در تيرماه ۱۳۳۲ عوض  شد وتعداد فراوانی از  آنها هستی خود را کاملا از دست دادند. عده اي به بند كشيده شدند و بعضی را نيز کشتند. ديكتاتوری  شاه مسیر سپاسی  اجتماعی و اقتصادی میهنمان را برای همیشه  کاملا عوض كرد.  تردیدی نيست كه پشتیبانی آمريكا و انگليس  از رژيم شاه  بعد از كودتا نقش حیاتی در به ثمر رسیدن اين اهداف داشت و حتی كار را به جايی رسانده بودند كه با وجود اطلاعات موجود در مورد کودتا  در غرب مردم ايران را از بهره گیری و آگاهی  درباره اين كودتا از طريق شاه محروم كرده بودند.

 

قبل از ورود به دانشکده پزشكى بعد از يك دوره سه ساله در آموزشگاه حرفه اى شرکت نفت در آغاجارى به عنوان کارگر در صنايع نفت جنوب ايران به مدت حدود سه سال مشغول كار بودم و در اين مدت براى اولين  بار درباره مصدق از ساير کارکنان صنعت نفت شنيدم. گرچه در دهى دور افتاده در استان كهليكويه و بويراحمد درجنوب ايران در حدود زمان كودتا متولد شدم ولى سرنوشت و علاقه شخصى ام مرا با كسانى آشنا كرد كه شدیداً هنوز تحت تأثیر كودتاى ۲۸مرداد ۱۳۳۲ زندگى مى كردند. از آخرين خانه- بازداشتگاه و آرامگاه دكتر مصدق در ده احمد آباد كه حدود ۱۰۰ كيلومتر در غرب تهران است  بارها  بازدید كرده ام و بعد از مدت ها كار سرانجام به افتخار دكتر مصدق و كابينه اش كارهای ساختمانی و تهیه وسایل در كلينكى  را تهیه كرده ام كه جهت درمان رایگان مردم و خدمات اینترنتی آموزشی مورد استفاده قرار گیرد. درحال حاضر در پی گرفتن مجوز برای ماهواره جهت اینترنت سرعت زیاد هستيم كه فعالیت اصلی مان را هر چه سریعتر آغاز کنیم .

 

با بسیاری از مردم ده احمد آباد گفتگو كرده ام و عده زيادى از آنها برايم خاطراتی از دكتر مصدق تعريف كرده اند براى مثال آنها توضیح داده اند كه چطور يك فوج سرباز و مأموران امنيتى در ده كوچك آنها اسکان داده شده بود و حرکات و رفت و آمد به منزل مصدق را زير نظر داشتند. آنها برايم گفتند وقتى كه دكتر مصدق در بیمارستان نجميه در سال ۱۳۴۵ درگذشت مرده او را به ده آوردند و سربازان نمى دانستند با مرده ايشان چكار كنند چون به آنها فقط گفته بودند كه او را طبق وصيتش نگذاريد در كنار قبر دكتر فاطمى و شهداى ۳۰تير در ابن بابويه خاك كنند. مردم ده به من گفتند بعد از چندين ساعت آيت الله زنجانى از راه رسيد ايشان با شهامت فراوان سربازان و نيروهاى امنيتى را به كنار زد و با بغل كردن پيكرمصدق او را به حياط خانه در كنار نهر آب كوچكى آورد و بدن او را شست و نماز ميت گذارد و بعد آن را در يك جعبه آهنى كه از داخل خانه مصدق آوردند گذاشت  و او را در اطاق ناهارخورى به امانت سپرد تا در وقت ديگرى به جائى كه مصدق وصيت كرده بود انتقال دهند. بعد از بهمن ۱۳۵۷ گروهى از روحانيون با نفوذ تازه به قدرت رسيده، سر بى مهرى با مصدق را پيشه كردند و حتى عده اى از طرفداران آنها به قبرهاى شهداى ۳۰تير ۱۳۳۱ صدمه رساندند و به قول اعضاى خانواده مصدق جو سیاسی جهت انتقال جسد ايشان به ابن بابويه مساعد نبوده است.

 

در نوامبر ۲۰۰۴ در يك کتابفروشی در لندن متوجه شدم كه كتاب «همه مردان شاه» استيفن كينزر به عنوان پر فروش ترين كتاب در بريتانيا ارتقاء يافته است. دو نسخه از آن را خریداری کردم  و هر كدام از آنها را با نامه اى ضميمه براى نخست وزير بريتانيا تونى بلر و رئيس جمهور آمريكا جرج بوش فرستادم. در نامه ايي كه ضميمه آن کتابها كردم  به عنوان يك ایرانی از آنها تقاضا كردم كه به دليل دست داشتن کشورشان در كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به طور علنی از مردم  ايران عذرخواهی كنند و از آنها تقاضا نمودم كه اگر هنوز با وجود شواهد فراوان  به دست داشتن دولت کشورشان در اين واقعه بسیار مهم تاريخى كه سرنوشت وطنم را عوض كرده است، شك دارند مى توانند به تعيين عده اى جهت پيدا كردن واقعیت عمل كنند و به خصوص گوشزد كردم كه هنوز عده اى كه توسط اين كودتاى تحت تأثیر قرار گرفته اند مى نالند و تقاضا كردم كه دستور دهند كه به آنها غرامت پرداخت شود و از كسانى مانند بيوه دكتر فاطمى دلجوئى شود. در تاريخ ۲۲ نوامبر ۲۰۰۵ نامه اى از دفتر تونى بلر دريافت كردم كه نوشته بود:" نخست وزير از من تقاضا كرده كه از شما براى نامه ات و نسخه كتاب "همه مردان شاه" تشکر كنم" ولى هيچ پاسخی از دفتر پرزيدنت بوش دريافت نكردم.

 

 گرچه نقش ايران كنونى در جهان با وقتى كه کورش كبير بنیانگذار هخامنشیان در ۵۵۹ سال قبل از میلاد مسیح اولين امپراطوری دنيا را به وجود آورد قابل مقایسه نيست ولى ايران تنها كشورى در آن منطقه جهان بوده كه هیچوقت مستعمره قدرت هاى غربى نبوده و حتی همیشه نقش رهبرى را در منطقه اش  بازى كرده است. براى مثال در سال ۱۲۶۵ با قضیه تنباکو مردم ايران علیه دخالت غرب قیام كردند و در سال (۱۹۰۶)، (۱۲۸۶) ايران اولين كشورى در اين قسمت جهان بودند كه نمایندگان انتخابی مردم خويش را به پارلمان فرستاد. حتى بعضی ادعا می كنند كه موجهای  كنونى تروریستی امروزه در دنيا نيز از ايران شروع شد.آنها میگویند: در ايران بود كه احساسات ضد آمريكائى براى اولين بار به عنوان ابزاری جهت صدمه به منافع آن کشور   توسط سردمداران و گردانندگان حکومتی مورد استفاده قرار گرفت و به تدریج اعمال آنها سرمشق كشورهاى      ديگر و گروههای تروریستی قرار گرفت و برکوس نابودى غرب کوبیدند و نواى آن قوت گرفت.

 

گرچه جاى خوش بينى است كه با وجود احساسات ضد غربى در ايران به خصوص در پنجاه سال گذشته از زمان وقوع كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هیچکدام از كسانى كه علیه آمريكا در سال ۲۰۰۱ و در انگليس در ژوئن ۲۰۰۵كه  به اعمال تروریستی دست زده اند ايرانى نبوده اند ولی این مسئله خود شاید نمودار اين واقعیت باشد كه عده زيادى از ايرانيان به  راه و رسم و روش زندگی غربى علاقه و تمايل دارند ولى در اجتماع كنونى ايران آنها جرأت حرف زدن و ابراز عقايد ندارند. اين افراد شاید به تازگی به غرب نزديكتر شده اند چون شاهد بوده اند كه چگونه  بعضی از سردمداران حكومت كنونى ايران از مذهب جهت رسیدن به اهداف فرقه اي خويش و قبضه كردن قدرت سوءاستفاده كرده اند. همچنین در همين راستا گفته شده است كه در ايران برخلاف كشورهاى عربى كه امپراطوری دوران شكوفائى اسلام را مظهر افتخار و سربلندی خود میدانند از آن به عنوان  نيروى افراد متعصب يك دين جديد كه در سال ۶۳۲ بعد از میلاد به کشورشان شبیخون زدند و امپراطوری ساسانیان را نابود كردند ياد مى كنند وعده زیادی از ایرانیها همچنین از سست شدن عقايد كهنه فرهنگی و حتی مذهبیشان باكی ندارند. دلایل ديگر تمايل ايرانيان به غرب به دوران بسیار كهن بر مى گردد، زمانى كه ايران باستان، یونان و روم با هم مراوده و جنگ و همزیستی در كنار هم داشتند. بعضی عقيده دارند كه اين پيوندهاى تاريخى چند هزارساله بدون شك مى تواند در رایزنی و درك بهتر يكديگر مفید باشد و به ارتباطات و گفتگوهای فى مابین ما حتى در اين دوران كمك كنند.

 

به هر حال. براى عده زيادى از ما در هر جای جهان كه هستیم زمان دیگری فرا رسیده است كه با استفاده از تجربه هاى گذشته بايد از تکرار اشتباهاتمان جلوگیری كنيم. گر چه  به حق گفته اند كه «در بخشش لذتى است كه در انتقام نيست» بايد دانست كه  اقرار به موقع به گناه و عذرخواهی از اشتباهاتمان هم چنین  مى تواند از کشمکش و بحران و ضایع شدن انرژيمان بکاهد و باعث بهبود و استحکام و استواری روابط بين انسانها شود. حرکت در این مسیر نه تنها از برخورد با مسائل تکراری گذشته ميكاهد بلکه  در مدت طولانی مى تواند دلخوری ها را رفع کرده  و ناراحتی ها را بمرور زمان کاهش دهد و سرانجام با اعتماد سازی  متقابل باعث  التیام  زخم های کهنه شود و روابط فيمابين را در محیطی حسنه و دوستانه تحكيم بخشد. گويند از ميان كسانى كه شهامت بخشش  دارند ايرانيان با فرهنگ كهن اهورامزدایی جايگاهی بلند دارند و شكى نيست كه کسانی كه از مسند قدرت و غرور با درستی و صداقت  پا پیش میگذارند و به اذعان واقعیت دهان می گشایند قابل تمجیدند. 

 

 

دكتر محمد مصدق در دوران خويش اسطوره اى بى مانند بود. او يك امپراطوری را به لرزه درآورد و دنيا را عوض كرد. در آن دوران- مردم در اقصا نقاط  دنيا نامش را زمزمه ميكردند و رهبران آنها افتخار آشنائی و مصاحبت با او را داشتند  و عجیب اینکه سرانجام همهً آنها  همکاری کردند تا او را واژگون و نابود سازند- به حق كه مصدق غولی بود كه وجود ش خواب را براى بدخواهان ايرانزمين تلخ كرده بود.

یادش را گرامی و راهش را پایدار بداریم.

 

 

 

 

برای تماس با دکتر تقی پور و ابراز عقیده در باره این مقاله با ایمیل زیر تماس به گيريد:

dr@df-medical.com

Print | Sitemap
© Copyright, ahmadabadmossadegh.com حقوق قانونی محفوظ است